تاریخ انتشار: ۱۰:۰۶ ۱۳۹۶/۸/۱۵ | کد خبر: 141109 | منبع: | پرینت |
اتحاد جماهیر شوروی بعد از هفتاد سال مقاومت، سرانجام در اواخر دسامبر ۱۹۹۱ از هم فروپاشید. بعد از اضمحلال بلاک شرق، امریکا که خود را پرچمدار فاتحین میدان جنگ سرد می دانست، مصمم شد تا استراتژی و سیاست های پس از جنگ سرد را پی ریزی کند.
حالا این امریکا است که رهبری و توسعه نظم لیبرال بین الملل را به عهده گیرد. مکتب (لیبرال) را که خود با متحدین خویش، پس از جنگ جهانی دوم به وجود آورده بودند.
رییس جمهور وقت، آقای جورج واکر هربرت بوش (بوش پدر)، برای نظم نوین جهانی متعهد بود که یک نیروی ۱.۶ میلیون نفری را بعد از جنگ سرد حفظ کند. پنتاگون (وزارت دفاع) مسوولیت داشت تا استراتژی دفاعی ایالات متحده را با درنظرداشت نظم نوین جهانی بسازد. استراتژی دفاعی تدوین نمی گردید مگر در سایه و پناه رهنمای سیاست گذاری دفاعی Defense Policy Guidance DPG)). - وجود رهنمای سیاست گذاری دفاعی، در پنتاگون یک اصل است – شماری از رهبران و استراتژیست های ایالات متحده به این نتیجه رسیده بودند که پس از جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم، امریکا خروج عجولانه و بی محاسبه¬ داشته است؛ که در نتیجه خروج عجولانه امریکا از صف مبارزه ، پس از جنگ جهانی اول، آلمان و جاپان به عنوان تهدیدهای بزرگ عرض اندام کردند و به اثر تکرار اشتباه امریکا پس از جنگ جهانی دوم، مسکو نیمی از اروپا را تصرف کرد و مائو [تسه دون/تونگ] در چین به قدرت رسید.
در این شرایط، بنیادی ترین سناریو برای رهبران و استراتژیست ها در ایالات متحده، ظهور یک رقیب جهانی متخاصم بود. به گفته ی تصمیم-گیرندگان آنوقت در پنتاگون: "ما از این هراس داشتیم که یک ملت یا ائتلافی از ملت ها، در عقب یک استراتژی امنیتی خصمانه متحد شوند و قابلیت نظامی که منافع ایالات متحده را تهدید کند، به وجود آورند." تلاش ها بر این بود که انواع نیروها و قابلیت ها در ایالات متحده به منظور دفع خطر احتمالی (وجود قدرت متخاصم) تشخیص و به ریاست جمهوری پیشکش گردد. این در حالی بود که شماری از استراتژیست ها و مدیران در پنتاگون، در جنوری ۱۹۹۲ به این نتیجه رسیده بودند که امریکا تنها با پنج درصد جمعیت جهان نمی تواند ابرقدرت جهان باشد. بدین لحاظ، فیصله گردیدکه منطقه صلح دموکراتیک توسعه داده شود. معنای سخن این بود که به هیچ قدرت متخاصم اجازه داده نشود تا کنترل مناطق کلیدی را به دست گیرد. لازمه این استراتژی، سیاست حفظ جایگاه برتر نظامی و اقتصادی ایالات متحده در جهان بود. این که تصمیم گرفتند، اجازه ندهند قدرت متخاصم بر یک منطقه حیاتی مسلط شود؛ مناطق حیاتی را چنین تعریف کردند: (مناطق دارای منابع سرشار، قابلیت¬های صنعتی و جمعیت قابل ملاحظه). در کنار آن، ارزش ها نیز یک بخش مهم استراتژی بود.
با توجه به سیاست ها، بازی ها و اهداف در این مقطع از تاریخ است که جایگاه برخورد با قدرت رقیب و متخاصم مانند چین را در استراتژی ایالات متحده در می یابیم و از این معبر به قسمت های از علت وجودی جنگـ های داخلی، پا نگرفتن نظام، ظهور بعضی گروهک¬ها و تبدیل به شدن به قدرت غیر قابل کنترل و عدم پایان جنگ و بحران در افغانستان میرسیم. سناریوها، بازیگرها و بازی های دیگر اثرگذار در اختلافات و بحران های ناشی از آن در افغانستان را در یاد داشت های بعدی تقدیم حضور عزیزان خواهیم کرد.
سید احمد شکیب منتظری
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است