تاریخ انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۶/۹/۲۱ | کد خبر: 143038 | منبع: | پرینت |
شاید گفته شود که سالانه دهها مورد از اینگونه اتفاقات در کابل و در کشورِ ما میافتد و همه هم علاقه داریم که حتی در تحلیلِ این چنین رویدادها تعمیمگرایانه برخورد کنیم و به تعبیر دیگر، وحدت ملی را رعایت کنیم تا به منطقهگرایی و… متهم نشویم.
دو سال پیش، روزی که در قلب پایتخت یک دختر جوان (فرخنده) توسط یک جمع بزرگی از “انسانها” سلاخی شد، جهانیان چهرۀ اصلی سرزمینِ شهیدپرورمان را به تمامِ معنا دیدند و فهمیدند که در زیر پوستِ این شهر و این مردمِ معتقد و متدین و پُرافتخار و سلحشور، چه دیوهای سهمگین و چه درندههای بیرحمی نفس میکشند.
بحثهای داغی در رسانهها و محافل سیاسی و مدنی صورت گرفت، به جادهها ریختیم و دادخواهی کردیم، اما چند روز بعد اهانتکنندگان به خونِ آن دختر تیرهبخت را در لای اوراقِ تقدس پیچیدیم و حتی ازشان بهخاطر انتقادات و اعتراضات مدنی، عذرخواهی نیز کردیم.
به تمامی ابعادِ آن اتفاق خشونتبار پرداختیم، مگر بسترها و زمینههای فرهنگی- اجتماعییی که چنین موجوداتی را در خود میپرورد و هرچندگاه یکبار، فاجعههایی میآفریند که عرق شرم را بر جیبن انسانیتِ قرن ۲۱ جاری میسازد!
و حالا خیرخانه؛
در این بخش پُرنفوس شهر کابل که عمدتاً مردم شمالی (کوهدامن، پروان، پنجشیر و کاپیسا) زندگی میکنند، بگونۀ میانگین در هر کوچه یک قوماندان، زورمند، وکیل پارلمان، جنرال و منسوبِ عالیرتبه یا میانرتبۀ نیروهای امنیتی با دستههایی از افراد تا دندان مسلح سکونت دارند. کوچهها و خیابانهایی هم وجود دارد که بهخاطر حضورِ “از مردمبهتران”ِ مهم و محترم، از دو طرف بسته است و مردمی که در چنین زندانهایی زندگی دارند، هیچگاه صدایشان بلند نمیشود.
بارها میشود که مثلاً در بازار پُر ازدحامِ لیسۀ مریم سروصدای نفربرهای پُر از افراد مسلح سکوت را برهم میزند، وقتی هم میپرسید که کی است، نامهای عجیب و غریبی از تازه به دوران رسیدههای ثروتهای سیاه را میشنوید که هیچگونه مسوولیتِ دولتی یا حکومتی ندارند اما وقتی این بزرگوار در بازار پیاده میشود، دهها فرد مسلح در اطرافش پرسه میزند.
از سوی دیگر، در خیرخانه قاعدههای بازی قدرت تقریباً همسان و همسنگ با شمالی بزرگ است. این حاشیۀ شمالی شهر کابل، حداقل دو تا سه میلیون جمعیت را در خود جای داده، نهادهای ملکی و امنیتی نظامیِ این منطقه در اختیار همین بزرگان و بزرگزادگان “شمالی بزرگ” است و حتی گاهی جدال بر سر اینکه در فلان حوزه جگرگوشۀ کدام زورمند مقرر شود یا نشود، جنگ و جدلهای خونین و مافیایی نیز صورت میگیرد. گاهی هم مواردی از اختطافها و دزدیها در خیرخانه و دیگر بخشهای شهر اتفاق میافتند که وقتی پولیس از راه میرسد و عاملانِ جنایت را گرفتار میکند، زنگهای تلفن از چهارطرف به صدا درمیآید و جنایتکار مرتبط با “بزرگان”، با کمال احترام رها میشود و یا هم زمینۀ فرار او فراهم میگردد.
به دلیل همین حضور سنگین سایۀ تفنگ، وضعیت و اخلاقیاتِ ناشی از آن ـ درحالیکه بیشتر از هر بخش دیگر کابل، آسمانخراشهای زیادی در خیرخانه سر برآوردهاند ـ در سراسر این بخش شهر حتی یک نهاد فرهنگی یا مدنی به مفهوم واقعی کلمه وجود ندارد. نیروهای امنیتی و نهادهای خدماتِ عامه بیشتر در خدمت تأمین منافع زورمندان و ثروتمندانِ محترم و پُرنفوذ قرار داشته، و بسیار دشوار است که یک انسان بیواسطه و بیربط با این بزرگواران، به یک موقعیتِ “سودآور” و مهم گماشته شود.
در تمام خیرخانه حتی یک رستورانت یا جایی که خانوادگی شبانه یا حتی روزانه با خیال راحت بنشیند و یک لقمه غذا بخورد، وجود ندارد. دو یا سه پارک تفریحی که در خیرخانه وجود دارد، پُر است از معتادان و دستفروشان مواد مخدر. شبی نسیت که صدای شلیک گلوله در بخشی از خیرخانه شنیده نشود. بخش بزرگی از فضاهای سبزِ آن غصب شده یا پاتوق تفنگدارانِ بزرگانی شده که خانههایشان در آن حوالی قرار دارد.
به هرحال آنچه نوشتم، شمهای از واقعیتهای یک بخش از پایتخت کشورِ ماست که ممکن است کمابیش عمومیت هم داشته باشد. چنانکه از حاشیههای شرقی و جنوبی کابل هم رویدادهایی بدتر از این در گذشتهها گزارش شده است، اما خیرخانه از آن جهت قابل تأمل است که شمار زیادی از داعیهدارانِ سیاست و قدرت و ثروت و فرهنگِ این کشور را در خود جای داده، دهها مکتب و دانشگاه خصوصی در آن فعالیت دارد و در چند سال گذشته نیروی محرکۀ حرکتهای سیاسی مدنی از همین بخش کابل بهراه افتاده و تأثیرات شگرفی روی روند سیاست و قدرت در افغانستان گذاشته است، اما از عقبماندهترین، خشونتبارترین و نگرانکنندهترین واقعیتهای اجتماعی رنج میبرد، امنیت فزیکی و روانی مردم با چالشهای جدی روبرو است.
وقتی دستهای از افراد بهراحتی در نیمههای شب وارد خانهای میشوند و ده تن اعم از زن و کودک و پیر و جوان را میکشند و بهرغم سروصدا و ناله و شیونِ قربانیان این جنایت، کسی و همسایهای را کیکی نمیگزد و جنایتکار با خیال راحت فرار میکند، فردای آن روز هم ملا و روحانی و عامی و محتسب از راه میرسند، جنازهها ها را دفن میکنند، با تکرار آیۀ مبارکۀ “انا لله و انا الیه راجعون” همه چیز به قضا و قدر نسبت داده میشود و با چند وعظ و نصیحتِ پدرانه، این واقعه به بایگانی رسانهها سپرده میشود.
چنین فضای فرهنگی اجتماعی، از بیماریها و ناهنجاریهای فزاینده و نگرانکنندهیی رنج میبرد که اگر به تکتکِ آنها بهصورتِ آگاهانه و هوشمندانه رسیدگی نشود و برای اصلاح ساختار و تفکر اجتماعیِ ما تلاشهای همهگانی و دلسوزانه صورت نگیرد، دیری نخواهد گذشت که این ناهنجاریها به مثابۀ یک درد بیدرمان، نفَسِ این شهر را کاملاً خواهد بُرید!
این درست است که دولت و نیروهای امنیتی در پیوند با پیشگیری و رسیدگی به جرایم جنایی و رویدادهایی از این دست، مسوولیت خطیر نخستین را به عهده دارند. همانگونه که محیط جغرافیایی کابل در برابر انفجار سرسامآور جمعیت کنونی این شهر بسنده نیست، نیروی بشری و هزینههایی که برای ادارۀ امور، تأمین نظم و امنیت روانی و اجتماعی کابل در نهادهای خدمات عامه در نظر گرفته شده است نیز هیچگونه تناسبی با جمعیتِ رو به افزایش و پدیدههای اجتماعی در حال گسترشِ این شهر ندارد.
در کنار اینکه وزارت امور داخله، شهرداری کابل و دیگر نهادهای خدماتی به بازبینی برنامهها و رویکردهایشان در قبال مدیریت و کنترول هوشمندانه و آگاهانۀ رویدادها و روندهای اجتماعی نیاز جدی دارند، لازم است که مردم و ساکنان خیرخانه و دیگر مناطق شهر کابل، در پیوند با امنیت، سلامت روانی و مقابله با آسیبهای اجتماعی و گسترش آگاهیهای شهروندی احساس مسوولیت کنند.
درست است که سالها زندگی در سایۀ تفنگ و ناهنجاریهای ناشی از آن، وضعیتها و خلقوخویهای ویژۀ خود را در جامعه خلق میکند و پرورش میدهد، اما از آنجایی که دولت پاسخگو تنها با موجودیت شهروندان پرسشگر و آگاه شکل گرفته میتواند و خلق هنجارها و ارزشهای انسانی به دور از خشونت و شکلدهی اخلاقیات مسالمتآمیز، نهادینهسازی آزادیهای مدنی بدون سهمگیری مردم امکانپذیر نبوده و نیست، لازم است که مردم و نهادهای مردمی برای بهبود وضعیت زندگی و امنیت خانه و کاشانۀشان به پا بخیزند و با نه گفتن به فرهنگ و اخلاقیات خشونتآمیز و تفنگسالارانه، عاملان این رویکردهای واپسگرایانه و انسانیت ستیز را با قانون و فشار افکار عمومی مواجه سازند، برای خلق و نهادینهسازی فضای زندگی مسالمتآمیز و به دور از خشونت تلاش نمایند تا آزادی، امنیت، مدنیت و آرامش روانی به زندگی و پیرامونشان راه باز کند و سرلوحۀ کار و کوشش نسل امروز و فردای سرزمین خسته از جنگ و خشونتمان قرار گیرد.
حشمت رادفر
>>> خلاصه مطلب سالهاى قبل كه مردم أصيل كابل در خير خانه زندكى مى كر دند خير خانه بود ولى حالا شده است .....خانه .
>>> حشمت جان(رادفر) باید بگویم که از حال نی بلکه از قدیم ها همین مردم را که نام بری از شمالی پنچشیری کودامنی پروانی همگی درخصوص این مردم درزمان های قدیم هم دزد بودن تقریبا اگر صدفیصد نگویم نود فیصد این مردم دزد بودن با پیروزی امرکاه قدرت به دست شان افتاد کسانکه در زندگی پر شان یک نان خشک را نداشتن وهم ندیده بودن با دزدی های شان حال صاحب بلند منزل ها وموتر های لکس شدن وبرای خودت معلوم است که امریکاه در اوایل باران دالار بخاطر دزد ها کرده بود اما او باران خشک شد و این دزد های ارفیی حال شروع به قتل مردم ودزدی های کلان دست زدن عاقب این است
>>> چی بگویم.تمام ....های مسعود دوستم گلبدین بیسواد پر است..... بر کرزی شود. من کتاب اسپنتا را خواندم. فقد تعریف از کرزی کرده. من گفتم. او گفت. شاهد بودم. کی کرزی ک.. می داد. هر روز به پاکستان کجا است. این دزد ها .فقد سفر کرده. پول امریکا را خورده. یک فابریکه برای مردم جور نکرد. کی چهار نفر غریب جور می کرد. یک افغانی کتاب اش ارزش ندارد. تو به خاک پای غبار رسیده نمتوانی. ادبیات صفر کتاب راجع به یک قومندان کرزی بچه بی ..اسپنتا است. این حزب ماویسته از کمونست بر تر است. شما چرا در دوره داود خان قیام کردید. جنایت کاران تاریخ.تو به زور المان این جا امدی.حال توصف از خود می کنی. از قواره ات معلوم است. شکمت پر شده.
>>> بزرگان بی مسولیت و بی برنامه که منتظر افتیدن در گودال تاریخ هستند چه به درد میخورند.
اینها همه برنامه هایشان برای خودشان است.
>>> برادر عزیز ! تا که مردان مسلح غیر مسوول که بیشتر شان مجاهدین سابقه میباشند خلع سلاح نګردند هیجوقت در کابل و حتی شهر های بزرګ امنیت نمیاید زیرا در ۷۰ تا ۸۰ فیصد واقعات جنایی دست کثیف این افراد مسلح بی فرهنګ و بیسواد است
>>> راد فر محترم بسیار زیاد ازلندغرها توصیف کرده اید این ها که شما جز ایشان بودید لندغر بیش نیستند وتا زمانی این بد ماشی را ادامه خواهد داد که اشغالګر افغانستان امریکا حضور داشته باشید زیرا پدران این لندغران منحیث قوای پیاده امریکا قدرت را غیری مشروع در اختیار دارد ازکذشته ها این ها دوذد رهزن وقطاع اطریق بودند شاید دهه هفتاد را به یاد داشته باشید طالب به دین ایشان می فهمند وبس
ضید دوذدان
>>> هرمکانی که شروپساد وجنگ سالار باشد تمام بی عدالتی ظلم راهزنی وغصب وغارتگری آنجااست
>>> یک وقت خیر خانه را خر خانه مینامیدند و انعده بقال و کولال ها که از شمالی برای بقالی و دزدی میامدند باز خر های خود را در خیر خانه رها میکرد و تا شام تاریک در همان جا میبودند و حالا به اندک تغیر رونما شده است که بجا خر از موتر استفاده میکند.
>>> پسر با پدر گفت روزی چنین
چه کردید با مرز خورآسان زمین
یکی دین گرفتید از تازیان
سپردید کشور به بیگانه گان
همه هستی ِ نسل ِ ما باختید
به چنگال ِ ضحّاک انداختید
به من از تو زین خاک میراث کو؟
بجز مرگ و خون حرمت و پاس کو؟
همه خانه داریم و بی خانه ایم
که در خانه ِ خود چو بیگانه ایم
مرا زندگی کردن از یاد رفت
ترا مُلک و ناموس بر باد رفت
چهل قرن فرهنگ و آیین ما
در آتش شد از دین ننگین ما
چه حس و چه روح و دلی داشتید
که دروازه بر دشمن افراشتید؟!
>>> واقعا متاسف هستم به انکه الله به تعلیم داد و او به عفت کلام وتحریر در قبال مخاطب ها فرق نگذاشت به شکل عام یک ساحه کثیرالملیتی پایتخت را ننصوب به زیست یک قشر نموده یک اشتباع بزرگ است فراموش نکنیم که همه تدکره طابعت افغانستان دارند و حق سر پنا هم دارند و اینک عدم پلان سازی شهری مطابق رشد سریع نفوذ وتامین امنیت تعلیم وتحصیل اشتعال زای که وطیفه اصلی حکومت ها به اطباع اش است در هیچ زون از کابل اجرا نمیشود نه تنها در خیرخانه بلکه در ارزان قیمت هود خیل دیوانبیگی دشت برچی و غیره ساحات این مکلفیت ادا نشده زیرا فامیل های همه رهبری سکونت در اینجا ندارند بنا دوستان از هر مسایل به اسیاب دشمن از کلمات تفرقه افگنی توحین وتحقیر یک دیگر کار نگیرید
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است