تاریخ انتشار: ۰۹:۱۷ ۱۳۹۶/۱/۲۲ | کد خبر: 131544 | منبع: | پرینت |
روزنامه آمریکایی در تفسیری با عنوان 'همه جنرال های رییس جمهوری' به قلم 'راس دو دت' افزود: 'دونالد ترامپ' رییس جمهوری آمریکا هفته گذشته دو تصمیم گرفت که هر دو در مرام ریاست جمهوری آمریکا اتفاقی عادی بود.
ترامپ چهارشنبه گذشته 'استیو بَنون' استراتژیست و ایدیولوژیست تقریبا ناکارآمد خود را تنزل رتبه داد و او را از کمیته اصلی 'شورای امنیت ملی' بیرون کرد و نیمه شب پنجشنبه هم باران موشکهای کروز خود را به سمت سوریه بارید.
و اما در مورد تصمیم گیری نخست که شامل تنزل رتبه دادن یکی از اعضای حلقه ژنرالهای پیرامون ترامپ بود، این حقیقت را متبادر می کند که سیاست خارجی ترامپ دیگر منطبق با شعار همیشگی او یعنی 'نخست آمریکا' نیست. بمباران سوریه این فرض را تایید کرد.
در اینجا هواداران ترامپ قوت قلب گرفتند و عنوان کردند که این حمله ممکن بود در دولت های 'بیل کلینتون' و یا 'رونالد ریگان' و یا 'جرج بوش' هم رخ دهد.
و اما واکنشها در داخل و خارج نیز به این حمله جالب توجه بود. در داخل همه سیاستمداران از هر دو حزب از این موشک اران حمایت کردند و جنگ طلبان لیبرال و نومحافظه کاران هم شاد شدند و مفسران تلویزیون هم آن را کشف شخصیت پنهان مانده ترامپ عنوان کردند و مخالفان جنگ هم سر به بیابان زدند تا فریاد اعتراضشان را در آنجا سر دهند، چون احساس می کردند که به آنها خیانت شده است.
آیا انقلاب ایدیولوژیک در سیاست خارجی آمریکا بکلی منسوخ شده است ؟
اگر شما انتظار دارید که ترامپ یک رئیس جمهوری محافظه کار معتقد به فلسفه سیاسی محافظه کارانه است و از استفاده از نیروی زور اجتناب می کند، مگر آنکه تهدیدی آنی علیه سرزمین آمریکا اتفاق بیفتد، تمام سربازان آمریکایی را از پایگاههای شان در خارج از مرزهای کشور فرامی خواند و پای آمریکا را از همه ایتلاف هایی که در آن حاضر است، بیرون می کشد و این ایتلاف ها را به دردسر می اندازد، حال با حمله ای که به 'بشار اسد' اتفاق افتاد، می فهمید که خوب بازی خورده اید.
(فلسفه سیاسی محافظه کارانه Paleoconservatism مبتنی است بر حفظ سنت و قدرت محدود دولت و قدرت محدود جامعه مدنی با تاکید بر هویت دینی , منطقه ای، ملی و غربی).
اما این به معنای آن نیست که ترامپ دارد همان گرایشهایی را دنبال می کند که مقام های سلف او در پیش گرفته بودند. اغلب روسای جمهوری اخیر آمریکا در میان تمامی جنگ طلبان حاضر در پهنه سیاست خارجی فردی متمایز بوده اند. این جنگ طلبان همواره از طیف های مختلف سیاسی بوده اند، شامل نومحافظه کاران و کیسینجری ها و جکسونی ها در زمره جمهوریخواهان و لیبرالهای طرفدار مداخله نظامی و لیبرال های واقع گرا و دمکراتهای ضد جنگ.
مشکل اینجا است که ترامپ در حلقه مسوولان غیر نظامی کابینه اش نیروهایی زبده و مجرب در امر سیاست خارجی ندارد.
'رکس تیلرسون' وزیر امور خارجه شاید کمی واقع بین باشد و 'نیکی هیلی' هم کمی اخلاق گرا. اما هیچ کدام از این دو در مباحث مطرح میان جنگ طلبان و صلح طلبان در سیاست خارجی حضور نداشته اند.
'مایک پنس' هیچگاه تجربه ارزشمندی را که 'دیک چنی' و یا 'جو بایدن' در سیاست خارجی داشتند، ندارد.
اگر دیدگاه بَنون چندان مورد توجه واقع نمی شود، در عوض 'جرد کوشنر' یک جایگزین متفکر است. ترامپ در عوض مجموعه ای از ژنرالها را در حلقه یارانش دارد مانند 'جیمز مَتیس' وزیر دفاع و 'اچ.آر. مک مستر' مشاور امنیت ملی و سایر نظامیان که صد البته همه آنها در کوله بار سوابق حرفه ایشان تجربیات ذی قیمت نظامی دارند.
این ترکیب تیم جنرال های ترامپ است که هیچ کدام از اعضای آن در هیچ مدرسه ای علم سیاست خارجی نیاموخته اند و اتفاقا همین ها هستند که در واقع دارند به ترامپ در کشورداری خط می دهند.
البته در پهنه سیاست آمریکا این رویه ای همواره مرسوم بوده است که نظامیان حرفه ای بر سیاست خارجی آمریکا قدرت نفوذ داشته اند و افکار نظامی هم بندرت با هم وحدت نظر داشته اند. اما اینکه سیاست آمریکا تماما با تفکر نظامی گری هدایت شود، پدیده ای است که در تاریخ آمریکا قدری تازگی دارد و مربوط به دوران معاصر است.
رویکرد یک سیاست خارجی مبتنی بر مبنای نظامیگری، در امور بین الملل بیشتر ایجاد ثبات و امنیت است تا گرایش به سایر رویکردها.
این سیاست خارجی کمتر گرایش به ایدیولوژی و جنگ طلبی لیبرال و یا نومحافظه کاری دارد، کمتر خود را موظف به رعایت این اصل می داند که آمریکا مامور برپا کردن یک انقلاب دمکراتیک و یا یک فرشته انتقام با اهدافی بشردوستانه باشد.
اگر قرار بود دولت 'جرج بوش' را نظامیان هدایت کنند، در آن صورت تلاش آمریکا در عراق برقراری دمکراسی در این کشور نمی بود.
اگر دولت 'اوباما' را نظامیان اداره می کردند، در آن صورت شاید اصلا آمریکا 'حسنی مبارک' را رها نمی کرد و یا با تهران به دنبال تنش زدایی نبود تا با از میان رفتنن این تنش، کل منطقه از نو شکل دهی شود.
در دوره ترامپ هم کاخ سفید او بر حفظ روابط سنتی نظامی با کشورها بخصوص با اعراب سنی مذهب و سکوت در قبال نقض حقوق بشر در این کشورها و عقب نشینی از توافق ها و پیمانهای بزرگ و مواضع ما در قبال روسیه و چین تاکید دارد.
این رویکردها همگی برازنده یک ریاست جمهوری است که نظامیان زمام رهبری آن را به دست گرفته اند.
قوای نظامی که همواره سرلوحه وظایفش تامین ثبات و امنیت بوده است، در عین حال یک گرایش قوی هم به این دارد که هر جا بحرانی اتفاق می افتد، راه حل فقط نظامی است. این راه حل ها همیشه هم به تهاجمات نظامی بزرگ و یا ماموریت های نظامی پرهزینه برای ساختن یک ملت و کشور منحصر نیست، بلکه استفاده از بمب و موشک و هواپیمای بدون سرنشین هم جزیی از این راهکارهاست و البته به تعداد خیلی محدود هم چکمه پوش به میدان رزم فرستاده می شود که این، دم دستیترین ابزار یک رییس جمهوری برای مملکت داری است.
شاید توقع این باشد که یک سیاست خارجی که مبنایش بر نظامیگری است، چندان از ورود به یک درگیری گسترده نظامی در جنگ داخلی سوریه خوشش نیاید، اما وقتی فردی مانند 'اسد' از سلاح شیمیایی استفاده می کند، اولین و قویترین واکنشی که به ذهن متبادر می شود این است که اسد باید با یک حمله نظامی تنبیه شود.
(آمریکا جمعه گذشته به بهانه حمله شیمیایی به خان شیخون در استان ادلب، در نخستین اقدام خود علیه دولت و ارتش سوریه حمله ای با 59 موشک کروز را به این کشور صورت داد.
این در حالی است که دولت سوریه به کارگیری هرگونه سلاح شیمیایی را رد کرده و هیچ تحقیقی هم تاکنون درباره مسبب این حمله شیمیایی انجام نشده است.)
همین منطق در هر نقطه از جهان که مشکلی وجود داشته باشد، قابل تسری است.
یک سیاست خارجی در دست جنرال ها، هرگز در قاره آسیا به دنبال میدان جنگ نمی گردد بلکه در این قاره در جستجوی مداخله های نظامی است که امکان دارد ما را رفته رفته در اعماق گرداب خود فرو ببرد.
در مجموع آنکه جهان بینی نیروهای مسلح که مبتنی است بر تعصب شدید بر حفظ وضع موجود، به علاوه چند دوز (مقداری) از قدرت سخت، بدترین رویکردی است که می توان انتظار داشت ترامپ آن را در پیش گیرد.
اما در جایی که رییس جمهوری در عقب نشینی از یک لشکرکشی بزرگ ناتوان است و همزمان تمایل نظامی دارد تا بر میدان های رزم کوچک اما بسیار زیاد ورود کند، این یعنی به جان خریدن مخاطرات فراوان.
این مخاطرات آن است که رییس جمهوری به عمد یا بطور تصادفی وارد یک جنگی می شود که ژنرال ها پای وی را به آن باز کرده اند و از قضا تصمیم گیرنده نهایی هم هیچ ایده ای برای اینکه چطور آن را متوقف کند، ندارد.
کد (6)
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است