زبان وادبیات فارسی، زبان فراملی است
 
تاریخ انتشار:   ۱۳:۴۵    ۱۳۹۶/۶/۱۳ کد خبر: 138154 منبع: پرینت

زبان وادبیات فارسی(دری)، زبان فرا قومی، فرا ملی و فرا مرزی است.

زبان و ادبیات مشترک ما میراث گرانبهایی است که محصول تفکر و اندیشه مجموع کسانی است که در طول قرن ها با زحمات طاقت فرسای شبانه روزی خود توانستند محصولات فکری و تراوشات قلمی و آثار هنری خویش را که مملو از عشق، عرفان، ادب، اخلاق، حکایت و حماسه، مثل و حکم و غیره بوده در قالب نظم و نثر ادبی ریخته و آراسته به ما انتقال دهند تا ما مسوولانه و متعهدانه این میراث گرانبها و ارزشمند را به نسل های بعد از خود انتقال دهیم که اگر تمام متخصصین و زبان شناسان جهان دست بدست هم داده و می خواستند تا تفکر و اندیشه عرفانی شعرا و عرفای ما را از قالب زبان فارسی دری با همان کیفیتی که دارد در قالب زبان دیگری ترجمانی کرده و ریختانده و با همان کیفیت اصلی آن را عرضه نمایند، امکان پذیر نبوده، ممکن است کتاب مثنوی معنوی مولوی، شاهنامه فردوسی، اشعار عاشقانه حافظ، پندنامه عطار، گلستان سعدی، الهی نامه خواجه عبدالله انصاری و غیره را بتوان به زبان دیگری ترجمه کرد ولی آن کیفیت را که در زبان اصلی خود آنها دارد.

آن کیفیت را با ترجمه نمی توان به زبان دیگری به آسانی انتقال داد و هم نمی توان طرز تفکر و اندیشه های عرفانی شعرا و عرفای ما که بخش اعظم از زندگی شان را تشکیل می داده و با زبان اصلی خود آنها درهم آمیخته شده آن را به زبان دیگری انتقال داد. چه انتقال طرز تفکر و بیان احساسات درونی عواطف انسانی، قریحه ذاتی، پیام های معنوی، دردها و سوزهای شعرا و عرفا را با همان کیفیت اصلی آن که با زبان ادبی و عرفانی خود شان آمیخته و آراسته شده و در آن تمام ظرافت ها و صنایع ادبی و رموزات عرفانی بکار رفته که به روح و روان هر خواننده و شنونده تاثیرگذار بوده و پیام شاعر و ادیب را به آسانی بطور کامل و واضح می تواند به خواننده و شنونده آن منتقل بسازد. انتقال آن با چنین کیفیت به زبان دیگری از طریق ترجمه امکان پذیر نمی باشد که در این راستا اگر بگویم زبان فارسی دری ما مایه فخر و مباهات بوده باز گزافه گویی نکرده ایم.

اگر بگویم زبان و ادبیات کهن و باستانی ما در ساحه شعر و ادب، عرفان و فلسفه، حکایت و حماسه معانی و بیان چیزی را کم نگذاشته بلکه به حد کمال از عهده همه آنها بر آمده و زبان کامل ادبی و عرفانی بوده که در نظم و نثر هر دو رسالت انسانی، ادبی و عرفانی خود را بطور کامل انجام داده و باز هم به راه غلط نرفته ایم مگر تحدی و چالش بزرگ که در مقابل این زبان و امثال آن در عصر حاضر وجود دارد. تغییر سریع زمانه و تحولات سریع اجتماعی و انکشافات و ترقیات روزانه علم و تکنالوژی عصری است که چطور می توان زبان ادبی و عرفانی خود را با زبان علم و تکنولوژی زمان عیار و هماهنگ ساخت تا از روند پیشرفت و ترقی زمانه بعقب نماند که طرح چنین مسایل و موضوعاتی از همه بیشتر و اول تر به صاحبان اصلی زبان و نخبگان جامعه تعلق می گیرد که چطور می توانند صاحبان زبان و نخبگان جامعه زبان و ادبیات خویش را صاحب گشته و راهکارهای عملی را در جهت انکشاف و ترقی آن بیابند تا آن راهکارها را به دسترس عموم نیز بگذارند چه انکشاف و ترقی زبان بستگی به فعالیت اهل زبان داشته و زبان بخودی خود انکشاف و ترقی نمی کند بلکه انکشاف و ترقی زبان مرهون سعی و تلاش و خلاقیت مردمان خواهد بود که خود را صاحبان زبان دانسته و وارثان و نخبگان جامعه می پندارند که واقعیت هم همین است.

چه از خود دانستن زبان و ادبیات (دری) که اکثر پدید آورندگان ادبی آن متعلق به همین سرزمین که امروز آن را به نام افغانستان می دانیم بوده چنانچه اگر اسامی شعرا و عرفای هرات، بلخ، غزنه، بدخشان، تخار را با سهم شان از تاریخ و ادبیات مشترک فارسی دری برداریم دیگر چیزی به نام ادبیات فارسی دری باقی نخواهد ماند. لذا تصور اینکه زبان و ادبیات فارسی دری متعلق به جغرافیای سیاسی کشور خاصی بوده و یا متعلق به کدام قوم و نژاد خاصی است برداشت درست و دقیقی نخواهد بود بلکه همانطوری که زبان و ادبیات دری زبان اکثر اقوام که در این حوزه جغرافیایی زندگی می کرده اند بوده علاوتا زبان رسمی، علمی، اداری اکثر شاهان و حکومات که از نژادهای مختلف در این دیار حکومت می کردند نیز بوده است.

طاهریان، صفاریان، غوری ها، سامانی ها، غزنوی ها، سلجوقی ها، خوارزمی ها، تیموری ها، قاجاری ها، افشاریان، صفوی ها، هوتکی ها، بابری ها، ابدالی ها و دیگران همه زبان رسمی اداری و علمی شان همین زبان فارسی دری بوده و شعرا و ادبای هم که از این حوزه جغرافیایی پا به عرصه وجود گذاشته اند نیز متعلق به همه اقوام و نژادهای مختلف که در این دیار زندگی می کردند بوده و به نژاد و قوم خاصی تعلق نداشته و افتخارات گذشته تاریخی و ادبی آنها هم نه تنها متعلق به ساکنان این حوزه جغرافیایی بوده بلکه متعلق به همه بشریت و جهان علم و عرفان، خواهد بود.

خیرخواه


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
زبان فارسی
زبان دری
نظرات بینندگان:

>>>   من منحیث بشتون احترام دارم به دری! اما زبان مادر قلب هرکس است!

>>>   همانطوری که با ترجمه آثار زبان فارسی چه عشقی باشد و یا عرفانی و ادبی و حماسی چه نظمی باشد و چه نثری،همان کیفیت اصلی آثار از بین میرود،به همین ترتیب با ترجمه آثار علمی در عرصه های مختلف علوم طبیعی و تختیکی و تکنالوژی ،نه تنها کیفیت آن از بین میرود بلکه در بعضی جالات مفهوم آن نیز از بین میرود و ما نمیتوانیم به درستی آن را درک کنیم.
طور مثال:
در دوران مکتب ما یک مضمونی داشتیم بنام جغرافیه که چنین معنی میشد:
جغ یعنی زمین و رافیه به معنی علم.
اما هرقدر آثار قدیمی ربان فارسی و دری را پالیدم که کلمه جغ را پیدا کنم که چه معنی میدهد،نیافتم.
بالاخره رمانی که به بکی از کشور های غربی آمدم،متوجه شدم که این جغ نیست بلکه (جیو ) است که با پسوند (گرافی) و با نقشه کشی یکجا شده است و جیو گرافی یعنی نقشه رمین و با نقشه کشی زمین را میسازد.

>>>   آیا عکس احمدشاه مسعود در کنار قاسم سلیمانی که اخیرا چند ساعت گذشته منتشر شده است دیده اید بسیار زیبا بود شما هم منتشر کنید برای همبستگی دو کشور برادر خوب تر است.

>>>   هوتکی ها ۷ سال بیشتر نبوده است در حدی نیست که مطرح شود

>>>   آهسته آهسة دارند حاکمان قوم و قبيله هاى بلاخره ساکن شده پشت کوه سليمان که برگرده مردمان بومى اين بوم حکومت مى کنند اعتراف مى کنند و از زبان فارسى و پشتونهاى شريف از کلمه معرب استفاده نمى کنند بلکه از واژه پارينه "پارسى" واژه ايکه از روز خاستگاه اش "پارسى" تا تغير دبيره ديوانى پارسى به دبيره عربى گفته شده است. بلاخره دبيره عربى يکهزار ويکصدسال پيش موفق شد در الفباى عربى آوازهاى [پ ٬ ژ ٬ گ و چ] را به افزايد.

ولى حاکمان پشتون از "زيرکى سياسى" بکار بردند و اسم "فارسى" را در سال 1964 در دودمان سلطنت ظاهرشاه حذف کردند صفت فارسى يعنى "درى" را بجاى اسم خاص کردندى. و با اين کار ظاهرشاه "درى" (نسبت به اسم در )کرد. آيا در٬ دروازه ٬دربار ٬ يا عربى باب که صفت شان درى ويا دربارى شود فرهنگ يا کتاب لغت دارد؟ دستور زبان دارد؟ مصدر دارد؟ قيد و پسوند دارد?

بدون گرفتن نام فارسى گفتن "درى" پس از فرمان ويا قانون دولت افغانپشتون فغان بى معنى و مفهوم شده و تنها به يک حرف و عرف سياسى کاهش شده پيشنيه سه هزارساله فرهنگى وادبى اش ناديده و انکار و کتمان و اعتبار يشينه پرافتخار و دراز گذشته زبان وادبيات توهين شده از ديدگاه سياسى حاکمان پشتون خودرا به تمسخر کشيدند.

اگر چه که قهار عاصى فرزند کوهدامنها و کوهپاره هاى هندوکش با شعر جاودانه خود

گل نیست ماه نیست دل ماست پارسی
غوغای کوه ترنم دریاست پارسی
از آفتاب معجزه بر دوش می کشد
رو بر مراد و روی به فرداست پارسی
از شام تا به کاشعر از سند تا خجند
آیینه دار عالم بالاست پارسی
تاریخ را وثیقه سبز شکوه را
خون من و کلام مطلاست پارسی
روح بزرگ و طبل خراسانیان پاک
چتر شرف چراغ مسیحاست پارسی
تصویر را مغازله را و ترانه را
جغرافیای معنوی ماست پارسی
سرسخت در حماسه و هموار در سرود
پیدا بود از این که چه زیباست پارسی
بانگ سپیده عرصه بیدار باش مرد
پیغمبر هنر سخن راست پارسی
دنیا بگو مباش بزرگی بگو برو
ما را فضیلتی که ما راست پارسی

جواب دندان شکن به حاکمان بدون فضيلت داد ولى حکم قانون بالاتر از حق بشرى شد. هيچ قانونى اجازه ندارد٬ زبان٬هويت زبانى وفرهنگى وملى ومليتى ودينى ومذهبى وجنسيتى يک بشر يک قوم را تغير دهد. اگر دولت دموکراتيک هم باشد و مى بود.

يک سخنرانى آقاى کرزى را شنديم که از "فارسى" گپ زد.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است