آمریکایی ها در چهار دهه گذشته با پیشگیری سیاست های نادرست و لغزش آمیز خود را در باتلاق افغانستان عملا به گروگان پاکستان مبدل ساختند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۸ ۱۳۹۶/۱۲/۱۷ | کد خبر: 148091 | منبع: | پرینت |
چنین برمی آید که سرانجام آمریکا پس از برباد دادن یک تریلیون دالر تازه با رازها و رمزهای بزرگ در افغانستان آشنا شده و دانسته است که بازی بزرگ یعنی چه و برای نخستین بار با همه هستی خود بار سنگین آن را بر پشت خود احساس می کند.
آمریکایی ها در چهار دهه گذشته با پیشگیری سیاست های نادرست و لغزش آمیز خود را در باتلاق افغانستان عملا به گروگان پاکستان مبدل ساختند. ساده تر هم ما را تباه و برباد کردند و هم خود را به مصیبت عظیم دچار ساختند اکنون هم نمی دانند که چگونه از شر پاکستان رهایی یابند اکنون وضعیت آمریکا و همینگونه دولت دست نشانده کابل در بدترین حالت است.
پاکستانی های زرنگ بیش از هر کس دیگری از بیچارگی و درماندگی آمریکا در افغانستان آگاه هستند و از همین رو در صدد باجگیری و اخاذی از آمریکا هستند از یکسو بابت ترانزیت کاروان ها و هواپیماهای آمریکایی سالانه تا 2 میلیارد دالر از آمریکا می گیرند از سوی دیگر با همه توان آمریکا را زیر فشار گرفته اند تا نیمی از اداره دولت کابل و نیمی از خاک افغانستان را در اختیار طالبان یعنی در واقع به پاکستان بسپارد.
آنچه مربوط به حکومت کابل می گردد همین اکنون شمار بسیاری از ایادی پاکستان زیر نام حزب اسلامی و طالبان میانه رو و نکتایی دارد در کابل بر اریکه قدرت لمیده اند. حکمت بسیار برای شناسایی این اشخاص به کار نیست. کسانی که در کابل در دولت کار می کنند شماری بسیاری از آنان را می شناسند. دست کم بسنده است به امرالله صالح یا نبیل اجازه داده شود در چند دقیق فهرست طویلی از این افراد را می توانند افشا بسازند.
چنانچه نبیل تهدید هم کرده است که اگر دست از سر او بر ندارند نام های چند تن از بلندپایه ترین افراد کلیدی حکومت را که وابسته به پاکستان اند افشا خواهد کرد. آمدن حکمتیار به کابل را هم باید در راستای سیاست های باجستانه پاکستان دانست اما سپردن چند ولایت افغانستان به طالبان کار ساده ای نیست نخست اینکه پاکستان براساس قاعده مناصفه و تقسیم عادلانه دست کم خواهان اداره چهارده ولایت پشتون نشین افغانستان از 34 ولایت است اما شاید عجالتا بر گرفتن 9 ولایت پافشاری کند.
آمریکا روشن است با دردسر چانه زنی های بی پایان با پاکستان گرفتار است چون نمی خواهد این همه ولایت را به پاکستان بدهد البته این افسانه رشته درازی دارد. در دوره نجیب شوروی ها طرح واگذاری شش ولایت را به مجاهدان پیشنهاد کرده بود: ارزگان، زابل، پکتیا، پکتیکا، خوست و کنر اما چون باشندگان این ولایات بیشتر غلجایی هستند نجیب نپذیرفت و چنین استدلال کرد که تاریخ مرا نخواهد بخشید در دوره کرزی همین طرح از سوی آمریکایی ها مطرح شد اما کرزی پذیرفتن آن را منوط به ابقای خود در ارگ کرد که با مخالفت آمریکایی ها روبرو گردید.
اکنون باز هم همان مشکل مطرح است چنین برمی آید که اشرف غنی هم مانند نجیب نمی خواهد اداره ولایات غلجایی را به طالبان یعنی در واقع پاکستان بدهد بویژه اینکه سه ولایت لوگر، وردک و غزنی هم در فهرست نه ولایت شامل می باشد برعکس برای ضربه زدن به کرزی حریف درانی خود حاضر است اداره ولایات درانی نشین را به طالبان واگذار گردد چیزی که با مخالفت شدید کرزی برخورده است و مناسبات دو مشر را به شدت تیره ساخته است.
از سوی دیگر هم اشرف غنی و هم آمریکا نیک می دانند که کار با سپردن چند ولایت به طالبان پایان نمی یابد زیرا پاکستان بی درنگ در این ولایات موقف خود را تحکیم نموده، بار دیگر فشار را برای گرفتن ولایات بیشتر افزایش خواهد داد حالا پاکستان به کنار، در پشت پرده دست های نیرومند چین هم دیده می شود که همچون پشتیبان پاکستان ایستاده است. افتادن تولید و قاچاق مواد مخدر به دست پاکستان و کان های سرشار افغانستان هم موارد دیگری هستند که آمریکایی ها نمی توانند به آسانی از کنار آن رد شوند.
همه مساعی آمریکا در زمینه وارد آوردن فشار بر پاکستان و صدور بی ثباتی به آن کشور به کمک هند هم راهی به دهی نبرده است در یک سخن بر سر نعش خونین افغانستان کشمکش سختی میان واشنگتن و اسلام آباد روان است. اوضاع به گونه ای است که آمریکا راهی جز کوتاه آمدن در برابر پاکستان ندارد در غیر آن باید یا مناسبات خود را با روسیه بهبود بخشد که به معنای عقب نشینی از اوکراین و جمهوری های بالتیک و رفع تحریم ها در برابر روسیه است و یا هم باید در برابر ایران کوتاه بیاید که باز هم به معنای عقب نشینی از عراق و یمن و سوریه و لبنان است.
در مورد نخست راهبرد آمریکا در برابر روسیه با شکست روبرو می شود و در مورد دوم خطر رودررو قرار گرفتن با اسراییل، ترکیه و کشورهای عربی بالا می رود و اما برای اشرف غنی این مساله پسلگدهای دیگری هم دارد بی چون و چرا طالبان در صورت گرفتن اداره چند ولایت این ولایات را طیق قرایت های خشک و سختگیرانه خود از شریعت اداره خواهند کرد که با قانون اساسی افغانستان در تعارض آشکار قرار می گیرد.
در یک سخن با دادن چند ولایت به طالبان، در واقع افغانستان عملا به کنفدراسیون تبدیل می شود. من در اینباره هنوز به سال 2014 در کنفرانس آلماآتی هشدار داده بودم. مقاله مربوط را می توانید در تارنمای کانون مطالعات و پژوهش های افغانستان بخوانید. خوب شاید راه برون رفت از این بحران بازنگری در قانون اساسی باشد اما دشواری در این است که ناسیونالیست های پشتون بشدت مخالف هرگونه تغییر قانون اساسی و تغییر ساختار نظام به ویژه ساختارهای کنفدرالی یا فدرالی هستند در این صورت دردسر ارگ بسیار خواهد بود.
از اینکه بگذریم این پرسش مطرح می گردد که کدام ولایات را به طالبان بدهند؟ اگر ولایات غلجایی را بدهند، پاسخ غلجاییان خود را چه بدهند بی چون و چرا پایگاه غنی در میان غلجاییان و ناسیونالیست های پشتون به ویژه چپی ها بسیار ضعیف خواهد شد شاید او را بعنوان خاک فروش و خاین ملی قلمداد کنند. به دوش گرفتن مسوولیت در برابر تاریخ و بدنامی تاریخی هم کار ساده ای نیست اما بارها دشوارتر خواهد بود.
هرگاه غنی موافقت کند ولایات درانی ها را به طالبان یعنی در واقع پاکستان بدهد آنگاه درانی ها همه و یکپارچه در برابر او خواهند ایستاد شاید هم دست به دامان روسیه و ایران شوند چیزی که می تواند دردسرهای جدی ای را برای آمریکایی و پایگاه هایشان هم بیافریند هر گونه اتحاد درانی ها با شمالیان به معنای پایان کار غنی خواهد بود در هر صورت اشتباه بسیار بزرگ سیاسی غنی در چند سال گذشته این بوده است که نتوانسته است پایگاه اجتماعی دولت خود را وسیع بسازد و در عمل با انحصارگرایی افراطی همه اقوام منهای غلجاییان را از خود رنجانیده است اکنون ممکن است مناسبات او بر سر مساله طالبان با آمریکایی ها هم سخت تیره شود.
از دید تیوریک شاید ترمیم روابط با شمالیان بتواند تا اندازه ای برای غنی راه نجات شمرده شود می توان فرستادن هیات به مزار را در همین راستا ارزیابی کرد اما شمالیان به آسانی حاضر به کوتاه آمدن نیستند و امتیازات بسیاری می خواهند باید به همه دستاوردهای چند سال گذشته خود بدرود بگوید و امتیازات بزرگی برای شمالیان بدهد چیزی که بی درنگ با مخالفت حزب اسلامی، طالبان و ناسیونالیست های پشتون روبرو خواهد گردید اینها به کنار اینگونه تحول رویدادها خوش حامیان سعودی و ترکیه یی غنی هم نمی آید به خودی خود پاکستان هم از چنین کاری خشمگین خواهد شد.
حال اگر کار در بعد سیاسی با فشار پاکستان به تقسیم 50 درصدی قدرت میان نیروهای هوادار پاکستان و دولت کابل بیانجامد شمالیان زیر هیچ عنوانی حاضر نخواهند شد که از سهم خود برای طالبان بدهند در این صورت غنی ناگزیر خواهد گردید تا از سهمیه 50 درصدی خود برای طالبان بدهد در این حال منهای چند کرسی تشریفاتی و نمایشی چیزی برایش نخواهد ماند یعنی یکسره فاقد قدرت و پایگاه خواهد گردید.
در یک سخن با گذشت هر روز اوضاع پیچیده تر و غیرقابل پیش بینی تر می شود و این مضحکه مادامی که در افغانستان یک دولت به راستی ملی که باورمند به بازگشت به مشی بی طرفی سنتی کشور و تشکیل یک دولت فراگیر ملی با مشارکت همه لایه های جامعه نباشد ادمه خواهد یافت در عرصه سیاست خارجی مشی یکجانبه گرایی و چاکرمنشی و انداختن کشور به دامان شیوخ مرتجع عرب بزرگترین خبط جبران ناپذیر غنی است همانگونه که در عمل از مشی بی طرفی فاصله گرفته و با آمریکا شتابزده پیمان همکاری های راهبردی را امضا کرد.
من سال ها شب و روز داد زدم پیش از آنکه کار به جاهای باریک بکشد باید در پی چاره اندیشی برآمد و قانون اساسی و ساختار نظام را ویرایش کرد اگر امروز یک دولت به راستی ملی و مقتتدر می داشتیم کار به اینجا نمی کشید اما کسی در ارگ گوش شنوا پیدا نکرد اکنون هم خود و هم کشور را به مخصمه ای انداخته اند که روشن نیست چگونه از آن بیرون خواهند شد.
عزیز آریانفر
>>> Mazdak Farid
اسلام آباد در دهه ی هشتاد از کانفدریشن افغانستا ن ــ پاکستان سخن گفت . حکمتیار حامی آن طرح بود . طالبان و حامیان شان در همه جریان ها این طرح را برنامه ساختند و طی شانزده سال اخیر عملی کردند که برآیند آن افغانستانِ امروز چونان جزیره تبارهای با هم ناجور است . سال های زمامداری کرزی و تداوم برنامه های آن در وجود دولت موجود تمام امید ها و امکانات برای ایجاد یک کشور آرام و مستعد به پیشرفت و رفاه را برباد داده است . محصول کار مشترک دولت داران افغانستانی و پشتیبان های خارجی ؛ دولت بیکاره ، فساد گسترده ، تشدید جنگ و نا امنی ، و تقویت شبکه های ویران گر تروریستی می باشد . حالا افغانستان نه "کشور حایل" است و نه تعریف و دوکتورین جدید برای بودن دارد .آنچه دارد فقط موقعیت است ، آنهم برای تامین منافع دیگران . در نتیجه ی راهبرد های غیر عملی و خیالپردازی های قوم محور ، جغرافیای افغانستان به مناطق با ویژه گی های متفاوت و نا توان برای کار مشترک و همآهنگ مبدل گردیده است . جنوب و شرق هندو کش به ساحه ی نفوذ پاکستان مبدل شده و در بخش های زیاد آن برنامه ی " الحاق آرام " به آنسوی دیورند بدون مانع عملی می گردد . صلح با طالبان و کشاندن بخش های غیر جنگی و خسته ی آن به ساختار دولت برنامه ی " الحاق آرام " را وارد مرحله ی جدید به سود پاکستان خواهد کرد . تحریک مقاومت در مقابل " الحاق آرام " جنوب و جنوبشرق کشور به آن سوی دیورند و تلاش برای حفظ ثبات در شمال هندو کش وظیفه ی تمام نیرو های سیاسی و مردم آن است . تمام مراکزی که در دوره ی کرزی برای طالبانی کردن شمال ساخته شده باید زیر فشار قرار گیرند . دولت را باید به مبارزه ی موثر با این مرکز وادار ساخت . نیرو های مردمی باید برای جلو گیری از افزایش چنین مراکز بسیج گردند . محلات چونان " دند غوری " برای برهم زدن ثبات در شمال نباید دست باز داشته باشند .
>>> Ismail Feroughi
گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی که به کمک اشرف غنی رییس جمهور افغانستان و حامیان امریکایی اش ، از سقوط مطلق نجات یافت ، به رییس جمهورغنی وعده داده است تا با استفاده ازطرح ها و شیوه های خاص خوداش ، طالبان را به دورِ میز مذاکره بیاورد.
او که درتعهد بستن وتعهد شکستن مهارت خاصی داشته است ، بازهم تجربه ی تلخ و بی ثمر دیگری را به کردار های بی ثمر و خرابکارانه اش خواهد افزود .
او که به نظر نیویارک تایمز سیاستمداری غیر قابل اعتماد و منفور است ، مدعی است که میتواند با میانجیگری ، دست مولوی هیبت الله آخوند زاده رهبر طالبان را بدست محمد اشرف غنی داده و با اعلام نمودن بسیاری مناطق و محلات کشور بعنوان محلات خودمختار ، آن گروه را با تمام انتحاری هایش بسوی دولت بکشاند .
نیویارک تایمز با نشر این خبر اضافه نموده است که ، حکمتیار از جنگجویان مورد توجه سی آی ای و آی اس آی علیه اتحاد شوروی بوده که تقریبن با تمام گروهها هم در جنگ و تقابل بوده و هم تفاهم و پیوند داشته است . حتا با ایران .
به نظر نیویارک تایمز ، حکمتیار - نخست وزیری که کابل را لگد مال کرده و با القاعده ، طالبان و گروه حقانی روابط نزدیک و همکاری نظامی داشته و از عملیاتهای انتحاری و جنگی علیه نیرو های امریکایی پشتیبانی نموده است ، معاملات او با داکترغنی نیز نمیتواند صلحی را به ارمغان بیاورد .
>>> هنوز سروقت است ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است. عده از کشور ها هرگزنمی خواهد در افغانستان نظام وصلح برقرارگردد. تامین صلح وبرقراری حکومتداری خوب بنفع کشور وجامعه جهانی است. آمریکا باید یک بازنگری دقیق انجام دهد.
>>> جهانی سپاس نویسنده عزیز. تحلیل بسیار دقیق نموده اید.
>>> سلام. تحلیل تان عالی است. به نظر من راه بیرون رفت از این مشکل فقط و فقط صبر ومقاومت طولانی مدت است. بسیج و آگاهی دادن مردم و ایجاد کمیته های دفاع مردمی و ذخیره سلاح کافی و آموزش دادن استفاده آن به زن و مرد وظیفه رهبران قومی و دولت است. حالا مسئله مرگ و زندگی است. پشتون و غیر پشتون, غلجایی، درانی و شمالی همه در معرض خطر نابودی بدست پاکستان اند. دادن زمین در برابر صلح به پاکستان باعث نابودی کشور می شود. آنها خواهان چند ولایت نیستند بلکه تا آمو پیش خواهند رفت.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است