تاریخ انتشار: ۱۳:۰۳ ۱۳۹۶/۶/۲۷ | کد خبر: 138853 | منبع: | پرینت |
>>> حنیف اتمر با استفاده از عصاچوب میخواهد تخنیک نو را یاد بگیرد تا چوب خودرا در ....عطانور بزند.
>>> برادر چی کنند دگه....عکس میگیرند. در فیسبوک میمانند.
در مسابقات دویدن و دیگر مسابقات به نفس نفیس خود شرکت میکنند . مدال میگیرند . جایزه میگیرند .کمی در ورزش های سیاسی و یا سیاست های ورزشی اشتراک کنند آنها هم انسان هستند بیچاره ها ........آنها هم دلشان تفریح شده
>>> این خانم کیست ....
>>> اهسته اهسته این لنده غرها هم ادم گری را یاد میگیره
جنرال پوقانه یی اغبرک بسوی ادمگری
>>> این کار رییس جمهور قابل ستودنی هست
تشکر رییس محبوب
>>> به نظر بنده بدور از تعصب باید گفت هنگامیکه عبدالله عطا و امثالهم در گردهمایی های بی معنی و جلسه های زورگویی ها ظاهر میشوند بهتر است راه غنی و اتمر را تعقیب کنند و ملی پوشان ما را تشویق کنند ولو که اینها از پنجشیر نباشد
زنده باد ملت افغان
زنده باد افتخار افرینان میهن
جاوید فقیری
>>> از کارهای شاقه توطئه چینی علیه جریان های دلسوز کشور خسته شده، لذا برای تفریح و تجدید قوا چکر زنی می کنند.
هادی
>>> اینها کیف میکنند و بعد میروند UN و بعد می آیند و بهد کدام جای دگه میروند.
>>> به همین نظر دهنده که از چوب حنیف اتمر و عطا نور بحث کرده و چیزی نوشته من همین چوب را که سالهاست به ... مادرش و ... خودش فرفته برایش خوش ایند است اعطا به لقایش بخود اش مبارک باد میگویم چون همیشه ازن مدرک اهدایایی را از ان خودش میکند وعلاقمند به صاحب ان چوب هم است .
>>> وقتی بلیط طیاره اش مفت و رایگان باشد، چرا نرود؟!
اینها هستند که خون ملت را می مکند.
ض.
>>> جور هايشان براي زنكه بازي ، و معيوبان شان براي چاپي كردن و كيسه مالي رفته اند. همه شان دزدان حرامي هستند براي عياشي ميروند، و به بهانه اينكه طياره اشرف غني بايد پر باشد، كه اگر كس به استقبالش در ميدان نيايد، (مانند سفرش به آستراليا)، باز همه اين دلقك ها قبل از غني از طياره پائين شده و در صف استقبال وي ايستاده شوند.
>>> اغبر هم ازجمله غاصبان واختلاس گران ماهر است ، در زمانیکه با مقاومت بود به طالبان جاسوسی میکرد بنا اورا حبس کرده بودند حالا ببینید چگونه گردنش را نزد غ کج کرده وچقدر خوش است !
>>> Haroon Mutaref
ملت سازی از نوع «افغانی»!
تشکیل حکومت وحدت ملی به ویژه به قدرت رسیدن اشرف غنی بیش از آنکه معلول رأی آزاد مردم بوده باشد، نتیجه توافق سیاسی و میانجیگری امریکا بود. اشرف غنی که معتقد به سلسلهی مراتب تباری در افغانستان میباشد و با پا گذاشتن در ارگ خود را در هیئت یک پادشاه دودمان «افغانی» تصور میکرد و افسوس اقتدار از دست رفته «افغانان» را میخورد در آغازین روزهای کاریاش پیمان استراتیژیک با ایالات متحده امریکا را چشم بسته امضا کرد و با دور زدن شریک سیاسیاش (داکتر عبدالله) شروع کرد به تعینات یک جانبه در حکومت به خصوص در بخشهای امنیتی و دفاعی؛ صلاحیتهای ارگانهای امنیتی را به شورای امنیت سپرد و از بخشهای غیر نظامی خود از نزدیک در ارگ مواظبت کرد. او که حمایت امریکاییها را با امضای پیمان استراتیژیک به خود جلب کرده بود تصور میکرد که در برابر هر اقدامی که (ولو غیرقانونی و دور از اخلاق سیاسی) او انجام میدهد امریکاییها حمایت خواهند کرد که تا جایی چنین نیز شد: تعنیات زیر فلتر و ملاحظات شخصیاش انجام شد، جنگ به شمال کشور انتقال کرد، محلات و مناطق خاصی رسماً در اختیارطالبان قرار گرفت، طالبان به مثابه گروههای خودی زیر نام «مخالفین مسلح نظام» معرفی گردید، سلاح و مهمات و وسایط زرهی زیادی در اختیارآنان قرار گرفت، گروه جدید، مشکوک و بیارتباط به افغانستان به اسم «داعش» سمارقوار پدید آمد، رسانهها، روشنفکران و گروههای قومی و مذهبی مورد حملات خونین قرار گرفتند که در نتیجه شماری زیاد از مردم بخصوص جوانان مجبور به فرار گردیدند، حتی بالای تظارهرات مسالمت آمیز امر شلیک داده شد، تفاهم نامه سیاسی میان دو شریک قدرت به تاقچهی نسیان گذاشته شد، از توزیع شناسنامههای برقی که اساس ملت سازی در عصر حاضر به آن بستهگی دارد به بهانههای واهی جلوگیری به عمل آمد، انتخابات مجلس نمایندگان به تاریخ نامعلوم احاله داده شد، قراردادهای اقتصادی و ساختمانی بدون رعایت قانون تدارکات به شرکتهای مربوط به خانوادهاش واگذار گردید و.......
به نظر میرسد که تا اینجای کار امریکاییها در برابر تمامی اعمال انجام شده از طرف غنی از حوصلهمندی تمام کار گرفته اند و هیچگاهی نخواستند تا اشتباهاتش را به رخاش بیاورند زیرا اگر از طرف امریکاییها مستیقماً مورد انتقاد جدی قرار میگرفت مطمیناً هیچگاه تا این اندازه به کارهای خودسرانه خویش ادامه نمیداد. اما اعلام جدید راهبرد امریکا در قبال افغانستان بوضوح نشان داد که امریکاییها از سیاست داخلی غنی راضی نیستند به همین خاطر درین راهبرد از سرکوب تروریزم و طابان خبر دادند و روشن ساختند که با ملت سازی درین کشور هم کاری ندارند. با آنکه بُعد خارجی این راهبُرد که عبارت از زیر فشار قراردادن پاکستان و قایل شدن نقش بیشتر برای هند در سیاست افغانستان است با استقبال غنی و همفکرانش مواجه شده است اما به صورت قطع بُعد داخلی آن به مزاح غنی جور درنمیآید.
هرچند افغانستان به نسبت ریخت و پاش سیاسی برای سالهای زیاد نیاز به کمکهای جهانی در خصوص ملت سازی و حاکمیت قانون دارد اما امریکاییها از ساختمان ملت سازیی که در مخیلهی غنی و همفکرانش وجود دارد، به این درک رسیده اند که ملتِ مدنظر غنی بیش از آنکه برای ثبات و وحدت مردم افغانستان و بقای این کشور مفید باشد در جهت نفاق، تشدید جنگهای داخلی، بیثباتی و حتی تجزیه این کشور خواهد انجامید به همین دلیل است که امریکاییها سرنوشت سیاسی و حکومتداری را به مردم افغانستان واگذار نموده است.
هرچند دلیل اصلی مسافرت اشرفغنی به امریکا را اشتراک در مجمع عمومی سازمان ملل متحد تشکیل میدهد اما احتمالاً آجندای ملاقات او با دونالد ترامپ روی همین محور خواهند چرخید و از امریکاییها خواهند خواست تا «او» را (نه مردم افغانستان را) در جهت ملت سازی مورد نظرش کمک کنند اما به نظر میرسد که حالا دیگر بسیار دیر شده باشد.
هارون معترف
>>> این ....تاریخ ، همه مردم این سرزمین را در تاریکی نگاه داشته اند، به دور از دانستن چگونگی خود و فرهنگ راستین خود، چه هزاره بوده است و چه اوزبیک یا تاجیک ویا دیگر باشندگان این سرزمین، برای شان یک نام ساختگی و دروغین و ننگین را بیشرمانه و به زور تحمیل کرده اند و یک تاریخ دروغ را بافته و تاپه کرده اند و گفته اند چون امروز در کشوری زندگی میکنید که اوغانستان نام دارد، از این روی همه اوغان هستید و همه مسلمان هستید،. و زمان که یک دسته از مردم برمیخیزند در برابر این دروغ و فریب و در کوشش آزاد ساختن راستی ها میشوند، آن ها را دشمنان همبستگی (وحدت ملی) مینامند و یا هزار و یک تاپه دروغین خود را بر آن ها میچسپانند تا نشود که فرزند این سرزمین از چگونگی راستی های خود آگاه شود،
>>> حمد یاسینی زاد
مخکش تنهاست که با استعفایش گپ هم ختم شود؟
این دارودسته در حقیقت از خود غنی سرچشمه میگیرد تا از ریشه این مسائل حل نشود با رفتن مخکش شاید بدترش جایگزین شود
>>> سپردنِ سرنوشتِ نیمی از آراء و سرنوشت سیاسی یک حوزه کلان به دست یک «لمپنِ سیاسی» مثلِ عبدالله که توان تعریفِ پایگاهِ اجتماعیاش را ندارد دیروز هم نادرست بود و امروز هم و با توجیه نامه نویسی امرالله صالح هیچ واقعیتی تغییر نمی کند.
فحشدادن به غنی و کرزی، گرهی از کارِ فروبستهی ما نمیگشاید. مخالفانِ طالب در مجموع، و مدافعینِ آتشین و پر شورِ تیم «اصلاحات و همگرایی» به طور خاص، به نقدِ درونی و تجدیدِ نظر اساسی نیاز دارند. کرزی از طریق استخدامِ برخی از اعضای طالبان در دولت و همزمان اعطای امکاناتِ مالی و نظامی به «برادرانِ ناراضی» روندِ موجود را از بنیاد دچار مشکل کرد. برای غنی هیچ شرمی نیست اگر به رغمِ تکهتکهشدن و در آتشِ سوختنِ اردوی ملی و نیروهای امنیتی به صورتِ زنده توسط طالبان، کشتنِ طالب را نسلکشی یاد نموده و از آنها حمایت کند. پرسش این است که عبدالله و محقق و خلیلی و عطا کجا هستند؟
میتوان این فرض را مطرح کرد که غنی در مدیریتِ خود ناموفق نیست و به عنوان «مدیرِفروپاشی» کشور را در کامِ فروپاشیِ مطلق سوق داده است. مدیر ناموفق «عبدالله» و تیمِ اوست که به رغم نیمی آراء نه تنها در برابر تکرویهای غنی نمیایستند، بلکه حتا موضعِ سیاسی مشخص و روشنی ندارند. سپردنِ سرنوشتِ نیمی از آراء به دست یک «لمپنِ سیاسی» مثلِ عبدالله که توان تعریفِ پایگاهِ اجتماعیاش را ندارد و از سر درگمی خودش را در تارِ عنکبوتِ جهاد و جهادیگری میآویزد، خطایی بود که تاوانِ جبرانناپذیرش را اکنون به چشمِ سر میبینیم.
پایگاهِ اجتماعی کرزی و غنی تعریف شده است و به عنوانِ مدافع پشتونها از هر آنکه به زغمِ شان پشتون بهشمار میرود، حمایت میکنند، حتا اگر طالب باشد. عبدالله پایگاهِ اجتماعیاش را چهگونه تعریف میکند؟ بیهیچ تردیدی پایگاهِ اجتماعیِ اشرافی او، مانعِ جهتگیری رادیکال و روشن است. این گاهی به نعل و گاهی بهمیخزدن، ریشه در پایگاهِ تاریخی و اجتماعی او دارد. او به عنوان یک لمپنِ سیاسی نه مدافعِ طالب است و نه مخالفِ طالب. موافقت و مخالفتِ او، که حداکثر ناشی از رنج شخصیـفردی است، نه تاریخی، هرگز سیاسی نیست و توان مشخصکردنِ مرز دوست و دشمن را ندارد.
عطا نیز بهدلیل دستآوردهای سیاسی و مالی انگیزهي برای جنگیدن با طالب ندارد. مخالفت او با غنی و کرزی در حد «مزاحمتِ سیاسی» است. هر از چندگاهی، لباس رزم میپوشد ولی بیآنکه کاری کند در وضعیتی که شمال در مرزِ سقوط قرار دارد، به بزمهای خارج از کشور میرود. ابن خلدون گفته بود: شهر نظامیان را دچار رخوت و سستی میکند. این گفته آشکارا در مورد عطا صدق میکند. بخواهینخواهی، آن همه مال و منال و دالر و پاساژ و شهرک و زمینهای شهری و غیر شهری ـ که البته دست یافتن به آنها بدونِ سوء استفاده از موقعیتِ سیاسی و فسادِ سازمانیافته محال استـ، هر فرماندهِ نظامی را که فقر و محرومیت را با گوشت و استخوان تجربه کرده، هشیار و محافظهکار میکند. نگاهِ تجربی به رفتار سیاسی او در چند سالِ اخیر نشان میدهد که عطا بیش از آنکه اهل رزم و ماجراجویی باشد، اهل بزم و سوداگری و مزاحمت است و پاسداری از ثروتهای بادآورده را بر منافع مردم ترجیح میدهد.
جبههی طالب استراتژیهای روشن و مشخص دارد. در روز روشن و در برابر نهادهای ملی و بینالمللی امکاناتِ دولتی را در اختیار طالب قرار میدهد. اسرای طالبان را گلهگله از زندانها آزاد میکند. به اردوی ملی اجازه نمیدهد که با طالب بجنگند. افسرانِ ضد طالب را آشکارا به حاشیه میراند. ادبیاتش روشن است. خواستهایش روشن و کردار و گفتارش روشن. جبههي ضد طالب اما کاملا سردرگم است. نه استراتژی روشنی دارد. نمیداند چه بگوید، چه بخواهد و چه کار کند! عبدالله ناکارآمدتر از ان است که تصور میشد. اما همانگونه که طالبگرایی اشرفغنی ریشه در پایگاهِ اجتماعی و تاریخی او دارد، ناکارایی عبدالله نیز پایهی اجتماعی دارد. عبدالله بههیچ وجه قادر به درکِ درد فروماندگان نیست. گزینشِ محمدخان به جای دوستم، در زمان انتخابات، مشکلات را پیچیدهتر کرد. بههرحال، اکنون زمان آن رسیده است که بهجای اشرفغنی و کرزی، از دوستم و دانش و عبدالله و محقق و عطا و محقق پرسیده شود. انتظار از غنی و کرزی خطاست، خطاتر از آن اما چشمپوشی از نقدِ درونی، پاکپنداریِ رهبرانِ اتحادشمال و فرافکنیِ مشکلات به رهبرانِ جنوب.
نوشته از اسد بودا
>>> اینها اصلآ به نیویارک میروند. در راه یک توقف در ترکمنستان میکنند.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است