قرار نیست تا قیامت زنده باشید
 
تاریخ انتشار:   ۱۰:۳۵    ۱۳۹۶/۱۰/۲۱ کد خبر: 144635 منبع: پرینت

در جریان امتحانات چشمم به استادی افتاد که اگر با مجاهدین نشستی داشته باشد می گوید من از پدر تا پدر مجاهد ام اگر با خلقی و پرچمی روبرو شود می گوید زنده باد نور محمد تره گی و ببرک کارمل اگر با حامیان اشرف غنی روبرو شود می گوید زنده باد اشرف غنی اگر سخنی از استاد عطا محمد نور یا از جنرال عبدالرازق به میان بیاید می گوید زنده باد استاد عطا و جنرال رازق این نوشته را به شیوه طنز ولی تحلیلی می نویسم شما می توانید از متن این نوشته هدف را بدست آورید خداوند پاک هیچ انسان را در وسط زمین و هوا به حال خود رها نکند!

یعنی باید همه آدم ها بدانند که وظیفه و مسوولیت شان چیست به قول یک دانشمند همه آدم ها باید بدانند که در کجای جهان ایستاده اند. یعنی آدم بداند پرولتر است، سرمایه دار است، خرده بورژو است، بورژوای ملی است، بورژوای کمپرادور است، چی چی و چی است. بدبختی وقتی بر سر آدم نازل می شود که آدم همه ی اینها را در ظاهر قبول داشته باشد و هیچ کدام اینها را در باطن قبول نداشته باشد. نمی دانم چطور بگویم یعنی شما یک احساس همدردی نسبت به پرولتاریا داشته باشی و از آن سو مزایای بورژوازی را نیز نتوانی انکار کنی.

مشخص تر بگویم... شما مثلا قهرمان فلم حیوانات درنده و وحشی را دوست داشته باشی و از سوی دیگر از ترس و وحشت جراات دیدن آن را نداشته باشی یا مثلا شیوه ی زندگی یک رییس جمهور را خیلی دوست داشته باشی ولی از خودش نفرت داشته باشی حالا از جای دیگری به شما می نویسم مثلا شما روزی در شهر نو کابل قدم می زنی چشم ات می افتد به چلوکبابی ناب اشتهایت باز می شود می روی داخل رستوران نه توان خریدن داری و نه توان خوردن چند قدم دورتر می روی دکان دیگری با قیمت ارزان تر چبلی کبابی می فروشد که باب دندان تو است زمانی که به خوردن شروع می کنی تعدادی از گدایان تو را محاصره می کنند که آقا از صبح تا حالا نان نخوردیم هنوز چبلی کباب در وسط دهانت بوده در معده ات نیمه داخل شده هنوز پایین نرفته عصبانی می شوی و به کودکان گدایگر می گویی بچه برو پشت کارِت! بگذار ما را تا یک لقمه زهر بخوریم برو بچه چبلی کباب را به ما زهر مار نکو اما تا آن کودک چبلی کباب را زهرمارت نکند دست از سرت بر نمی دارد. در چنین حالتی یک دشنام به خود و دو تا فحش به حکومت می دهی که عجب مملکتی است همه گدایی می کنند بعدا دو دشنام به طفلک گرسنه می دهی و می گویی که عجب بچه خیره چشم و پُررویی است بالاخره بی حوصله می شوی دست را داخل جیب می کنی و ده افغانی آن هم پاره پاره به کف دست آن طفل می گذاری و می گویی برو ما را بگذار تا لقمه ای نانی بخوریم.

در همین لحظه موتری را می بینی که با بادیگاردان زیاد ایستاده می شود و پسر جوانی که قیمت لباس و کفش و عینک اش معادل قیمت همین رستوران است که تو نان می خوری از آن موتر پیاده می شود. این یک کودک گدایگر نیست بلکه بچه آدم پولداری است که پدرش هم غاصب زمین بوده و هم اختطافچی و هم رشوت خور و اختلاسگر موتری را که با جنایت و خیانت بدست آورده زیر پای فرزند انداخته که هم دزد است و هم راه زن در چنین حالتی خوردن چبلی کباب خاتمه یافته با دل خود می گویی رنگ این موتر قرمز رنگ، خونِ من و تو است طفلک گرسنه که توسط سرمایه دار دزدی و پولش زمانی ذخیره شده زیر زبان خود قم قم کرده دو دشنام به این بچه پولدار و پدر جنایتکارش می دهی در همین لحظه دل ات به حال خودت و کودکان گرسنه و پا برهنه این کشور می سوزد . فحش دادن، فحش دادن است دشنام ، دشنام است چه به عالم چه به آدمی فرق نمی کند چه کودک گدایگری باشد یا بچه یک غاصب و اختطاف چی.

حالا در چنین اوضاع قمر در عقربی فکری و فرهنگی‌ من به یک آقای به نام ( ...... ) که اوایل حکومت کرزی از خارج آمده بود مقام و منزلتی داشت بعدا دوباره از جای که آمده بود با بکس پر از دالر رفت در آمریکا خانه و کاشانه به خود ساخت دکان هایی را که از پول های باد آورده خریده بود به کرایه داده از همین دزدی ها با تلاش و کوشش خود به نان و نوای رسیده و این تلاش و کوشش البته در زمان مناسب چور و چپاول انجام شده بود و به ثمر رسیده بود قرار نیست هر کس که تلاش و کوشش می کند به چنین جایگاهی از ثروت و شهرت برسد تا قیامت زنده باشد. حالا این آقای نامدار خدابیامرز شده یعنی مرده و ما که دچار تناقضات عجیب غریبی در درون خود هستیم نمی دانیم از خدا برای او که یک دزد حرفوی بود جنت فردوس بخواهیم یا جهنم در چنین اوضاع و احوالی است که یکی از او به نیکی یاد می کند که چنین بود و چنان بود و یکی از او به بدی یاد می کند که چنین نبود و چنان نبود. در حالت بینابینی هم –یعنی از موضع خرده بورژوازی روشنفکر مآب- عده ای آن مرحوم را دست می اندازند و بر مُرده چوب می زنند. ما هم که روشنفکر فرصت طلبی هستیم برای این که نه سیخ بسوزد نه کباب موضوع درگذشت این آدم را که هر چی بود یا هر چی نبود نادیده می گیریم و انگار نه انگار که خبر را شنیده باشیم به کار و زندگی مان ادامه می دهیم.

احمد سعیدی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
ثروتمندان
فقرا
دزدی
نظرات بینندگان:

>>>   استاد بزرگوار سعيدي صاحب ، سلام!
واقعاً از طرز نگارش و سخنان شيرين تان ، لذت بردم. كاش در مورد آن " مرحوم" ؛ كمي نَقلِ بيشتر ميداديد ( مثلاً كه ان مرحوم مغفور در زمان حيات پر بار خود ؛ در كدام سِمَت يا سمت هاي دولتي ، در "خدمتِ " مردم رنج كشيده ء افغانستان قرار داشت ؟ ) كه يكبار او را ميشناختيم آنوقت تصميم گيري در مورد اينكه به حقش دعاي خير بكنيم يا دعاي بد ، براي ما آسانتر ميشد.

>>>   در این کشور هیچ قاموسی بالای زورمندان و زور گویان اثری ندارد. در این کشور بجز یک انقلاب خونین و خطرناک که دیگر این افراد تکراری با چهر های خسته در آن وجود نداشته باشد, کشور را ازین بحران بیرون ساخته نمیتواند. این افراد که مانند طفیلی ها در جامعه رگ رگ خاک و خون این کشور را می بلعند و همه چیز را به تاراج میبرند. یا الله ج ما را ازین تباهی و بربریت نجات بده. این کشور و مردم این کشور ازین فاجعه بستوه آمده اند. دیگر بس است ظلمی که در طول چندین دهه علیه این سرزمین صورت گرفت. وسلام


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است