سه دروغ بزرگ در تاریخ سر منشا تمام مفسدهها بوده است. این سه دروغ عبارتند از: اولاً تغيير و تبديل نام ذبيح از اسماعيل به اسحاق، و ثانياً نبی خاتم دانستن عيسي، و ثالثاً مصلوب دانستن آن حضرت | ||||
تاریخ انتشار: ۱۹:۰۷ ۱۳۹۶/۶/۹ | کد خبر: 138036 | منبع: | پرینت |
عید خجسته قربان فرصت مناسبی است تا درباره بزرگترین دروغ تاریخ که منشا بسیاری از فتنهها در سه هزار سال گذشته بوده سخن گفته شود.
همه پیامبران به امدن اخرین پیامبر خدا که مقام والایی دارد بشارت دادهاند. شان این رسول خدا انقدر عظیم است که همه اقوام جهان ارزو میکردند که ان نبی از میان انها مبعوث شود. قوم یهود نیز این ارزو را داشتند و متاسفانه برای تحقق ان دست به جعل و تحریف تورات زدند. به طوری که نام ذبیح را از اسماعیل به اسحاق تغییر دادند تا این شرافت را به قوم خود مخصوص کنند. زیرا خداوند بعد از انکه ابراهیم از ماجرای قربانی سربلند بیرون امد به ان حضرت مژده داد که پیامبر خاتم را از نسل فرزند ذبیحِ او خواهد فرستاد (سفر پیدایش 22/ 18) و چون یهودیان از نسل اسحاق و فرزندش یعقوب هستند لذا نام ذبیح را نیز به اسحاق تغییر دادند. اما باید گفت که یهودیان با این تحریف، خود و نسلشان را گمراه کردهاند، و همچنین اقوام دیگری که در اینده به تورات استناد میکنند. زیرا حضرت ابراهيم(ع) جايگاه رفيعي در تاريخ بشريت دارد و پيروان سه دين يهود و مسيحيت و اسلام يكي از مهمّات دين خود را تقرّب به حضرت ابراهيم(ع) ميدانند (نگا. العمران/ 65 تا 68 ـ اشعیاء 51/ 2ـ انجیل لوقا 3/ 8ـ یوحنّا 8/ 39).
زندگانی ابراهیم (ع) و دو پسرش
حضرت ابراهیم(ع) در قوم کلدانی در حوالی شهر بابل (شهر حلّه امروزی در 90 کیلومتری جنوب بغداد) به دنیا امده است. طبق نقل قران، پدرش ازر بتساز بود (انعام/ 74)[1] و ابراهيم بدون اینکه معلمی دیده باشد به عقل خود دانست که بتها نمیتوانند خدا باشند. لذا در نوجوانی با بتپرستان قومش محاجّه کرد[2] و طبق نقل قران در سن جوانی بتهای قومش را شکست (انبیاء/ 60). نمرود خواست بدین سبب او را بسوزاند. اما خداوند وی را نجات داد و نهتنها او را پیامبر کرد بلکه به نقل قران و تورات، وی را از خانه پدرش به سمت زمین پربرکت فلسطین کوچ داد (قران: انبیاء/ 71 ـ عنکبوت/ 26 ــ تورات: سفر پیدایش 12/ 1) و به او بشارت فرمود که خاتم النبیین یعنی پیامبر موعود را از نسل وی خواهد فرستاد (قران: بقره/ 124 تا 133 ـ ابراهیم/ 35 تا 37 ـ حج/ 78 ــ تورات: پیدایش 12/ 3 ـ 13/ 16 ـ 22/ 18). حضرت لوط برادرزاده ابراهیم نیز با او کوچ کرد (قران: انبیاء/ 71 ـ عنکبوت/ 26 ـ تورات: پیدایش 12/ 5 ـ 13/ 1) و خداوند لوط را نیز به نبوت منصوب فرمود و وی را در قوم سَدوم مسکن داد.
طبق نقل تورات مدتی بعد معلوم شد که ساره همسر ابراهیم، نازا است (تورات: پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) و لذا ایشان فرزندی نیافتند. سالها گذشت و حضرت ابراهیم(ع) در سن 86 سالگی با خداوند مناجات کرد که من فرزند ندارم. خدای تعالی با او سخن کرد و طبق نقل تورات به ان حضرت فرمود که از خانه بیرون بیا و به ستارگان اسمان بنگر که نسل تو مثل انها بیشمار خواهند شد (پیدایش 15/ 4 و 5). این سخن در تورات کنونی به درستی ضبط نشده است، لکن در تلمود ماجرا این است که حضرت ابراهیم که علم تنجیم (پیشگویی از روی ستارگان) میدانسته با مشاهده ستارگان به خداوند عرض میکند که در طالع من فرزندی نیست (شبات، 154 الف. به نقل از داستان پیامبران، ص 199). و واضح است که مقصود ابراهیم، فرزندی از همسرش ساره بوده است. در تلمود نیز نقل نشده که خداوند دقیقا به او چه فرمود اما طبق نقل تورات، ساره بعد از این مکالمه کنیزی را که با خود از مصر اورده بود و «هاجر» نام داشت به ابراهیم بخشید (پیدایش 16/ 2) و ان حضرت با وی ازدواج کرد و بعد از مدتی، اسماعیل به دنیا امد. و اینچنین ابراهیم(ع) چشمش به نخستزاده خود روشن شد.
چرا خداوند به ذبح اسماعیل فرمان داد؟
حضرت اسماعیل(ع) هنوز دو سه ساله بود که حضرت ابراهیم مامور شد تا هاجر و کودکش را در حجاز بگذارد و خودش به فلسطین بازگردد. این فرمان خداوند برای ان بود که از اسماعیل(ع) باید قوم عرب در ان سرزمین به وجود میامد. لذا کنیۀ حضرت اسماعیل «ابو العرب» شد. پس حضرت ابراهیم(ع)، هاجر و اسماعیل را در ان بیابان گذاشت و به فلسطین بازگشت. در تورات کنوني دعاي ابراهيم(ع) خصوصا براي فرزندش مذكور است كه از خداوند ميخواهد تا اسماعیل را در ان بيابان زنده نگه دارد (سفر پیدایش 17/ 18).[3] ماجراي هاجر و تشنگي اسماعيل در تورات با اندکي تفاوت از روایات اسلامی نقل شده است (پیدایش، باب 21).
ابراهيم(ع) مکررا برای دیدار اسماعیل و هاجر به حجاز میرفت، و از اينجا بود كه خداوند به او دستور داد که فرزندش را ذبح کند تا از این محبت که باعث اين مشقّات شده و به اين سبب نزدیک است تا او به خداوند مشرك شود، پاك گردد. و ابراهیم(ع) نیز چنین کرد ولی چاقو به امر خداوند، گلوی نازک اسماعیل را نبرید. خداوند، قرباني را از ابراهيم قبول کرد. بدین معنی که چون ان میل ناپسند که در درون ابراهیم(ع) بود با این عمل از میان رفت لذا دیگر به ذبح فرزند نیاز نیست. تورات کنونی نیز علت ذبح فرزند را به اشارهای بیان کرده است: (خداوند) گفت اکنون پسر خود را که یگانۀ توست و او را دوست میداری...[4]
تولد اسحاق
خداوند در پاداش کار بزرگ ابراهیم(ع) کاری عجیب کرد. طبق نقل قران و تورات، روزی سه مرد مؤمن، میهمان حضرت ابراهیم شدند و او برای انها گوسالهای ذبح کرد. اما ابراهیم اندکی بعد فهمید که انها سه فرشته مقرب خدا هستند (جبرائیل و میکائیل و اسرافیل) و به غذا احتیاج ندارند. انها به ابراهیم مژده دادند که ساره اصلاح شده فرزندی خواهد اورد (قران: هود/ 71 ـ حجر/ 53 ـ عنکبوت/ 31 ـ الذاریات/ 28 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 10). ساره که طبق نقل تورات در ان وقت نزدیک به نود سال داشت، بر ان وعده خندید و سخن فرشتگان خدا را «مضحکه» کرد (سفر پیدایش 18/ 20). پس فرشتگان، ساره را ملامت کردند (قران: هود/ 73 ـ الذاریات/ 30 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 13 تا 15) و به این ترتیب ان پسر «اسحاق» نام گرفت، که معادل است با «اضحاک» و «مضحکه» در زبان عربی. این کلمه در تورات عبری به صورت «یصحاق» (יִצְחָֽק) ضبط شده است.
مطابق تورات كنوني، اسماعيل در 86 سالگیِ ابراهیم تولد شد و اسحاق در سن صد سالگی او. در قران امده كه ان فرشتگان بشارت تولد اسحاق و فرزندش یعقوب را نیز به ابراهیم(ع) داده بودند (انبیاء/ 72). یعنی ان حضرت انقدر عمر خواهد کرد تا نوه خود را نیز ببیند.
اهمیت ذبیح در چیست؟
اگر قول يهوديان و تورات امروزي را بپذيريم و ذبيح اسحاق باشد، ان نبي خاتم بايست كه از نسل يعقوب، يعني از ميان قوم بنياسرایيل بیاید. البته حضرت اسحاق پسر ديگري به نام «عيصو» داشت كه قوم ادوم از نسل وي پديد امدند، اما اين قوم در قرون بعد به سبب شرارتشان منقرض شدند (عهد عتیق: صحیفه عوبدیا 18 ـ ملاکی 1/ 3). يهوديان معتقدند كه ان نبي موعود، كه انها او را ماشيح Messiah)) مينامند، هنوز زاده نشده است و انها منتظر ظهور وي هستند. در ميان اسباط دوازدهگانه يعقوب، يهودیان بیشتر به نسل حضرت داوود (كه از سبط يهودا بود) اميد دارند تا خداوند ان نبي را در میان اين نسل برانگيزد. چه اینکه اکنون فقط سه سبط از اسباط یهود بر روی زمین زندگی میکنند یعنی سبط لاوی، یهودا و بنیامین. نُه سبط دیگر به سان قوم لوط و عاد و ثمود منقرض شدهاند.
اما اگر قول دين اسلام را صادق بدانيم و ان ذبيح اسماعيل باشد، انگاه حضرت رسولالله(ص) همان پیامبری است كه انبياء وعده امدنش دادهاند. چنانكه از خود ان حضرت نيز منقول است كه فرمود: انَا ٱبنُ ٱبذَّبيحَيْن. و انچنان که از حضرت امام صادق(ع) منقول است مراد از اين دو ذبيح، حضرات اسماعيل و عبدالله بن عبدالمطلب هستند كه هر دو در معرض ذبح بوده، به فضل خدا نجات يافتهاند.[5] بنا بر اين نظر، يهوديان و مسيحيان بايست به حضرت رسول الله(ص) ايمان مياوردند. و به تبع ميتوان گفت كه تمام ظلمها و جنگهايي كه در زمين رخ داده و ميدهد ريشه در همين عدم پذيرش دارد. به عبارت دیگر اگر یهودیان به جای دشمنی کردن با حضرت رسول اکرم(ص)، به ان حضرت ایمان میاوردند، هم خود در دنیا و اخرت رستگار میشدند و هم صلح و رحمت در جهان گسترش مییافت.
یهودیان در صدر اول به مشرکان مکه اموختند که چطور اسلام را از مسیر اصلیاش منحرف کنند و منصب پیامبر را غصب نمایند. اگر اینچنین نمیشد و همانطور که انبیاء وعده کرده بودند. اگر خلافت در جای خود قرار میگرفت، مردم به همان نعمت و رحمتهای زمان ظهور، نایل میشدند و این فیض مستدام میگشت.
پیامبر موعود کیست؟
دلایل بسیاری وجود دارد که ان نبی موعود همان حضرت رسول الله(ص) است. در کتاب تلمود که نوشته علماي يهود است، زمان امدن ان نبي به سالشمار و تقويم عبري پيشگويي شده است كه پس از تبديل به تواريخ رايج، بر اوائل قرن ششم ميلادي منطبق ميشود.[6] حتي در انجا مكتوب است كه ماشيح از سرزمين عرب خواهد برخاست (نگا. گنجينهاي از تلمود، فصل دوازدهم). لهذا از حدود دويست سال قبل از بعثت پيامبر، قبايلي از يهود با خودپسندي وافري كه در اين قوم بوده و هست، طبق نشانهها به يثرب و اطراف ان كوچ كردند تا ان نبي موعود از ميان فرزندان ايشان متولد شود!
در حدود چهل خصوصيت از پيامبر خاتم در تورات و صحف انبياء مذكور گشته است و به همين سبب است كه قران ميفرمايد «ايشان محمد را همچون فرزندان خود ميشناسند» (انعام/ 20 ـ بقره/ 146). تنها چيزي كه يهوديان انتظار نميبردند اين بود كه حضرتش از قوم عرب باشد و نه از يهود. هرچند كه وفق تورات كنوني حضرت موسي(ع) وقتي كه بنياسرایيل را از مصر بيرون اورد، به ايشان بشارت داد كه خداوند ان نبي را از ميان «برادران شما» بر خواهد انگيخت (و نه نسل شما!) و در ادامه فرمود كه ان نبي سخن خدا را با گوش ميشنود و با دهان تكلم ميكند و از نزد خود چيزي نميگويد و هر كس وي را نشنود خداوند از او مؤاخذه خواهد كرد.[7]
مسيحيان در اين ميانه اعتقاد دارند كه حضرت عيسي(ع) همان ماشيح موعود و ان نبي اعظم و رسول خاتم است. يهوديان نهتنها اين عقیده را نميپذيرند بلكه به گزاف، حتي نبوت عيسي(ع) را قبول ندارند و نعوذا بالله او را يك نبي كذبه و انساني دروغگو تلقي ميكنند. البته مواردي در همين اناجيل كنوني وجود دارد كه بر خلاف اين اعتقاد مسيحيان شهادت ميدهد. مثلا وفق انتهاي باب 22 انجيل متي، حضرت عيسي(ع) با كاهنان و كاتبان يهود محاجّه كرده است كه چرا شما بر خلاف قول خداوند به مردم اينچنين تعليم ميدهيد كه ان نبي بايست از نسل داوود بيايد؟ انگاه ان حضرت با استناد به عبارتی از مزامير داوود براي كاهنان يهود استدلال فرمود كه ماشيح از نسل داوود(ع) نخواهد امد و انها نتوانستند پاسخی به او بدهند. لهذا حضرت عيسي(ع) كه از نسل داوود است، به طريق اولي ماشيح نيست. چه اينكه ان حضرت خصوصيات متعدد ماشيح را که در عهد عتیق خصوصا صحیفه اشعیاء امده دارا نبوده است. مثلا ماشيح يك نبيِ امّي و درسناخوانده از ذريه ابراهيم(ع) و از نسل ذبيح او است، صاحب شريعت (فقه) است، حكومت تشكيل ميدهد و براي استقرار دين خدا جنگ ميكند، همسر دارد و فرزنداني كه پس از وي جانشينش ميشوند و غيره.
پولس كسي بود كه كمي پس از حضرت عيسي، وي را همان ماشيح موعود قلمداد كرد و اين موضوع در سفرهاي تبليغي او كه در كتاب اعمال رسولان (از مجموعه عهد جدید مسیحیان) امده، به وضوح پيداست. او اول بار در دمشق اين ادعا را مطرح كرد (اعمال رسولان 9/ 20) و همچنین در يونان و روم بر اين امر صحه گذاشت و مكررا اينچنين بشارت داد. پولس همچنين بر خلاف تعاليم حواريونِ صديقِ حضرت عيسي، وي را به دار اويخته و مصلوب قلمداد ميكرد. در حاليكه اين دو قول با هم معارض هستند. يعني اگر عيسي ماشيح است، لزوما بايست پيروز و مظفر باشد (و نه مصلوب و مقتول)، و اگر مصلوب و به دار اويخته باشد، وفق تورات چنين شخصي ملعون است (سفر تثنیه 27/ 26) و او نميتواند ماشيح باشد. البته پولس در نامه خود به غلاطيان، به همين عبارت از تورات استناد كرده و عيسي را ملعون خوانده است (غلاطيان 3/ 13). لكن استدلال او اينچنين است كه «عيسي بر دار رفت و ملعون شد (!!) و لعنت ما را به خود گرفت، تا ما كه از اين پس ميخواهيم به شريعت موسي عمل نكنيم ملعون نشويم، چونكه موسي يهودياني كه به اعمال شريعت عمل نميكنند را لعنت كرده است» (با استناد به سفر تثنيه 27/ 26). لهذا يكي از سخنان كليدي ما در خصوص مسيحيت اين است كه حساب عيسي(ع) را بايست از پولس که بنیانگذار مسحیت کنونی بوده است جدا كنيم و به تعاليم خود حضرت عيسي(ع) بپردازيم.
بنا بر انچه مذكور گشت، سه دروغ بزرگ در عالم سر منشا تمام مفسدهها گشته و جنگهاي مذهبي و ظلمهاي بسياري را دامن زده است. این سه دروغ عبارتند از: اولا تغيير و تبديل نام ذبيح از اسماعيل به اسحاق، و ثانيا ماشيح (نبی خاتم) دانستن عيسي، و ثالثا مصلوب دانستن ان حضرت. در خصوص دو مورد نخست به همین مقدار کفایت میکنیم.
تورات کنونی، در این خصوص که چرا ابراهیم(ع) در نزد خداوند ارج و قرب دارد و چرا زمین فلسطین به او داده شده سخنی نمیگوید. لکن در سفر پنجم تورات از حضرت موسی(ع) نقل است که قومش را تحذیر میداد که در دل خود گمان مبرید که خداوند به سبب عدالت و نیکویی تو این زمین (فلسطین) را به شما بخشیده است بلکه این امر به دلیل نیکویی پدران تو یعنی ابراهیم و اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) بوده است (سفر تثنیه 9/ 4 تا 6 ــ 10/ 15)
ارج و قرب ابراهیم در نزد خداوند متعال، به سبب بتشکنی او بوده است. در تورات کنونی بتشکنی ان حضرت و جدلهاي او با نمرود و قصد ان حاکم ملعون برای سوزانیدن ابراهیم(ع)، مغفول است. هرچند که استنکاف ابراهیم(ع) از پرستش بتان و محاجّهاش با نمرود، در تلمود امده است (برشیت ربا 38/ 18. به نقل از دكتر ا. كهن، گنجينهاي از تلمود، ص 28). این مسئله، نشان میدهد که علما و کاتبان ایشان، گرچه بتشکنی حضرت ابراهیم(ع) را از تورات انداختهاند اما نمیتوانستهاند این حقیقت را بالکل دور انداخته و فراموش کنند. لهذا اقوال قران مجید در اين خصوص صادق امده و بايد قدر دانسته شود.
وفق قران و تورات، خداوند ابراهيم(ع) را بعد از نبوت و ازمونهاي بسيار به «دوستي» خود برگزيد و او به مقام «خليلالله» بار يافت. در قران علاوه بر اينها، مذكور است كه خداوند وي را «امام» و الگوی تمام مردم جهان (بقره/ 124) و اسوه حسنه ايشان (ممتحنه/ 4) قرار داده، و بدين وسیله ان حضرت را در جهان شهرت بخشيد. نام مبارک حضرت ابراهیم(ع) 69 مرتبه در قران کریم مذکور امده است و حتی حضرت رسول الله(ص) موظف شده است تا پیرو شریعتی باشد که خداوند به حضرت ابراهیم(ع) عطا کرده است (نحل/ 123 ـ العمران/ 95 ـ نساء/ 125. همچنین نگا. بقره/ 130 و 135 و 136 ـ العمران/ 65 و 67 و 68 و 84 ـ شوری/ 13).
پاورقیها:
[1]. اکثر مفسران بین «والد» و «اب» فرق گذاشته و متفق القول هستند که «ازر» که در این ایه به عنوان «اب» ابراهیم معرفی شده در واقع عموی ان حضرت بوده است و نه پدر او. چون وفق احادیث صحیح، والدِ (پدر صلبی) هیچ یک از انبیاء، مشرک نبوده است. استدلال انها برای اینکه به «عمو» هم میشود «اب» اطلاق کرد ایه 133 سورة بقره است که فرزندان یعقوب، نام حضرت اسماعیل(ع) را در شمار اباء خود اوردهاند: ﴿امْ كُنْتُمْ شُهَداءَ اذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ اذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ الهَكَ وَ الهَ ابائِكَ ابْراهِيمَ وَ اسْماعِيلَ وَ اسْحاقَ الها واحِدا وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون﴾
[2]. در کتاب شریف التوحيد در ضمن حدیثی از امام باقر(ع) به توحید حضرت ابراهیم(ع) در کودکی اشاره شده است: «قال ابراهيم ع و هو صغير لقومه انِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُون». یعنی ابراهيم(ع) در حالیکه کودک بود به قوم خود فرمود: به درستى كه من بيزارم از انچه شما شريك خدا مىسازيد. شیخ صدوق، التوحيد، باب 15، حدیث 4
[3]. مشابه این عبارت، در قران نیز امده است، نگا. بقره/ 125 تا 128 ـ ابراهیم/ 37
[4]. متن دو بند نخست از باب 22 سفر پیدایش اینچنین است:
۱ و واقع شد بعد از این وقایع، كه خدا ابراهیم را امتحان كرده، بدو گفت: ای ابراهیم! عرض كرد: لبیك. ۲گفت: اكنون پسر خود را، كه یگانۀ توست و او را دوست میداری، یعنی اسحاق را بردار و به زمین موریا برو، و او را در انجا، بر یكی از كوههایی كه به تو نشان میدهم، برای قربانی سوختنی بگذران.
در این متن، تضاد وجود دارد. چون ان پسر، یگانه است و تورات تصریح دارد که اسحاق پسر دوم ابراهیم بود پس این حکم در وقتی نازل شده که ابراهیم فقط یک فرزند داشته است، یعنی اسماعیل(ع). لذا در متن فوق، عبارت «یعنی اسحاق را» از جعلیات کاهنان است که افزوده شده و متن را ناسازگار کرده است. دلایل دیگر نیز در تورات کنونی وجود دارد که ذبیح در واقع اسماعیل(ع) بوده است. علاقمندان را به مطالعه مقاله سال گذشته دعوت میکنم: چرا خداوند به ذبح اسماعیل(ع) فرمان داد؟
[5]. الخصال، باب اوصاف دوگانه، حدیث 78
[6]. در یک پیشگویی که در صفحه 356 کتاب گنجینهای از تلمود درج است اینچنین امده که ربی حانان برتحلیفا این محاسبه خود را برای ربی یوسف فرستاده است که وفق سالشمار عبرانی در سال 4291 از افرینش (سال 531 میلادی) جهان به جنگ و نزاعاتی مبتلا میشود «و ان وقت ایام ماشیح پیش خواهد امد» (سنهدرین، 97 ب). یعنی از سال 531 میلادی دوران ظهور ماشیح اغاز میشود و بسیار جالب توجه است اگر یاداور شویم که پیامبر اسلام در سال 570 میلادی به دنیا امده و در سال 631 م. از دنیا رفته است. در یک پیشگویی دیگر در همان صفحه امده است که حضرت ایلیای نبی (الیاس) به یکی از دانشمندان گفت: «دنیا دست کم هشتاد و پنج یوبیل (معادل 4250 سال، هر یوبیل پنجاه سال است) دوام خواهد داشت، و در یوبیل اخرین ماشیح خواهد امد» (سنهدرین، 97 ب). در این پیشگویی اخرین زمان برای ماشیح سال 540 میلادی است. پیامبر اسلام(ص) چهل سال پس از این تاریخ به دنیا امده است.
[7]. نگا. سفر تثنيه 18/ 18. این فراز از تورات همچنین در انجیل یوحنّا از قول حضرت عیسی(ع) منقول است: «چون او یعنی روح راستی اید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد زیرا که از خود تکلم نمیکند بلکه به انچه شنیده است سخن خواهد گفت» (انجیل یوحنّا 16/ 13). در کتاب اعمال رسولان (از ملحقات اناجیل) نیز درج است که پطرس بعد از عروج عیسی(ع) مردم اورشلیم را به ظهور ان نبی خاتم بشارت میدهد (اعمال 3/ 19 و 20). این دو عبارت را با ایات ابتدایی سوره نجم مقایسه فرمایید: «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * انْ هُوَ الا وَحْيٌ يُوحى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى» ـ برای برخی بشارات مهم انبیاء دیگر به حضرت رسول الله(ص) نگا. سفر پيدايش 1/ 3 – 3/ 15 – 49/ 10 – اعداد 6/ 25 و 26 – تثنيه 18/ 18 - 33/ 2 – مزمور 72 و 84 – امثال سليمان باب 8 – اشَعياء بابهاي 40 تا 42 – حبقوق 3/ 3 تا 6 – ملاكي 3/ 1
>>> تبریک به همه همطونان
هرچند این روزها همه عزاداریم از حملات انتحاری های اخیر اما عید دینی ما مسلمانان است.
فرشته از کابل
>>> قربانی میکنم در خود تمام منیت ها را، تمام آنچه که باعث دوری من از خود و خدایم میشود..
قربانی میکنم حسادت را، که مبادا به آنچه دیگری از من برتری دارد حسد بورزم..
قربانی میکنم حسرت را، که ذره ای من را از خود واقعی ام دور نکند و هرگز آهی نکشم برای داشته ها و نداشته هایم..
قربانی میکنم عشق را، که مبادا عشق دیگری در سر داشته باشم که فراتر از عشق من به معبودم باشد..
قربانی میکنم ترس را در وجودم، که با اشتیاق صد برابر در راه رسیدن به کمال قدم بگذارم..
قربانی میکنم وابستگی هایم را به این دنیای فانی؛ زیرا که میدانم هر چه در این مسیر سبک تر باشم رهایی ام آسان تر میشود..
من ایمان دارم که تمام این قربانی هایم، مرا به هدفم نزدیک تر میکنند و باعث میشود مرگی داشته باشم، سراسر پر از آگاهی..
باشد که روز عید قربان، من ؛ خود واقعی ام را بشناسم.
>>> گوسپند ، گوسپند مى كشد و عيد مى كند !
عيد من روزى فرا خواهد رسيد ...
شما را عيد و قربانى هاى تان مبارك و مقبول باد.
>>> Kabul Magazine
آیا میدانید که «گند اوغانی» در حقیقت لباس ویژه زنان کوچی با نقش و نگار تاجیکی است؟
نوت: گند اوغانی را بسیاری فکر میکنند که لباس ملی است ولی برعکس، لباس تنها از کوچیها است که توسط حکومت گذشته به ویژه حکومت های کمونیستی به عنوان «لباس ملی زنان» بیشتر ترویج داده شد.
نوت تازه:
اگر حقيقت را نوشتيم جاسوس خطاب كرديد ولى دوستان عزيز از خواب غفلت بيدار شويد و حقيقت را ببينيد.
يكبار از خود سوال كرديد چرا لباس هزاره گى لباس ملى نيست چرا لباس ازبكى پلوچى يا تاجيكى لباس ملى پنداشته نميشوند؟!
چرا سرود ملى تنها به زبان پشتو است، چرا تنها زبان پشتو در بانك نوت هاى ما است، چرا ديگر زبان ها نيست، چرا مصطلحات ملى تنها به پشتو است، چرا هميشه رئيس جمهور يك پشتون باشد.
تابكى قوم گرايى پشتون ها را ناديده ميگيريد؟!
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است