عطا محمد نور یک مجاهد صادق٬ متعهد به ارزش ها٬ شجاع٬ زحمتکش٬ صبور است. او یک والی موفق و پر دست آورد است که در حیطه صلاحیت خود مهمترین اهداف دولت یعنی حکومتداری خوب٬ تامین امنیت٬ مبارزه برضد مواد مخدر و بازسازی را به نمایش گذاشته است | ||||
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۴ ۱۳۹۶/۱۰/۲ | کد خبر: 143564 | منبع: | پرینت |
من بیش از سی سال می شود استاد عطا محمد نور رامی شناسم و از همان زمان تاحال بین ما دوستی بی آلایش و احترام متقابل برقرار است و هیچ تغییری نکرده است. نخستین بار که استاد عطا را دیدم درسال 1365 یا 1366 بود. استاد عطا بعد از شهادت استاد ذبیح الله در بلخ همراه با تعدادی از مجاهدین اش نزد قهرمان ملی به پایگاه ما در دره فرخار آمده بود. فکر می کنم آنها بیش از دو ماه در فرخار ماندند و در این مدت مجاهدین او نزد ما آموزش های نظامی دیدند و خود استاد عطا با آمرصاحب از نزدیک معرفت حاصل کرد و باهم صحبت های زیادی داشتند.
به یاد دارم که آمرصاحب در مورد او به من گفت: «این شخص توانایی انجام کارهای بزرگتر را دارد» و گذشت زمان هم آن را ثابت کرد. در آن زمان خلیل خان بعد از شهادت استاد ذبیح الله خان سرپرستی جبهه بلخ را به عهده داشت فرماندهی جنگ به دوش علم خان آزادی مشهور به « ابرسیاه» بود. خلیل خان تا حال خداروشکر در قید حیات است و علم خان آزادی هم عضو مجلس نمایندگان کشور است. من در آن زمان رییس اوپراسیون شورای نظار بودم و مراکز تعلیمی مربوط شورای نظار تحت نظر بنده اداره می شدند و در عین زمان استاد آموزش های نظامی نیز بودم.
وقتی استاد عطا با مجاهدین اش به فرخار آمده اند از این که در مرکز تعلیمی جای کافی برای آنها نداشتیم آنها در یکی از مساجد نزدیک به مرکز تعلیمی جا داده بودیم. شب را در آنجا سپری می کردند و روزانه در تعلیمات حضور می یافتند. نکته قابل یادآوری در مورد شخصیت استاد عطا از آن زمان این است که ما برای مجاهدینی که آموزش می دیدند شاید هفته یک بار می توانستیم گوشت بدهیم اما استاد عطا برای مجاهدین اش همه روزه گوسفند ذبح می کرد و من از همان زمان دانستم که دست گشاد دارد. نکته دیگر برخورد و آداب او بود که از همان زمان تاحال تغییر نکرده است و هر کسی استاد عطا را دیده باشد می داند.
با این مقدمه می خواهم شخصیت استاد عطا محمد نور را از دید خود برایتان معرفی کنم:
استاد عطا محمد نور یک مجاهد صادق٬ متعهد به ارزش ها٬ شجاع٬ زحمتکش٬ صبور و خوش برخورد است. او یک والی موفق و پر دست آورد است که در حیطه صلاحیت خود مهمترین اهداف دولت یعنی حکومتداری خوب٬ تامین امنیت٬ مبارزه برضد مواد مخدر و بازسازی را به نمایش گذاشته است. او عامل مهم ثبات امنیتی در شمال کشور است که حذف فیزیکی یا سیاسی او باعث پیشروی داعش و طالبان درشمال خواهد شد. پس هر کسی که بخواهد این دست آورد ها را از او جدا کند یا غرض دارد یا مرض. البته در کار مبارزه برضد فساد اداری و غاصبان زمین هنوز دستاورد چشم رسی ندارد که امیدوارم در این کار هم موفق گردد.
حال می بینیم که وقتی استاد عطا وارد دنیای بی رحم سیاست می شود تحولات چگونه شکل می گیرند و حالا ما در کجای کار هستیم؟ ذکر این نکته بسیار مهم است که از زمان به قدرت رسیدن کرزی در سال 1381 هم کرزی و هم خارجی ها چند هدف استراتژیک را در افغانستان دنبال می کردند که یکی آنها از بین بردن جزیره های قدرت بود.
از نظر آنها خلع سلاح گروه های شبه نظامی (مجاهدین) با حاشیه راندن رهبران و احزاب اینها و حتی محکمه بعضی از اینان یک امر ضروری برای ایجاد یک حکومت متمرکز یعنی نظام ریاستی به حساب می آمد. حامد کرزی در زمان خود اش این سیاست را تعقیب می کرد و اشرف غنی سلف او نیز در همان راه روان است. در زمان کرزی سه جزیره مهم قدرت در کشور وجود داشت که با دستاوردهای شبیه به استادعطا در بلخ برمه عصاب کرزی شده بودند. اینان عبارت بودند از گل آغا شیرزوی در قندهار٬ اسماعیل خان در هرات و استاد عطا در بلخ.
من در همان زمان در مقاله ای تحت عنوان« هرات خارچشم کابل» در مورد « استراتژی حذف» کرزی ـ خارجی ها گوشزد کرده بودم. کرزی طی مدت 12 سال حکومت اش موفق شد دو تا از این سه جزیره قدرت یعنی هرات و قندهار را برهم بزند که شرح ترفندهای او بسیار آموزنده است اما برای آن وقت نداریم اما جزیره سوم یعنی بلخ در برابر کرزی مقاومت کرد که نقش مارشال فهیم در آن برجسته بود.
در انتخابات ریاست جمهوری 1394 استاد عطا محمد نور با حمایت همه جانبه از نامزدی داکتر عبدالله و اظهارات تند در برابر کاند رقیب یعنی اشرف غنی کینه و چرک زیادی در دل او ایجاد کرد. داکتر عبدالله که در هر دو دور انتخابات برنده شده بود با این پیام پاکستانی که « پیروزی داکتر عبدالله برای ما پیروزی هند است» و با این هشدار به خارجی ها که اگر داکترعبدالله رییس جمهور شود برای مامشکل خواهد بود که در پروسه صلح همکاری کنیم سرنوشت انتخابات را تغییر دادند و کار به تشکیل حکومت وحدت ملی و جایگاه داکتر عبدالله به حیث نفر دوم کشید.
الحق و الانصاف که در میان 34 والی افغانستان استادعطا محمد نور با سرو جان و مال در پشتیبانی از داکتر عبدالله ایستاد تا جایی که او را لقب والی رییس جمهور ساز دادند و اما رنجش ها و گلایه از داکتر عبدالله شش ماه بعد از حکومت وحدت ملی آغاز گردید و چنانچه دیدیم به اختلافات منجر شد. شکایت های نخستین این بود که چرا داکتر عبدالله تا حال سهم پنجاه درصدی مسجل در توافقنامه سیاسی را به دست نیاورده است؟
واقعیت این است که تیم انحصار گر اشرف غنی با دو دستگاه توطیه اش یعنی شورای امنیت و ریاست اداره امور از همان روزهای نخستین به تفسیر یک جانبه موافقتنامه سیاسی آغاز کردند. آنها گفتند که منظور از سهم پنجاه پنجاه عبارت از سهم در حکومت یعنی کابینه می باشد نه بیشتر از آن. به عبارت دیگر سهم تیم داکتر عبدالله از قدرت اولا مشارکت است نه تقسیم قدرت و ثانیا سهم در کابینه است نه در سایر سمت ها مانند سفارتخانه ها٬ ولایات٬ معینیت های وزارتخانه٬ ریاست ها، ولسوالی ها و غیره.
به این ترتیب رییس جمهور با درنظرداشت صلاحیت های مندرجه در قانون اساسی و سایر قوانین نافذه کشور داکتر عبدالله را حتی از سهم در مشارکت به تعبیر آنها نیز کنار گذاشت الا موارد اندکی. جالب این که این همه شکایات به گوش داکتر عبدالله می رسید اما او با سکوت معناداری که هرکس در معنی آن تعابیر مختلف می کرد استقبال می شد.
بعضی حدس می زدند که داکتر عبدالله تهدید شده است عده ای دیگر می گفتند که او تطمیع شده است و کسانی او را به عدم شجاعت سیاسی متهم می کردند. در این میان کسانی هم از متحدین داکتر عبدالله بودند که خویشتن داری بیشتری نشان می دادند اما با تعیین جنرال علومی به حیث وزیر داخله موج انتقادات بر داکتر عبدالله شدت پیدا کرد و استاد عطا محمد نور یکی از آن ها بود. شکایت اصلی در مورد شخصیت علومی نبود بلکه موضوع اصلی این بود که چرا داکتر عبدالله در این موارد با متحدین خود مشورت نمی کند؟ چرا به اشرف غنی اجازه می دهد که در مورد کاندیدان پیشنهادی داکتر عبدالله از حق ویتوی خود استفاده کند و داکتر عبدالله تمکین می کند؟
این شکایت ها به تدریج زیاد شده می رفتند تا اینکه حوصله استاد عطا به سر رسید و به فکر کنار زدن داکتر عبدالله از ریاست اجرایی افتاد. او به کابل آمد و در این باره به رای زنی پرداخت و اتفاقا یک روز مرا هم به خانه اش دعوت کرد تا در این باره گپ بزنیم. من گله های او را به دقت شنیدم در اخیر گفت که باید رای خود را از داکتر عبدالله پس بگیریم و کس دیگری را به جای او ریاست اجرایی بگماریم. او از خودش نام نبرد اما در جلسات بعدی که ذکر خواهد شد حس می شد که به احراز این پست بی علاقه نبود.
استاد عطا به این نتیجه رسیده بود که داکترعبدالله قادر به تطبیق توافقنامه سیاسی حکومت وحدت ملی نیست ضعف و ناتوانی دارد و انتظار بیشتر از این مردم ما را آسیب پذیر می کند به ویژه که تیم مقابل به سرعت در حال نصب و عزل اشخاص متعصب در سمت های مهم اند و هر روز هم برای حذف ما توطیه چینی می کنند. من در پاسخ گفتم که با تمام انتقادات شما موافقم به عبارت دیگر با تشخیص شما موافقم اما نسخه ای را که برای علاج درد تجویز می کنید چند مشکل دارد.
نخست اینکه توافقنامه سیاسی از نظر حقوقی بین دو نفر به امضا رسیده است و تمدیدآن (که در آن زمان نزدیک شده بود) از صلاحیت دو شخص می باشد. دوم اینکه براساس توافقنامه داکتر عبدالله می تواند رییس اجرایی را تعیین کند یا خودش آن را به عهده بگیرد که حالا داکتر عبدالله خود را تعیین کرده است و بعید می دانم که جای خود را به کس دیگر بدهد. سوم اینکه نقش خارجی ها را نباید دست کم گرفت تاجایی که دیدیم خارجی ها به ویژه امریکایی ها بارها گفته اند که حکومت وحدت ملی را با همین ترکیب و برای مدت پنج سال به رسمیت می شناسند. همچنان اضافه کردم که امریکایی گرفتار یک کاندید خود سر به نام ترامپ اند که در تاریخ انتخابات های امریکا سابقه نداشته است و آنها فرصتی برای تغییر حکومت در افغانستان را ندارند. در اخیر گفتم مهم تر آن که صحبت از کنار زدن داکتر عبدالله می تواند باعث اختلافات بین خود ما شود که هیچ کس پیامدهای آن را پیش بینی کرده نمی تواند. صحبت های ما در همینجا با استاد عطا خاتمه یافت و من هم تلاش نکردم که بدانم استاد عطا چقدر قانع شده است.
در همین روزها بود که صدای مخالفت داکتر عبدالله با اشرف غنی بلند شد و از اختلافات خودش با او به رسانه ها معلومات داد و همان جمله معروف را بیان کرد که «من روی دیگر خود را به اشرف غنی نشان خواهم داد». راستش من تا حال نمی دانم که آیا تلاش های استاد عطا برای حذف داکتر عبدالله باعث شد که داکترکه او علم مخالفت با اشرف غنی را بردارید یا واقعا تحمل او به پایان رسیده بود. هرچه بود چهره دیگر اش را تاحال ندیدیم. در همین زمان بود که ما به جلسه دیگری در خانه احمد ضیا مسعود دعوت شدیم که اعضای آن جمعیتی ها بودند.
در جریان جلسه همگی با خبر شدیم که ارگ از درزی که در دیوار مقاومت ایجاد گردیده وارد شده است و حالا می خواهد داکتر عبدالله را دور بزند و با متحدین اش جداگانه صحبت کند. ابتدا صلاح الدین که ریاست جلسه را داشت صحبت کرد و گفت امروز اشرف غنی با وی ملاقات داشته و اولین سوال اش این بود که آیا داکتر عبدالله از شما نمایندگی می کند یا خیر؟ ربانی ادامه داد که بعد از ختم این جلسه قرار است اشرف غنی با امیر اسماعیل خان و استاد عطا و احتمالا کسان دیگری ملاقات کند و من دریافتم که یکی از سوالات او همین خواهد بود که آشکارا هدف آن ایجاد تفرقه در میان ما است. حالا بگویید چه باید کرد؟
در این اثنا استاد عطا گفت که بهتر است روی یک جایگزین به جای داکتر عبدالله صحبت کنیم زیرا او دیگر توان گرفتن حق ما از این دستگاه راندارد. در این اثنا دو نفر دیگر که ذکر نام شان را ضروری نمی دانم نوبت سخن گفتن گرفتند و خطاب به مجلس گفتند که اگر قرار باشد روی کنار زدن داکتر عبدالله در این مجلس صحبت کنیم این اجماع باقی نخواهد ماند و میان ما اختلاف ایجاد خواهد شد بهتر است روی راه حل معقول صحبت کنیم. در اینجا اسماعیل خان هم از جایش بلند شد و گفت که جلسه امروز ما در مورد این است که با اشرف غنی چه بگوییم و چه بهتر که یک صدا باشیم. داکتر عبدالله خود در حال درگیری با اشرف غنی است و باید به او فرصت بدهیم. بالاخره بعد از جرو بحث زیاد نتیجه این شد که همگی در صحبت با اشرف غنی تطبیق موافقتنامه را طلب کنند زیرا ناقض اجرای توافقنامه اشرف غنی است نه داکتر عبدالله و اما درمورد داکتر عبدالله تصمیم گرفته شد که در جلسه بعدی خود او را دعوت کنیم و برای او یک ضرب العجل تعیین نماییم تا این حق را به دست آورد اگر در مدت معین شده موفق به این کار نشد تصمیم دیگری اتخاذ گردد. جلسه با این نتیجه گیری به پایان رسید و بنده در جلسات بعدی حضور نداشتم که علت آن در ادامه خواهد آمد اما از محتوای جلسات دیگر خبر دارم که می خوانید.
به دنبال آن جلسات دیگری با داکتر عبدالله صورت گرفت و ضرب العجل چند ماهه هم تعیین شد که به نتیجه دلخواه نرسید اما ارگ همچنان به دید و وادید با اشخاص مختلفی ادامه داد. این وضعیت کسان دیگری را نیز به گرفتن امتیاز از اشرف غنی تحریک کرد چنانچه جمله «داکتر عبدالله نماینده ما نیست» را پیش از پرسیدن اشرف غنی به زبان می آوردند و تا جایی که می دانم چیزی زیادی برای زیاده خواهان ما نرسید.
واقعیت این بود که ارگ از اختلافی که افتاده بود به شدت خرسند بود زیرا «استراتژی حذف» می رفت که به دست خود محذوفین اجرا گردد چون ضرب العجل تعیین شده برای داکتر عبدالله به پایان رسید نتایج مطلوب به دست نیامد بنابراین استاد عطا در جلسه دیگری که داکتر عبدالله خود حضور داشت به او این تصمیم را خاطر نشان کردند که مستقیما با ارگ مذاکره خواهند کرد. داکترعبدالله در جواب گفت: من با کارشما نه موافق هستم و نه مخالفت می کنم اما مذاکرات باید به نمایندگی از جمعیت باشد نه به نمایندگی از من. منظور داکتر عبدالله این بود که متحدین دیگر او مانند حزب اسلامی و حزب وحدت اسلامی و دیگران شامل آن نباشد.
بنده بعد از این دیگر اطلاعی از چگونگی مذاکرات استاد عطا با ارگ ندارم اما فعالیت های دیگری آغاز شد که به همین موضوع ارتباط پیدا می کند که یکی آن عبارت از انسجام جمعیت است. جمعیت اسلامی از زمان حکومت کرزی و توشیح قانون انتخابات به فکر این بود که مجمع عمومی (کنگره) خود را دایر کند و انتخابات درون حزبی برگزار کند ما به دلایل مختلف که شرح آن در اینجا غیرضروری به نظر می رسد به تعویق می افتاد تا اینکه استاد ربانی در آخرین روزهای عمر اش فهرستی از شورای موقت رهبری جمعیت را تهیه کرد و کمیته هایی تشکیل داد تا روی این برنامه کار کنند اما با شهادت استاد ربانی بار دیگر معطل شد.
در جریان کشمکش های استاد عطا با داکتر عبدالله بار دیگر بحث انسجام جمعیت مطرح گردید و به نظر می رسید استاد عطا برای پیشبرد مذاکرات با ارگ نیازمند پشتیبانی جمعیت است اما جمعیت دارای ساختار تشکیلاتی درستی نبود بنابراین بحث انسجام جمعیت داغ تر شد. یک روز کمیته تسوید اساسنامه جمعیت مرا به جلسه شان دعوت کردند تا نظرم را درباره مسوده اساسنامه و مرامنامه جمعیت بیان کنم. فکر می کنم آخرین جلسه شان بود زیرا کار مسوده به پایان رسیده بود. در جلسه روی کنگره هم بحث هایی صورت گرفت و معلوم می شد که تصمیم برای برگزاری کنگره جدی است.
من که در مورد عدم برگزاری کنگره جمعیت در گذشته ها معلومات زیادی داشتم و حتی چند ماه با احمد شاه مسعود و با هدایت استاد ربانی روی نحوه برگزاری آن کار می کردم خطاب به رببس جلسه که استاد شاداب بود گفتم: تا جایی که من می دانم کنگره جمعیت برگزار نخواهد شد شما با کدام اطمینان از برگزاری آن صحبت می کنید؟ استاد شاداب طبق عادت بسیار خندید و گفت ظاهرا برادران مصمم معلوم می شوند. من چیزی نگفتم اما می دانستم که کنگره ای برگزار نخواهد شد. این که چرا فکر می کردم که کنگره دایر نمی شود داستان طولانی دارد که چون به موضوع نوشته ما ارتباط مستقیم ندارد از آن صرف نظر می کنم.
حدس من به زودی درست برآمد زیرا چند هفته بعد آن صلاح الدین ربانی ما را به خانه اش دعوت کرد و از تشکیل یک کمیته 14 نفری سخن گفت که من هم عضو آن پیشنهاد شده بودم. صلاح الدین ربانی گفت که بعد از مشورت با برادران (نمی دانستم کدام برادران؟) و سرعت تحولات و ضرورت تصمیم گیری های لازم به این نتیجه رسیدیم که برگزاری کنگره جمعیت وقت گیر است و شرایط امنیتی هم اجازه نمی دهد انتخابات های محلی را در ولسوالی ها برگزار کنیم بنابراین برادران تصمیم گرفتند که عجالتا یک شورای موقت رهبری ایجاد شود. تعداد اعضای این شورا 27 نفر در نظر گرفته شده است و برای اجرای کار یک کمیته 14 نفر تعیین شده است که شما می باشید. وظیفه شما این است که طی دو هفته به تعداد 52 نفر از واجدین شرایط شورای رهبری را به ما پیشنهاد کنید تا 27 نفر از میان آنها انتخاب گردند.
من پرسیدم که این کمیته 14 نفری مشروعیت خود را از کجا می گیرد؟ یعنی اگر فردا از این کمیته پرسیده شود که شما این صلاحیت را از کجا کردید که شرایط عضویت در شورای رهبری را مشخص و بعد افراد را پیشنهاد کنید کمیته چه جوابی خواهد داشت؟ صلاح الدین گفت خوب شد که شما یاد کردید و اتفاقا ما متوجه این نکته نشده بودیم خوب است من به زودی مصوبه ای از شورای موقت رهبری می گیرم که برای شما مبنای کار شود.
باز من پرسیدم که آن شورای موقت که شما می گویید چه کسانی هستند و آنها مشروعیت این تصامیم را از کجا به دست آورده اند؟ صلاح الدین که مانند پدر اش شخص با حوصله ای هست گفت که استاد قبل از فوت شان یک شورای رهبری موقت شش نفری را تعیین کرده بودند! (والله اعلم باالصواب). من که سوالات دیگری هم داشتم نخواستم برای اعضای کمیته شک ایجاد کنم اما از همان لحظه تصمیم گرفتم تا در جلسات این کمیته اشتراک نکنم. جدا از دلایل دیگر که ذکر آنها را در اینجا بی جا می دانم می دانستم که اعضای شورای رهبری جمعیت بنابر مصلحت ها انتخاب خواهند شد و فهرست تهیه شده توسط این کمیته قربانی همان مصلحت ها خواهد شد.
بالاخره فهرست شورای رهبری جمعیت اعلام گردید و چنانچه پیش بینی می کردم تعداد کمی از فهرست پیشنهادی کمیته 14 نفری قبول شد و متباقی براساس قرار و مدارهای دیگر شامل فهرست گردیدند. نخستین عکس العمل را در برابر این تصمیم شورای انسجام جمعیت از خود نشان داد. شورای انسجام جمعیت عبارت از مجموعه ای از جمعیتی های خیرخواه بود که در زمان حیات استاد ربانی و به هدف انسجام جمعیت ایجاد شده بود و نقش مهمی در قناعت دادن استاد در تدویر کنگره داشت.
نکته جالب تر دیگر این بود که نام من در فهرست اعضای شورای رهبری جمعیت شامل نبود. در نتیجه یک تعداد زیادی که مرا می شناختند مراجعه می کردند و عمده ترین سوال شان این بود که خودت یک شخص نزدیک به استاد ربانی بودی حتی نزدیک تر از بسیار کسانی که در این فهرست دیده می شوند چرا تو را به عضویت نپذیرفته اند؟ وقتی در شورای رهبری جمعیت برای تو با این همه سابقه خدمت جایی نباشد نوبت ما چه وقت خواهد رسید؟
چرا فلانی که اصلا جمعیتی نیست در شورای رهبری جا داده است و سوالات دیگر که ذکر آن ما را از بحث اصلی خارج می کند اما نکاتی را ذکر می کنم که به موضوع نوشته ما ارتباط می گیرد.
من درسال 1358 به عضویت جمعیت اسلامی افغانستان شامل گردیدم و 38 سال از آن می گذرد. در این مدت همیشه به جمعیت وفادار بوده و تاجایی که می دانم کدام کار خلافی که منافی اهداف حزب یا رهبری ما باشد انجام نداده ام با استاد ربانی هم رابطه نزدیکی داشتم و در مسایل مهمی با او کار کرده ام که یادآوری از آنها خارج از بحث ما است. این که چرا مرا به عضویت شورای رهبری جمعیت نپذیرفتند دقیق نمی دانم اما فکر می کنم هر آغاز انجامی دارد و انجام کار ما با جمعیت همین بود و این هم درسی است که باید دیگران بیاموزند. شاید به خیر من بوده باشد که دیگر در جمعیت نباشم اما آزرده نیستم و شکایتی هم ندارم و هنوز هم جمعیت را یک سازمان معتدل اسلامی فرا گیر می دانم.
تنها یک علت به صورت حدس نزد من است و آن اینکه بخاطری مرا به عضویت شورای رهبری جمعیت نپذیرفتند که احتمالا چند نفری تصور می کردند من طرفدار داکتر عبدالله هستم و حضور من در این شرایط که باید جمعیت راه خود را از داکتر عبدالله جدا کند شاید مانع کار آنها شود. شاید هم این حدس من نادرست باشد زیرا من سندی در این رابطه ندارم اما قاضی گاهی به قراین حکم می کند. به هر صورت ذکر این نکته به این خاطر ضروری بود که از آن تاریخ به بعد من که قبلا هم خانه نشین بودم دیگر در جلسات شورای رهبری حضور ندارم و کسی هم از من دعوت نمی کند و اگر هم بکنند نخواهم رفت پس در بحث ها و تصامیمی که می گیرند شریک نیستم و معلومات من مانند بسیاری ها از دست دوم به دست می آید.
تجربه من از سیاست این است که سیاست در محور گرفتن قدرت و حفظ قدرت می چرخد وقتی شما در تصمیم گیری ها شریک نیستید از اظهار نظر اجتناب کنید. زیرا اظهار نظری که تاثیری بر تصمیم گیری ها نداشته باشد سیاست نیست بلکه اظهار نظر محض است. چنین اظهار نظری به عنوان ذهنیت عامه درسیاست به حساب می آید که شاید به درد سیاستمداران بخورد اما نفس سیاست نیست.
حال که تا اینجا آمدیم باید دانسته باشید که بنده در بحث ها و تصامیم گیری ها مشارکت ندارم تا در روشنایی آن اظهار نظر کنم اما دور نزدیک از محتوای جلسات خبر می شوم. حالا به قسمت مهم این نوشته می رسیم و به این سوال پاسخ می یابیم که چطور کار استاد عطا به اینجا رسید؟ به نظر من استاد عطا که با پشتیبانی جمعیت مذاکراتی را با ارگ شروع کرده بود و فکر می کرد کارها مطابق میل پیش خواهد رفت و اگر چنین نشد راه بازگشت باز است اما هیچ کس حتی همین شورای رهبری جمعیت هم نمی دانست که استاد عطا استعفانامه ی خود را از قبل امضا کرده و به دست اشرف غنی داده است و راه بازگشت را به دست خود مسدود کرده است. به عبارت دیگر تیغ را به دست قاتل داده است تا هرگاه که خواست برگلویش بکشد. بدون شک استاد عطا در این مورد اشتباه بزرگی را مرتکب شده است زیرا جانب مقابل در برابر وعده های میان تهی تضمینی قطعی از او به دست آورد که پیامدهای آن را دیدیم و خواهیم دید.
یک روز که با جمعی از دوستان اخبار را می شنیدیم٬ استاد عطا در مصاحبه خود گفت که ارگ به او وعده پانزده ولایت و سی سفارت نمی دانم چه چیز های دیگر را داده است . من فی المجلس گفتم ای کاش استاد این ارقام را رسانه ای نمی کرد زیرا اگر ما هم به جای اشرف غنی بودیم چنین امتیازاتی را به رقیب خود نمی دادیم. به هر حال وعده ها عملی نشدند و آرام آرام استاد بر شدت انتقادات خود افزود و دنباله ماجرا تا تشکیل ایتلاف نجات را همه می دانیم.
دراینجا پرسش دیگری را مطرح می کنم و می خواهم به آن بپردازم که آیا انتقادات استاد عطا بر رییس جمهور باعث شد که استعفانامه او را بپذیرد یا تشکیل ایتلاف نجات افغانستان؟ به نظر من عمده ترین علت قبول استعفای استاد تشکیل یک جبهه ضد امریکایی به رهبری کرزی است که هنوز چندان شناخته نشده است اما اشرف غنی و امریکایی ها فکر می کنند ایتلاف نجات به رهبری استاد عطا با آن یک جا خواهد شد.
داستان از این قرار است که از مدت دوسال به این طرف حامد کرزی تلاش دارد به کمک کشور های خارجی یک جبهه ضد امریکا را در داخل کشور شکل دهد. هدف این جبهه در قدم اول براندازی حکومت وحدت ملی است. برای رسیدن به این هدف دو طرح در دستور کار است که یکی آن تشکیل مجلس بزرگان (لوی جرگه) عنعنوی است و دیگری مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری.
جزییات طرح اول این است که حامد کرزی با تشکیل مجلس بزرگان (لوی جرگه) عنعنوی از حکومت وحدت ملی سلب صلاحیت می کند. به دنبال آن کشور های منطقه که با طالبان سر و سری دارند آنها را وادار می کنند که به پروسه صلح بپیوندند سپس با تشکیل یک حکومت انتقالی یا موقتی از نیروهای خارجی می خواهند که از افغانستان خارج شوند زیرا طالبان به پروسه صلح پیوسته اند و حضور آنها دیگر غیر ضروری است.
قدم بعدی اصلاح قانون اساسی است که در آن بعضی از خواست های طالبان نیز شمال می گردد سپس انتخابات پارلمانی و شوراهای ولایتی برگزار می گردد و به دنبال آن مجلس بزرگان (لوی جرگه) بخاطر اصلاح قانون اساسی برگزار می گردد و قدم آخری برگزاری انتخابات ریاست جمهوری است. با یک مرور کوتاه دیده می شود که این طرح بسیار خیالی است و جنبه عملی ندارد اما طرح دوم که عبارت از مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری است بیشتر عملی به نظر می رسد.
به اساس طرح دوم در قدم نخست باید یک جبهه وسیع مخالفین تشکیل گردد و سپس با قوت در انتخابات ریاست جمهوری وارد گردیده قدرت سیاسی را به دست بیاورد سپس اهدافی که از طرح اول باقی مانده بود دنبال گردد. چنانچه دیده می شود طرح دوم بسیار عملی تر و واقع بینانه تر به نظر می رسد اما وقتی وارد جزییات طرح دوم شویم و آن را با شرایط موجود کشور وفق دهیم درمی بابیم چرا ارگ بر استاد عطا خشم گرفته است؟
حقیقت این است که ارگ و حامیان خارجی او از تشکیل جبهه ضد امریکا به رهبری علنی یا پنهانی کرزی در هراس اند. آنها به خوبی می دانند که رقابت اصلی در انتخابات آینده کشور میان دو جبهه طرفدار امریکا به رهبری اشرف غنی و جبهه ضد امریکا به رهبری کرزی خواهد بود. آنها به این باور اند که استاد عطا در نهایت با کرزی یعنی جبهه ضد امریکا همسو خواهد شد.
چنانچه گفتیم در راس رهبری جبهه طرفدار امریکا اشرف غنی قرار دارد که خود کاندید انتخابات سال 2019 است و کار را کمپاین خود را توسط دو دستگاه توطیه یعنی شورای امنیت و اداره امور شروع کرده است. عمده ترین مشکل این جبهه این است که اشرف غنی با انحصار قدرت و راندن دیگران به جبهه ضد امریکا کمک می کند. داکتر عبدالله هم که علاقه ای به جبهه ضد امریکا ندارد به تمام خارجی ها گفته است که تحت هیچ شرایطی با اشرف غنی در یک تکت انتخاباتی نخواهد رفت اما این که چه خواهد کرد هنوز روشن نیست و اما کار جبهه ضد امریکا با مشکلات دیگری مواجه است که در ادامه خواهد آمد.
نکته اول این است که ارگ تلاش دارد از ایجاد یک جبهه وسیع مخالف فراقومی جلوگیری کند. اشرف غنی می داند که درانی ها در محور کرزی جمع خواهند شد کما اینکه شخصیت های پر سر و صدای غلجایی مانند همایون همایون و حاجی قدیر هم در حال پیوستن به این جبهه هستند. ممانعت از سفر استاد عطا به قندهار و جلوگیری از بازگشت جنرال دوستم از ترکیه نیز در همین راستا معنی پیدا می کند.
ارگ به خوبی می داند که ممانعت از پرواز طیاره یا جلوگیری از فرود آمدن طیاره مانع تشکیل این جبهه نخواهد شد و کار به جاهای باریک کشیده خواهد شد. نکته دوم عنصر خارجی است که وارد ماجرا شده است و می خواهد از شکل و قیافه پیدا کردن این جبهه جلوگیری کند. خارجی ها به این باور اند که این جبهه توسط کشورهای منطقه مانند روسیه٬ ایران و چین پشتیبانی می شود و هدف آن براندازی نظام و بیرون کردن نیروهای خارجی از کشور است. در این راستا است که ارگ تیغ بر دست داشته را بر گلوی استاد عطا کشیده است و او ناخواسته به « استراتژی حذف» ارگ کمک کرده است.
خوب حال سوال نهایی این است که استاد عطا چه باید بکند؟
پیش از این که نظر خود را در این باره بیان کنم چند سوال دیگر مطرح است که پاسخ آن را خود نمی دانم:
1. آیا تشکیل یک جبهه ضد امریکا تحت رهبری کرزی به پیروزی خواهد رسید؟
2. آیا استاد عطا و ایتلاف نجات رهبری کرزی را می پذیرند؟
3. آیا بین اهداف کرزی و ایتلاف نجات همسویی وجود دارد؟
4. آیا به نفع مردم ما خواهد بود که در جبهه ضد امریکا قرار گیرند؟
5. آیا ایتلاف نجات مستقل از تلاش های کرزی به سوی رقابت خواهد رفت؟
6. آیا کشورهای ضد امریکا فعالانه وارد رقابت با امریکا خواهند شد؟
7. اگرخواست های استادعطا از طرف ارگ پذیرفته نشوند کدام یک از این اقدامات را انجام خواهد داد؟
8. آیا یک حکومت خود مختار در شمال تشکیل خواهد داد؟
9. حکومت خود مختار تشکیل نخواهد داد اما همچنان به ولایت خود ادامه می دهد؟
10. یا اینکه کار ولایت را به شخص مورد نظر خود خواهد سپرد و خود وارد یک کارزار سیاسی خواهد شد؟
11. چه نوع کارزار سیاسی در مخالفت با امریکا و اشرف غنی و داکتر عبدالله؟
12. و یا کارزار سیاسی با کرزی؟
13. و یا کارزار سیاسی جدا از کرزی به صورت مستقل؟
چنانچه گفتم من خود برای بسیاری از این سوالات پاسخ ندارم زیرا در مباحث و تصمیم گیری ها شریک نیستم. آنچه من در روزهای اخیر شنیدم و فکر می کنم درست هم می باشد این است که شورای رهبری جمعیت به فکر مقاطعه با حکومت در شرایط موجود نیست. جالب تر این که استاد عطا هم خواست های به مراتب کمتر از اظهارت قبلی اش را مطرح کرده است که عبارت اند از دو وزارت٬ دو سفارت و یک ولایت. منظور از دو وزارت عبارت از وزارت های معارف و اقتصاد است. منظور از دو سفارت عبارت از سفارت های تاجیکستان و بنگلادش است و منظور از ولایت هم ولایت بلخ است با والی شدن فرهاد عظیمی نه انجنیر داوود.
ظاهرا اگر ارگ این پیشنهادات را بپذیرد استاد عطا هم از ولایت بلخ کنار می رود. آن هم بی توجه به توقعات عامه مردم که از کنار رفتن او به شدت نگران و خشمگین اند. تا جایی که من می دانم اشرف غنی کوتاه نخواهد آمد و متاسفانه سخن از کوتاه آمدن استاد عطا مطرح است. در اخیر با درنظرداشت این تحولات بنده چند پیشنهاد را برای استاد عطا مطرح می کنم و خدا کند در کنار مشورت های آن شخص شریف در نظر گیرند:
1. اگر می خواهد از ولایت بلخ کنار برود٬ خود را برای ریاست جمهوری از همین حالا کاندید کند.
2. اگر می خواهد در ولایت خود باقی بماند فرمان کرزی را بی اعتبار اعلان کند و به کار خود دوام بدهد. در این صورت به ابزار فشاری که در دست اشرف غنی است باید توجه کند.
3. از اعلان حکومت خود مختار اجتناب کند که باعث ایجاد بحران می شود و هیچ کس نمی داند آن بحران را کی مدیریت خواهد کرد؟
4. از هر گونه دنباله روی کرزی خودداری کند که خسر الدنیا والاخره.
در دو حالت اول ما با استاد عطا هستیم زیرا در برابر « استراتژی حذف» ایستاده است و به زحمت و دردسر اش می ارزد. امیدوارم نظر خواهان دانسته باشند که اظهار نظر در مسایل پیچیده آسان نیست.
صالح ریگستانی
>>> استاد عطا از همان زمان دریا نوش بوده همه شب وروز گوشت گوسفند می خورده وقتی برای کسی درجنگ گوشت گوسفند آماده باشد ودر صلح نان خشک هم مساعد نباشد چرا به پیشنهادات داکتر نجیب ببرای دست کشیدن از جنگ واطاعت پاکستانی ها دست بردارد؟؟؟
>>> كرزى و غنى در خفا با هم اند. جنگ زرگرى براى فريب و حذف سياستمداران شمال است. اگر كمى عقل خود را به كار بيندازند. كسى مانند كرزى كه گرين كارت امريكا دارد چطور مخالف أمريكا شود؟؟؟!
>>> بزرگترین اشتباه عبدالله این بوده که علومی رابه وزارت داخله کاندید داده !!!!
چون علومی غاصب اختلاس گر ودزد نبود باید کاندید نمیداد ،نماینده یا کاندید جمعیت باید از افرادی باشد که هنر بسم الله خان ایوب سالنگی ولامثال این هارا میداشت ، تا هم برای خود وهم برای اعضای جمعیت یک دست آورد میداشت از علومی چی حاصل ؟؟؟
>>> آقای ریگستانی! اینهمه ازآقای عطامحمد نورتعریف وتمجید کردید که یقینا تاهنوز درباره شخصیت پیامبراسلام ننوشتید. ولی جمله معروف میان دانشمندان را نشنیده اید ویا درحین تحریر مقاله حاضر آنقدراحساساتی شدید که این جمله معروف رافراموش کردید، که "وصف بیش ازحد ازشخص مذمت اوست"
من تمام نوشته های تان راباذکر یک نمونه ازتبعیض قوی آقای نور نقد وتمام رشته های تان راپنبه میکنم، وآن اینکه یکبار به بزرگترین محله هزاره نشین یعنی علی آباد مزار بروید وضع زندگی وامکانات صحی، امنیتی، رفاهی ، کوچه های خاکی وچاههای آب شور و.... آن مردم را ببینید، قطعا نظرتان درباره ایشان عوض خواهد شد، مردم افغانستان بدنبال عدالت است، نه زورمدار. هرکسی درتمام گفتار وکردار ورفتار خود درجمیع امور سیاسی واجتماعی واقتصادی وقضایی وفرهنگی وامنیتی ورفاهی و... عدالت داشته باشد ازهرقومی باشد دست شان رامی بوسیم. والا ...
باکول باتجربه
>>> آقاي عطامحمد نور به حيث سفير بنگلاديش مقرر شد.
>>> بهروز جلال آبادی
نباید بی انصاف باشیم !
در بلخ ۱۵ سال یک تاجیک والی هست آن هم در سرزمین تاجیکان ، لیکن تعداد مثلی شغال فریاد میزنند که بلخ میراث پدری کسی نیست !
لیکن دوصد سال دولت در دست یک گروه فاشست مزدور است لیکن همین شغالان نمی گویند که این وطن خانه مشترک تمام اقوام است پس چرا فقط یک قوم حق دارد تا قدرت بدست ایشان باشد و دیگران هیچ !؟
باور کنید کدام روزیکه جهالت بنام پشتونولی خاتمه یافت همان روز این وطن گل و گلزار خواهد شد
>>> این داستان لیلی و مجنون تان را تا اخیر نخواندم ولی بګذارید که کسی دیګری صفت تان را کند این نامهای را که ګرفته اید بسیار خسته کن شده ودیګر کسی به این نام ها علاقه ندارد.
>>> مقاله بسیار جالب و تحلیل بسیار دلچسب ،ولی پر از تعصب. نویسنده بسیاری از حقایق را عمودی نا گفته مانده به خاطری که به آرمانهاییش صدمه میزند. وقتی که جراءت گفتن حقایق را نداری و سلیقهای مینویسی، که کسی آزرده نشه، به فکرم نه نوشتن کار بهتر است. چنین اشخاصی که از مفسدترین والی در تاریخ افغانستان قهرمان میسازد و از شخصیت منفور او دفاع میکنه پس واضح است که در ذهن مردم در باره قهرمان ملی کشور نیز تردید به وجود میآید.
>>> فیلی در جنگلی که آنجا مورچه ها پادشاهی ها، قلمرو ها و سلطنت ها داشتند نمایان شد. او در این جنگل گشت و گزار می کرد، از قضا در مسیر که او روزانه رفت و آمد می کرد، سوراخ های مورچه ها و سازبرگ پادشاهی ها و سلطلنت ایشان نیز قرار داشت. هرگاه که فیل در این محل می گذشت و یا می چرید، با پاهای بزرگ و وزن بیکران خود مورچه ها را زیر پا، خانه ها و کاشانه هایشان را برباد و سلطنت ایشان را بر هم میریخت.
مورچه ها چندین بار جمع شدند، مجلس و شورا های عالی ترتیب دادند، قطع نامه نوشتند، عذر نامه نوشتند، شکایت ها کردند و حتی اخطار ها به آدرس فیل نثار کردند، اما تمام کوشش های ایشان بی اثر باقی ماند. فیل بدون توجه به غال-مغال و چیغ ایشان به رفتار روزمره ی خود دوام می داد.
مورچه ها از این که فیل تمام دار و ندار و هستی شان را برباد نموده بود و از سوی دیگر اینکه اصلا مورد توجه فیل قرار نمی گرفتند، خیلی رنج می بردند و حیران مانده بودند که چه چاره ی را برای بقا، پیش گیرند!
روزی کاسه ی صبر مورچه ها لبریز شد، راه دیگر نیافتند و به جنگ و دفاع مسلحانه در حالت آماده باش در آمدند، همه یکجا لشکر آراستند، لشکر آراستند ولشکر را قوی ساختند و شمشیر کشیدند و یکی از پهلوانان رستم ذات خود را بصفت سرلشکر اټا خان تعیین نمودند.
روزی دیگرفیل در رسید.
لشکر مورچه ها تحت فرمان روایی سرلشکر اټا خان ، بر آن فیل ویرانگر، یورش بردند. لشکر مورچه ها به چهار بخش تقسیم شدند و به چهار پای فیل شتافتند و به مشکلات زیاد و سوختان نفس های بیشمار و پی هم، تمام وجود فیل را تسخیر نمودند. مورچه ها بشکل لا انقطاع به شمشیر و نیزه و تیر زنی، بر هر گوشه ی بدن آن فیل ویرانگر وارد کارزار بودند. ناگهان فیل متوجه شد که مورچه های بیشمار بر روی پوست بدن او یورش برده اند.
فیل تصمیم گرفت که خودرا از لشکر مورچه ها برهاند، از اینرو اندام خود را یکباره تکان داد. همینکه فیل اندام خود را تکان داد، لشکر مورچه ها با تمام زحمات و عرق ریزی هایشان از بالای وجود فیل ویرانگر و ستمگر، بر زمین افتادند. از بعضی ها پا و دست و بعضی دیگر هم کمر و گردن شکسته و تعدادی هم جان باخته شدند.
مورچه ها دیگر از آن بیش حال و شیمه و زور و اندیشه برای حمله ی دوباره نداشتند و لشکر آراسته ی ایشان کاملا متلاشی و پراگنده شده بود، در عین حال به اصل مسئله و ضعف خویش در برابر فیل ویرانگر نیز پی برده بودند.
بعد از این باخت نافرجام همه ی شان در نا امیدی و یاس قرار گرفته بودند، حتی برای برگشت به خانه و کاشانه هم برایشان توانایی و شیمه و امید نمانده بود.
ناگهان دیدند که سرلشکر اټا خان هنوز هم صلاح بر زمین نگذاشته، بر زمین هم نیفتاده بلکه در گلوی فیل ویرانگر آویزان است.
با دیدن این حالت، رمق حیات بر وجود لشکر شکست خورده و مرده مانند شان دمیده شد، و امید رفته، دوباره به دل هایشان برگشت و برق توانایی و جسارت بر دیدگانشان روشن شد.
همه امید بستند، به حمایت سرلشکر اټا خان خود تجمع نمودند و به امید کامیابی و سرافرازی در جنگ، همه به یک آواز فریاد کشیدند:
سر لشششششششکککککککرررررررررررر!
مااااااااااااا حمایتت می کنییییییییییییییییییییییییم!
خَفکش کووووووووووووووووووووووووو! اټا خان
>>> جناب آقای ریگیستانی خوب تحلیل نموده اید اما با گذشته ایام وتحولات ورویدا هاوتکنیک،تخکنیک وسیاست هاآقای نور خوب درک نموده است که امریگائی ها درصددحزف مهره های اند که عشق به وطن ومردم را درسردارند وبجای آن اشخاص وافرادسست عنصر ،مامله گر وفرخته شده را جاگزین آن ها سازند تا به اهداف دیرینه شاه همان تسلط کامل درجهان داشته باشند اما این را منحیث یک افغان عادی بریتان میگویم درجهان ثابت شده است به زور خدا همان سان که ابرقدرت ها با داخل شدن به خاک افغانستان زوال شده اند امریکا نیز روبه زوال نابودی است .
‹خرم› وزولایت سمنگان
>>> صالح ریگستانی خود یک انسان پوک و متکبر است.
اینکه به برکت قلم چون و چرای می نویسد جدا اما شناختی که من از وی دارم هیچ ارزش ندارد چون سرشتش پوکی است.
>>> ریگستانی صاحب محترم
با تشکر از اینکه مفصل و تا حدی مشرح نوشتید.
یکی دو نکته را باید خدمت عرض کنم.
1 امروز وضعیت به گونه بی است که اگر فاشیسم قبیله پیروز شود نمیپرسد که کی جمعیتی است یا کی سه پارچه کرده یا کی استعفا داده. بدون پرسان مثل زمین سوزان شمالی همه را میسوزاند.
2 در وضعیت موجود خود را کنار گرفتن و سیل بینی نتیجه معکوس میدهد. هم در ارتباط با جمعیت و هم در ارتباط با استاد عطا.
3 امروز دیگر تشکیل شورای نظار وجود ندارد. اگر خودت ودیگرانی که از بستر جمعیت سر بر افراشتند و این شدند و آن شدند اگر جمعیتی نیستند پس چی هستند.
4 شرط مروت این نیست که کشتی در گل نشسته را به این بهانه یا آن بهانه رها کنند و خود منتظر هجوم گله گرگان وحشی باشند و نظاره کنند که سرنشینان کشتی را چگونه میورند. وقتی کار سرنشینان یک طرفه شد نوبت سیل بینان است.
5 مارشال هم معاون بود و احمد ضیاه هم اما نفاوت از کجا بود تا به کجا. داکتر عبدالله باید بداند که در این وطن سیاست کتابی نیست این جا بز کشی است اگر توان و جرءت اش را نداری خود را خسته نکن.
6 صاف و ساده اینکه فاشیسم مانفیستدویمه سقاوی را پیاده میکند و به این حساب زادگاه خودت باید محل خلوت کوچی های قبیله شود فرقی نمیکند در جمعیت هستی یا بیرون جمعیت.
7 در فکر سیاست و قدرت بودن را خو در جایش بان که فعلن مثله حعظ حیثیت و ناموس و خانه و کاشانه مطرح است که در حالت بد بازنده اصلی همان هایی هستند که از برکت خون جوانان شان ای و آن تبدیل به نخبه ها شدند.
من نمدانم که فردا که فاشیسم دست در حلقوم نخبه ها فرو برد و خورده و ناخورده شان را از حلقوم شان بیرون کرد چشم به یاری و یاوری کی خواهند دوخت
گوسفندی برد این گرگ مزور همه روز
گوسفندان دگر خیره در او مینگرند
هبدالله که چیزی برای باختن ندارد سرزمین پدری اش مصوون از تاخت قبیله است. و فامیل اش دور از دست رس
>>> جناب ریگستانی صاحب ازیس که چهر های نزد مقاومت گران مشکوک ومرموز در پانزده سال اخیر به نمایش گذاشته شد است ازکجا معلوم که این هم یک حرکت نمایشی باشد برای بدست اوردن اعتما د مقاومت گرا ن در دوره بعدی ر سیدن به قدر ت
انتقال استاد عطا بعد از سقوط ولایت مزار بدست طالبان درسالها گذشته ورفتن اش به امارت و عکس ان وامدن تما م سران مقاومت از مزار به تالقان ولی استاد عطا به امارت چطور رفت با همکاری که این خود یک معما است
نجرابی ازسپاه زمان مقاومت
>>> آقای ریگستانی مطالب خوبی را به آگاعی خواننده گان رسانده اند، هرچند در این نوشته شاید حقایقی هم وجود داشته باشند اما مغز نوشته باز هم همان قهرمان تراشی ای است که تکرار در تکرار آمده است!
اگر نوشتۀ آقای ریگستانی را به یک سناریوی سریالی هم مانند بدانیم، نقش مرکزی در آنرا دو شخص بازی نموده اند که اول شخص آقای ریگستانی و دیگری هم عطا محمد نور میباشند.
آقای ریگستانی با این نوشته خود را قهرمان میدان کارزار به معرفی گرفته اند که به عقیدۀ ایشان سرانی در میان جمعیت ایشان را برای خود حریف سیاسی پنداشته و از موجودیتشان در حزب جمعیت رشک میبرده اند.
در بخشی هم از این نوشته ایشان عطامحمد نور را از شاگردان خویش دوران جهاد معرفی نموده اند که گویا اینک بر حریکه های قدرت جاه یافته است و این برایش یک فخر فروشی به حساب میآید.
خیر! آقای ریگستانی نوشتۀ شانرا جمعبندی درست نکرده اند که خواننده بداند که موضع گیری اساسی ایشان در روند کنونی چگونه است، هرچند گریزهای هوشیارانۀ شان در بعضی جاها نشاندهندۀ آن است که راه خود را واضحاٌ از جمعیت اسلامی جدا نموده اند اما کلیمات را چنان در لفافه تیر نموده اند که خواسته اند: (هم لعل به دست آید و هم یار نه رنجد)
میهن زرغون
>>> سلام و احترام به نظريات همه هموطنان در شرايط كنوني عبدالله واقعن نتوانست كه ازحق و ري مردم تاجيك دفاع كند بدين ملحوظ جايگزين عبدالله
تا اخير دوره حكومت امرالله اگر گماشته شود تا كه بتوانيم از كشمكش هاي درروني را خموش كنيم.
وهاب بخشي
>>> اقاي ريكستاني
نوشته شما را در فيسبوك خواندم ، از واقعيت نگذريم از يك سلسله واقعيت ها نظر پوشانده ايد و &ل^ش كرديد به نفع عبدالله نوشته هاي خود را متمركز سازيد .
دوست عزيز
شما را به خدا قسم، ميدهم از خود خواهي هاي خود اندكي بماهية مردم را بيش از اين احمق فكر نكنيد .
من فايقم
>>> داستان عطا وعبدالله اصلا اینگونه نبوده واقیتش طوری بوده که عطا درمسیر تجارت عبدالله سنگ اندازی وکار شکنی میکرده عاقبت خشم ع فزونی یافته و عطارا لنگ ساخته
درنزد اینها پول دادن جان دادن است پولش را گرفتی جانش را گرفتی
>>> عطای قوم پرست بجزبرای تاجیکان برای هزاره هیچ کاری مفید نکرده است، اگر شیراست یاروباه ازتاجیک وبرای تاجیک است، تمام گفته های ریگستانی ازعینک تعصب است وهیچ ارزشی ندارد، طومارهای مثل طومار ریگستانی برای مردم رنگ ولعاب ندارند، کرده های همه رهبران سیاسی ازجهادی ودموکرات ها برای مردم مثل روز روشن است. آفتاب آمد دلیل آفتاب.
قیومی
>>> جناب ریگستانی
به باورمن علررغم تمام انتقاداتی که به آدرس شما نوشته شده ذکر مسایل دوسه دهه گذشته افغانستان مخصوصا تحلیل جناب عالی درمورد توانایی وضعف آقای عطا محمد نور وزدو بند های اشخاص با خارجی ها وعملکرد های آنها درین مقطع زمانی که واقعاحکایت ازیک حالت بنبست را مینماید برای کسانیکه ازقضایای گذشته آگاهی کامل ندارد خیلی درخور توجه میباشد اینکه درنوشتار شما قهرمان کیست که برحق است وکی ناحق هرشخص حق دارد درمورد نظرشخصی خودرا ارایه بدارد بحث دیگری است .
تشکر
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است