همانگونه که دست بوسی و احترام نگذاشتن به قانون، اختیار سکوت مطلق، در زمان حاکمیت تیم خودش و حتی ورود در نظام قدرت، با تفکر انتقادی سنخیت ندارد. نقد از یک سیاست یا تصمیم گیری حکومت به معنای وارد شدن در حلقه انتقادی نیست | ||||
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۳ ۱۳۹۶/۴/۲۹ | کد خبر: 136127 | منبع: | پرینت |
داکتر اسپنتا خود را پیرو پارادایم انتقادی و مکتب فرانکفورت به مثابه یکی از پادارایم های عمده علوم اجتماعی معاصر معرفی می نمایند. اما کنش و اندیشه ایشان در عرصه سیاسی نه با ریشه های فکری این مکتب چون هگل، کارل مارکس و زیگموند فروید همسانی و همخوانی دارد و نه با اندیشمندان این الگوی فکری چون لوکاچ، هورکهایمر، آدرنو، مارکوزه، هابرماس و دیگر صاحب نظران این عرصه شباهت و همانندی دارد.
سرجمع سخنان پارادایم انتقادی رهایی انسان و نقد نظام سلطه و قدرتی است که در دنیای مدرن مسلط شده و انسان را از خودبیگانه ساخته است. همچنان مکتب انتقادی از فاصله نظریه و عمل شکایت دارد. اگر از این زاویه نگریسته شود، شباهت میان موضع گیری ها و کنش های سیاسی ایشان با تفکر انتقادی به مثابه افتخار ایشان، وجود ندارد؛ قطع نظر از موضع گیری های مختلف ایشان در دوران حاکمیت پیشین، تنها به موضع گیری اخیر ایشان در مورد تطهیر حاکمیت امیر عبدالرحمان تامل می شود.
داکتر خوب می داند که تشبیه نظام موجود با نظام امیر عبدالرحمان و وضعیت موجود (علیرغم وجود کاستی ها) با وضعیت آن زمان، قیاس مع الفارق است؛ پس چرا چنین تشبیهی صورت می گیرد؟ تطهیر ستم های امیرعبدالرحمان و حداقل عادی سازی آن دوران؛ در حقیقت تثبیت ناهنجاریی های است که برای رهایی از آن در این دوران مبارزه و تلاش صورت می گیرد؛ او با نقد شاخه ها بنیادها را تثبیت می کند.
ایشان با این تشبیه توجهات را از علت العلل مشکلات و ریشه های اصلی آن ها باز می دارد. معنای این کار ایشان این است که تاریخ مسیر طبیعی خود را طی نموده است و در تاریخ اعوجاج و کاستی وجود ندارد؛ این تفکر که در زمان امیر عبدالرحمان سنگ بنای بدی نهاده شده است و بذر نفاق و کینه در میان مردم افغانستان کاشته شده است و سپس به ته نشست تبدیل شده، غلط است.
اینجا است که ایشان از نظام معرفتی انتقادی برون می شود؛ مکتب انتقادی به این باور است که تاریخ را نظام سلطه به نفع خود مدیریت نموده و آن را موجه سازی می کند و خوب و بد حوادث تاریخی پیامدهای کنش انسانی است، نه امر طبیعی؛ چون منشا نزاع بر سر تاریخ است، اما جناب داکتر از تاریخ که امیر عبدالرحمان بنا نهاد، حمایت می کند.
بجای توجه به تاریخ شفاهی و صدای مردم و زیر سوال بردن بنیادهای تاریخ پر از درد و رنج معاصر، جانب استبداد را می گیرد و ستم های آن را عادی سازی می کند؛ ایشان با این کار خود یا می خواهد مصائب و مشکلات را نادیده بگیرد و یا آن ها را طبیعی جلوه بدهد و یا مانند تفکر سلطانی آن را مخلوق اراده خداوند بداند.
معنای دیگر سخن داکتر این است که تاریخ زمان امیر باید از نو نگارش شود، چون وقتی گفته می شود، دوران امیر عبدالرحمان بهتر از وضعیت حال بود، معنایش این است که روایت کاتب از آن زمان و مجموعه سراج التواریخ بی ارزش و بی اعتبار است؛ چون کاتب حوادثی را نقل نموده است که هیچ امر بدتر از آن دیده نمی شود؛ باید یکی را بر گزید نمی شود هم این را پذیرفت و هم آن.
این اندک تامل نشان می دهد که ادعای تفکر انتقادی و امثال ان در کشورما بازی با الفاظ است.
این تفکر انتقادی نیست، بلکه تفکر استبداد در قالب انتقاد است. زیرا رسالت یک روشنفکر آن هم روشنفکر انتقادی، نقد نظام حتی نظام های دموکراتیک مدرن به خاطر رهایی مردم است؛ چه رسد به مدیحه سرایی و یا تطهیر نظام های استبدادی چون امیر عبدالرحمان. تطهیر استبداد هیچ سنخیتی با ایده رهایی انسان به مثابه شاخصه اصلی تفکر انتقادی ندارد.
همانگونه که دست بوسی و احترام نگذاشتن به قانون و سهمیه بندی اندیشه، اختیار سکوت مطلق، در زمان حاکمیت تیم خودش و حتی ورود در نظام قدرت، با تفکر انتقادی سنخیت ندارد. باید توجه داشت که نقد از یک سیاست یا تصمیم گیری حکومت به معنای وارد شدن در حلقه انتقادی نیست.
جالب تر هم این است که کسانی که مدعی عدالت خواهی است در کنار ایشان جای خوش می نماید و شعار مبارزه با بی عدالتی را می دهد و ایتلاف تشکیل می دهد؛ در حالیکه بنیاد بی عدالتی را نهادینه می سازد.
امان فصيحی
>>> در بسیاری کشور های دنیا نژاد پرستی و تبعیض علیه اقلیت ها وجود دارد، منجمله افغانستان.
در امریکا علیه سیاه پوستان. در آلمان علیه موی سیاه ها( از هفده سال بدینسو در تلویزیون ها و اخبار های آلمان، هیچ مجرمی را ندیدم که موی زرد و چشمان آبی داشته باشد. اگر بوده هم باشد، در نشرات عکس سیاه و سفید آن را نشان میدهند. دولت آلمان باید درین زمینه مبارزه جدی کند. نسل آریایی تنها چشمان آبی و مو های زرد ندارد، بلکه چشمان سیاه و موهای سیاه نیز جز نژاد آریایی اند.)
در هندوستان علیه مسلمان ها. در سابق ها یگان وقت رییس جمهور که حیثیت تشریفاتی را دارد، از جمله مسلمان ها مقرر میشد، حالا رییس جمهور هم هندو مقرر میشود.
در افغانستان در طول پیدایش دوصد و پنجاه ساله اش، دو مرتبه تاجک به سلطنت رسیده است که یک مرتبه آن حبیب الله کلکانی، مرتبه دوم هم برهان الدین ربانی و یک مرتبه هم یک نیمه تاجک و پشتو یعنی ببرک کارمل.
در شوروی وقت یک مرتبه یک غیر روس یعنی استالین، که آنهم بعد از مردن اش محکوم به قتل و کشتار شد و نام و عکس ها یش از صحنه سیاست گم شد.
و همینطور در اکثر کشور های دیگر تبعیض نژادی و لسانی و مذهبی و غیره وجود دارد که غرض عدم ضیاع وقت، به همینقدر کفایت میکنم.
>>> داکتر اسپنتا ماهوست که چهره کری اورا در در شهر فرانکفورت و،ویسبادن ألمان همه میشناسند حالا داد از بی عدالتی وحکومت خوب حرف میزند مگر در زمان کرزی که همه کاره بود چه کرد ،او. حلقه ماویستان خود. را تقویه نمود. واز ایران هزارن میلون د الر اخذ نمود تا باشد اطرایان خود. در پناه حکومت کرزی تقویه کند بهتر خواهد. کاین همه طمطراقی کنار گزارد وزیادتر کوشش نکند دولت ضعیف و. ناتوان افغانستان را ضعیف تر وناتوانتر نماید ناکفته نماند که هر دولتی که در افغانستان روی کار آید نمیتواند به خاصته های مردم جواب مثبت دهد چون این دولتها بسیار ضعیف وبی شکل روی کار میایند .
عبدالله ریحان
>>> دوستان كي ها ما را به خاطر دالر و مقام فروختند؟؟؟
>>> Nooralhaq Nasimi
پیشنهاد میگردد تا در دانشگاه کابل فاکولته وجدان ایجاد گردد.
>>> ناصر فیروزی
زیر سایه امریکا اسماعیل یون به نزدیک ترین یار و مشاور تبدیل شده . با توجه به ادعاهای حکمتیار این امر بسیار عجیب است. حکمتیار ادعای چهل سال جهاد برای اسلام دارد. اما اسماعیل یون بازمانده حکومت حزب دمکراتیک خلق یا از کمونیستهای پیشین است. فعلا هم ادعای برتری نژادی و قومی دارد. عملی که صد درد صد در مخالفت با اسلام قرار دارد. ولی با چنین اندیشه سیاه ضد اسلامی ، باز هم یار نزدیک حکمتیار میشود. آقای حکمتیار از ۵ سال به این سوی مواضع شان تحت تاثیر افکار آقای یون بوده. نتیجه ادعاهای اسلامی حکمتیار امروز پیروی از یک متعصب شده.
>>> Ayendagan
درود!
نظام متمرکز معادل است به نظام قبیله یی.....
بزرگترین مشکل کشور از ۳۰۰ سال به این طرف سیستم حکومتداری است ، نظام افغانستان متاسفانه در درازای تاریخ بزرگترین مشکل در پیشرف کشور و اتحاد مردم این سرزمین بوده که متاسفانه تا کنون ادامه دارد ،پس این مشکل را باید از بیخ و ین حل کرد ِتغییر نظام از متمرکز به غیر متمرکز بهترین گذینه بیرون رفت از این مشکل ۳۰۰ ساله است.
>>> این جه معمای است.....!
درجهان امروزی معمول براین است زمانیکه شخصی برای آغاز کار دریک مقام بزرگ گماشته میشود : خام ها پخته میشوند، ناعاقلان عاقل میشوند؛ دیوانه ها هوشیار میشوند ؛ بی تجربه ها تجربه پیدا میکنند کثیف ها پاک میشوند وووو... ولی د را فغانستان برعکس ؛ هرشخصیکه روانه قصر ارگ وسپیدار میشود پخته ها خام میگردند ؛ باوجدان ها بی وجدان میشوند ؛ عاقلان کودن میشوند ، آدمان با حیآ بی حیا میشوند ؛ آدمان با آبرو باعزت بی آبرو وبی عزت میشوند ، پاک ها کثیف میشوند....
>>> سپنتا یکی از بزرگترین وطنفروشان کشور ماست. او دو سال تمام برای امضای قرارداد سترادیژیک و امنیتی بین امریکا و افغانستان تبلیغ کرد و بعد در تبانی با کرزی مداری لویه جرگه فرمایشی را فراخواند و به این دو قرارداد وجیهه ملی داد. از همین لحاظ این دو قرارداد دائم العمر یعنی برای همیشه اعتبار دارد و از جانب حکومت های آینده لغو شده نمی تواند، زیرا گویا این قرارداد ها خواسته ملت افغانستان بوده است و دولت افغانستان اجازۀ قطع یا تغیر آنرا ندارد.
توسط عقد این دو قرارداد زمین و آسمان کشور ما با تمام منابع زیرزمینی آن برای همیشه به تصرف امریکا درآمد.
>>> فاكولته وجدان در كابل إيجاد شود اما اكر استاد با وجدان يافت نشد جطور خواهد شد
در افغانستان كه همه داد از اسلاميت مىزنند كتاب وجدان را همه دارند. كه مى انرا مىخواند و كه مفهوم ان را مى داند
>>> در رابطه با اظهار نطر اولی:
"در افغانستان در طول پیدایش دوصد و پنجاه ساله اش، دو مرتبه تاجک به سلطنت رسیده است که یک مرتبه آن حبیب الله کلکانی، مرتبه دوم هم برهان الدین ربانی و یک مرتبه هم یک نیمه تاجک و پشتو یعنی ببرک کارمل."
وهر سه آنها در تاریخ افغانستان"ر ی خ"
زدند!!!!!!!!!!!!!!
>>> "سپنتا یکی از بزرگترین وطنفروشان کشور ماست."
درزمانيکه سرپرست وزيرخارجه بود فغان به سفارت هاى افغانستانى روان کرد که به پشتو بنگاريد. اين پرمان اش به پارسى بود.
وى از سوى مجلس نمايندگان براى کرسى وزيرخارجه اکثريت راى نمايندگان را دريافت نکرد و رد شد. بزور "فرمان تقنينى" رياست جمهورى وى پست وزيرى را پيش و پس مى کرد.
اصلا خود کرزى وزيرخارجه بود مثل رييس جمبور کنونى.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است