تاریخ انتشار: ۱۳:۲۴ ۱۳۹۶/۱۰/۶ | کد خبر: 143807 | منبع: | پرینت |
امروز ششم جدي مصادف است با سى و هشتمين سالروز تجاوز ارتش ابر قدرت شوروى وقت بر كشور عزيز ما افغانستان.
مقامات كرملين با زير پا گذاشتن تمامى اصول و موازين پذيرفته شده بين المللى و برخلاف تعهدات و توافقات دو كشور با يكصد و بيست هزار سرباز قشون سرخ شوروى سابق مجهز با طيارات جنگى، تانک هاى زرهى و سلاح هاى پيشرفته بر افغانستان حمله كرده و حفيظ الله امين رهبر شاخه ى خلق حزب ديموكراتيک خلق را كشته است و ببرک كارمل از جناح پرچم را به قدرت رساندند.
مردم افغانستان بطور يكپارچه در برابر اين تجاوز قيام كرده و پس از نه سال جنگ نفسگير و ويرانگر در 26 دلو سال 1367 شوروى ها در حاليكه وجهه سياسى و نظامى شان در سطح بين المللى شديدا آسيب ديده بود با تقبل تلفات سنگين انسانى، تجهيزات نظامى و خسارات هنگفت اقتصادى افغانستان را ترک گفتند.
در اثر اين تجاوز افغانستان به ويرانه مبدل شد و بيشتر از يک مليون افغان كشته، صدها هزاران تن معيوب و بالغ بر پنج میليون شهروند ديگر افغان به خارج از كشور مجبور به مهاجرت شده زيرا ساخت هاى اساسى جامعه از هم فروپاشيد. طبق آمار نشر شده در این دوره بیش از 14450 سرباز شوروی کشته، 49980 تن زخمی و 330 تن لادرک گردید. با شكست اتحاد جماهیر شوروى سابق در افغانستان اين كشور نيز از هم پاشيده نه تنها به جمهوريت هاى متعدد منقسم گرديد بلكه منجر به تحولات گسترده ى در اقمار شوروى نيز گرديد.
از تحليل هاى كليشه اى و معمول كه بگذريم سوال اساسى اين است كه: عليرغم تلفات انسانى و ضايعات جانبى اين مقاومت ملى آيا منفعتى هم براى كشور ما داشته است؟ واضح تر مطرح نمايم اينكه آيا مقاومت در برابر اين تجاوز به نفع افغانستان بود و يا عدم آن؟
در رابطه با اين موضوع سه ديدگاه مشخص وجود دارد:
- موافقان اين لشكركشى معتقد اند كه حضور روس ها به دفاع از دستاوردهاى انقلاب هفت ثور مي توانست باعث ايجاد نظام دموكراتيک و انكشاف و ترقى افغانستان در عرصه هاى مختلف حيات اجتماعى شود كه با مقاومت نيروهاى ارتجاعى در تبانى با مداخله خارجى و حمايت امپرياليزم به بن بست كشيده شد.
- مخالفان آن به اين نظر اند كه كودتاى ثور نه تنها به ديكته و حمايت روس ها باعث سقوط جمهوريت شد كه مي توانست مقدمه پيشرفت تدريجى افغانستان قرار گيرد بلكه تغييرات عجولانه ى بعد آن نيز در مغايرت صريح با حساسيت هاى اجتماعى و ضوابط اعتقادى و اخلاقى مردم افغانستان قرار داشت و از قبل محكوم به شكست بود. لشكر كشى شوروى نيز از اين منظر نه تنها نقض تماميت ارضى، حاكميت ملى و استقلال ملى كشور بلكه به منظور نابودى اسلام و سلب آزادى مردم افغانستان توجيه مي شود.
- ديدگاه سومى متعلق به كسانى است كه نه به جناح هاى خلق و پرچم تعلق دارند و نه هم در زمره ى مجاهدان قرار دارند. اين دسته بر آن اند كه هر چند تجاوز شوروى محكوم است اما اگر مقاومتى در برابر اش صورت نمي گرفت ممكن بود بطور نسبى باعث عمران و ثبات افغانستان شده از بحران عميقى كه در تداوم آن بر افغانستان مستولى شد جلوگيرى مي گرديد. اينها استدلال مى نمايند كه امپراطورى شوروى بطور طبيعى بنابر فشارهاى ناشى از تقابل دوره ى جنگ سرد رو به زوال و اضمحلال بود كه همينطور هم شد پس خروج شوروى و آزادى افغانستان نتيجه محتوم فروپاشى شوروى بود كه بدون مقاومت هم دست يافتنى بود. حداقل در آن صورت متحمل اين همه ضايعات نمي شديم.
هر كدام از اين ديدگاه ها نقاط ضعف و قوت خود را دارند و اما قيامى كه براى اقامه ى نظام اسلامى و اعاده ى آزادى عليه نظام كمونيستى و حاميان شوروى شان به راه افتاده بود آيا شاهد پيروزى راه به آغوش كشيد؟
با دريغ و درد كه بعد از رفع تجاوز و سقوط بقاياى آن نه تنها نظام اسلامى كه ادعايى بيش نبود محقق نشد بلكه كشور در بحران عميق و گسترده ترى فرو رفت كه بارها مورد تجاوزات خارجى قرار گرفته و آزادى همچنان به يک آرزوى شيرين اما دست نيافتنى به مردم ما مبدل گرديده است. آيا زمان آن فرا نرسيده است كه به جاى تحليل هاى غير واقع بينانه و از روى احساسات به واكاوى عقلانى اين حوادث بپردازيم و از آن عبرت بگيريم.
چپگرايان با اتكا بر انديشه هاى انترناسيوناليزم پرولترى، مجاهدان با اعتقاد امت اسلامى، طالبان با خيالات برپايى امارت اسلامى و تكنوكراتان كاذب گسيل شده از غرب با بهانه هاى جهانى شدن و دموكراسى افغانستان را به صحنه تاخت و تاز كشورهاى خارج مبدل نموده، منافع و مصالح علياى كشور را فراموش نمودند، مرز ميان منافع خودى و بيگانه را نشناختند و بجاى رجوع بر اراده ى ملى بر عراده اجنبنى تكيه نمودند.
سر انجام كارمل كه سوار بر تانک هاى شوروى بقدرت رسيده و به دوستى آنها مباهات مى نمود آرزوى نظام سوسياليستى را در انزواى حيرتان با حسرت و ندامت از گذشته ننگين به گور برد. رهبران مجاهدين طعم تلخ اعتماد شان را به امت اسلامى بطور جداگانه چشيدند. ملا عمر كه با همكارى بى حد و حصر نيروهاى تروريستى كشورهاى مختلف به كشتار مردم و سياست زمين سوخته مى انديشيد، آرمان امارت اسلامى را در تاريكى خانه هاى نمناک isi با خود مدفون نمود. كرزى كه در حمايت امريكا بر اريكه قدرت تكيه زد پيوسته همچون مار زخمى برخود پيچيد و به ارباب اش دهن كجى نموده و مى نمايد.
حكومت پوشالى وحدت ملى نيز همچنان در اين مسير زوال و ذلت بار روان است نتيجه چنان شد كه آخرين پايه هاى اساسى جامعه افغانستانی در تقاطع رقابت و تخاصم كشور هاى متعدد فروپاشيده، وفاق ملى شديدا خدشه دار گرديده و مصداق تمام عيار اين جمله معروف شده ايم كه: ملت هایي كه از گذشته شان عبرت نمي گيرند محكوم به تكرار حوادث تلخ در آينده خواهند بود.
منصوری
>>> مقاومت در مقابل تجاوز غریزی است.
دلیل بدبختی ما نه مقاومت ها در برابر تجاوز ها است بلکه عدم درک درست از بافت اجتماعی و مشکلات ناشی از نحوه تقسیم قدرت و همدیگر پذیری است.
همین حالا تیم فاشیستی ارگ انحصار قدرت داخلی را به قیمت
از دست دادن استقلال تصمیم گیری خارجی و در اختیار قرار دادن قلمرو افغانستان بدون هیچ شرط و شرایط به نیرو های بیرونی بدست آورده است.
و این احتمال وجود دارد که نیرو های رقیب در تلاش پیدا کردن پشتوانه های خارجی رقیب نیرو های غربی دوباره زمینه جنگ های داخلی را فراهم کنند.
حال آنکه با تفاهم و همدیگر پذیری ضرورت به نوکری غرب و شرق نیست.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است