تاریخ انتشار: ۱۲:۵۶ ۱۳۹۶/۱۰/۱۳ | کد خبر: 144192 | منبع: | پرینت |
مرتضوی برای اشرف غنی سخنگویی است که عملا به تیغ دو دم میماند. این تیغ دو دم در حضور هر از گاهی در بحثهای رسانهای (اگر با کدام ماهی دهان پر آب سربخورد) ممکن است با توسل به رویت پردازی و دروغ تراشی از گند و رسوایی قانونشکنانه غنی به زعم خودش دفاع کند. در شبکههای اجتماعی اما خواسته یا نخواسته چنان موتور تولید نفرت اجتماعی علیه غنی عمل میکند.
اگر عجالتا از دروغپردازی و جعل حقایق که طبق معمول در بحثهای رسانهای از سوی مرتضوی صورت میگیرد بگذریم، واقعیت این است که جناب سخنگو با استاتوس نویسی های غیر حرفهای اش، قبر اشرف غنی در افکار عمومی را میکند و کنده روان است.
مرتضوی سخنگو است. خوب و خراب فیسبوک نویسی جناب سخنگو به آدرس "رییس حکومت وحدت ملی" محاسبه میشود.با این حساب اگر فرض را بر این بگذاریم که فیسبوک نویسی های جناب سخنگو، امر دستوری و هماهنگ شده در محور سیاست گذاری های رسمی ارگ صورت میگیرد، با تمام صراحت به آدرس دفتر سخنگو و دست اندرکاران عرصه افکار عمومی در ارگ، تذکر باید داد که بیشتر از این سربالا تف نکنید چون مثل آفتاب روشن و انکار ناپذیر است که قاعده بازی توسط چه کسانی و به چه هدفی نقض شده/میشود.
اگر فرض پیش گفته درست نباشد که نیست، مشوره مفت و نقل سیاسی من به دار و دسته نامشروع در ارگ ریاست جمهوری این است که برای امتحان هم که شده، فیسبوک نویسی های غیر مسوولانه و غیر حرفهای جناب سخنگو را یک مرور کنند.
بگذریم... واقعیت این است که فیسبوک نویسی های مرتضوی چه دستوری باشد و چه از باب ابتکارات چاپلوسانه به خوان ارباب تقلب و قانونشکنی، بازخورد جز درگیری و مواجهه برای جناب سخنگو و دستاوردی جز نفرت و انزجار برای نامشروعی چون غنی ندارد. جا دارد یک نمونه را بررسی کنیم.
مرتضوی در شب و روزهای رسانهای شدن برکناری والی بلخ از سوی غنی، عکس از تخته شطرنج را با این بیت نشر کرد:
"همیشه دلخوشی ام بوده آخر بازی
یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم".
با توجه به منازعهجاری در محور قدرت و حیثیت میان اشرف غنی و حزب جمعیت این زننده ترین کنایه و عریان ترین سیلی حیثیتی به صورت رهبران جمعیت و همچنان تلخ ترین پوزخند به آدرس حیثیت جمعی در قلمرو مردمی حزب جمعیت است.
حالا به قول اشرف غنی، "نکته به دو گپ است". گپ اول، اگر مرتضوی چنین کنایه سیاسی به آدرس جمعیت را در هماهنگی و با دستور اشرف غنی منتشر کرده باشد با مرتضوی گپی ندارم. کار و ماموریت اش را انجام داده است. اینجا را با غنی نیز گپی ندارم. چون هم کارش را کرده است و هم پس بند اش، کنایه و نیشخند حواله حیثیت سیاسی حزب جمعیت کرده است. در این صورت، به آدرس حزب جمعیت گپ دارم.
"همیشه دلخوشی ام بوده آخر بازی / یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم". این یعنی غنی با برکناری عطامحمد نور رییس اجرایی جمعیت از کرسی ولایت بلخ، در یک رجزخوانی سیاسی_حیثیتی به آدرس جمعیت، پایان بازی اش را اعلام کرده و رسما گفته در آخر بازی یکی دو مهره به عمد اشتباه برمیدارد.
حالا با چنین خوانش از کنایه همزمان مرتضوی با رسانهای شدن خبر برکناری والی بلخ، گپ من به آدرس سران حزب جمعیت این است که در چنین وضعیت و با چنین برخورد و کنایه تحقیر کننده، ننگ و شرم تان باد اگر غنی با "برداشتن عمدی یک مهره" بازی اش را در قبال شما تمام شده اعلام کند و شما با تمام ادعاهای گنده گنده که دارید نتوانید یک نامشروع تقلبی را سر جایش بنشانید.
گپ دوم، اگر این بیت "همیشه دلخوشی ام بوده آخر بازی / یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم" ابتکار از باب یک شماتت خلاقانه از سوی مرتضوی نوشته شده باشد، چنین ابتکاری غیر حرفهای و عملا پکه کردن به فتنه قومی_تباری در وضعیت کنونی است. بنابراین ارگیها باید متوجه جدال های فیسبوکی مرتضوی باشد. جدای از این که چنین کارهای خیره رسانهای مرتضوی، ارگ را بیشتر از پیش با منتقدین و مخالفین اش در فیسبوک مواجه میکند. چنین برخوردهای غیر حرفهای، جدا فتنه برانگیز است.
حالا در پایان این سیاهه، از جناب مرتضوی میخواهم یا این "قاعدهای بازی" را توضیح بدهد و تعریف کند، یا بیشتر از این سربالا تف نکند.
آشنا
>>> غنی آنچه وزیر واسب بود به پیاده تبدیل کرد
>>> غنی درشش جبه میجنګد آفرینش باد
>>> مرتضوی بخاطر لقمه نان و پولی که از جانب ریس جمهور برایش میدهد سر تسلیم به غلامی مانده و مانند مداحان بی ضمیر ابرو ریز در خدمت ارگ قرار دارد مرتضوی قبل از تعین و مقرری سخنگویی اش که در روزنامه هشت صبح کار میکرد متوجه نوشته های تندو تیز انروزش علیه اشرف غنی و دیگر ارگ نشینان گاهی فکر کرده ودر نظر اش قرار دارد یا چطور؟ نان و پولی که با ابرو ریزی بدست اید گرسنگی و حتی مرگ بمراتب بهتر از ان است کسیکه اگر کمی شرم و وجدان داشته باشد .
>>> با احترام کامل به برادران هزاره ما یک قصه از گذشته های دور دور زمان که بین مردم مثال زده میشد یادم امد
میگفتند روزی حام شهر در بازار برامده بود و گشتو گذار میکرد یکتن از مردم محل توج اش را بخود کسب اهسته اهسته خودرا نزدیکش کرد و خمچه چوبی که بدست داشت بر گوش ان شخص زد و گفت که او ...کجا موری پس از مرد بطرف خانه اش رفت هر روز وقتکه خانه میرفت یک کوزه اب برای خانمش میاورد وقتکه خانمش انرا دید برایش گفت که اب نیست یک کوزه اب را بیاور مردک چوب خورده حاکم بگوش دپ کرده نشست جواب خانم را نداد دوباره صدا خانم بلند شد مردک گفت خودت بیار گفت چرا تو نمی اری مرد گفت حالا من نفر دیروز نیستم حاکم خودونش به چوب دستش بگوشم زد و گفت او خوکک کجا موری حالا با خودونش گپ در گپ شدیم هر کاری کنم زور کسی بمن نمیرسد اقای مرتضوی هم حالا با خودونش گپ در گپ شده هرچه دلش خواست میکند .
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است