تاریخ انتشار: ۰۹:۵۶ ۱۳۹۶/۱۲/۲۲ | کد خبر: 148394 | منبع: | پرینت |
گلبدین از زمانیکه به افغانستان برگشته است هر از گاهی عقده و کینه های شکست و احساس حقارت خود را نسبت به مسعود، دوستم و مزاری بیان می کند و با چشم سفیدی و بی شرمی تقصیر همه مصیبت ها را به دوش آنها انداخته و خود را فرشته پاک و بی گناه معرفی می کند.
این در حالی است که جنرال دوستم در تبعید بسر می برد و استاد ربانی، مسعود و مزاری در زیر خاک خوابیده اند اما رهروان آنها اظهارات گلبدین را ناشنیده می نگرند ولی گلبدین از جفنگ گویی و تهمت زدن در پشت قربانیان و تبعیدی ها دست نمی کشد.
شالوده معنا و تفسیر حرف های اخیر گلبدین قرار ذیل است:
"این من بودم که به مزاری توصیه کردم که نزد برادرانم طالبان پناه ببرد و به برادرانم گفتم انتقام من را از او بگیرید و طالبان این ماموریت را صادقانه انجام دادند ولی وقتی مسعود به ملاقات طالبان به میدان شهر رفت من خبر نبودم و با تاسف زنده برگشت و طالبان نتوانستند انتقام من را از او بگیرند اما 5 سال بعد انتقام من را برادران القاعده در نهم سپتامبر 2001 از مسعود مردانه گرفتند".
گلبدین اتحاد خود با جنرال دوستم و مزاری و جنرالان خلقی و پرچمی در زیر چتر "شورای هماهنگی" و کودتای خونین علیه حکومت مجاهدین در 1994 را یک "موهبت الهی" توصیف می کند. او مدعی است که مزاری و دوستم از ترس حکومت مجاهدین به او در چهار آسیاب کابل پناه آوردند.
او می گوید: "این یک فرصت طلایی و موهبت الهی بود دشمنانم که تشنه خون من بودند و همراه با مسعود، ربانی و جنرالان کمونیست علیه من یک جبهه ساخته بودند و من را از ارگ کابل بیرون انداختند و در چهار آسیاب هم من را آرام نگذاشتند حالا به من پناه می آورند".
"این موهبت الهی نیست که چیست کمونیستان که من را اشرار کبیر می نامیدند حالا به امامت من در چهار آسیاب نماز می خواندند. این یک فرصت بزرگ تاریخی بود که خداوند نصیب من کرده بود که دوستان دیروزی بخاطر بقدرت رساندن من به ارگ کابل به جان هم افتادند؛ به سر یکدیگر میخ می کوبیدند، یکدیگر را زنده زنده در داش ها می سوختاندند، سینه های زنان یکدیگر را می بریدند، از رقص مردگان یکدیگر لذت می بردند، خون یکدیگر را مثل آب می نوشیدند و به یکدیگر خود دشنام می دادند، کوچه به کوچه کابل جنگ تن به تن می کردند، شهر را ویران و هزاران انسان را آواره می ساختند و به جان، مال و ناموس یکدیگر تجاوز می کردند و من از چهار آسیاب با دوربین نظاره می کردم و از خداوند شکرگزاری می کردم".
"روزی فرا رسید که چهار آسیاب و میدان شهر را با تمام اسلحه سبک و سنگین به برادران طالبم گذاشتم و خودم به سروبی سنگر گرفتم و به برادران طالبم توصیه کردم که انتقام من و دولت خداداد از دست رفته سه صد ساله مان را از اقلیت های تازه به دوران رسیده بگیرند همانطور هم شد مزاری به سزایش رسید، مسعود در 2001 به سزایش رسید و حالا دوستم در جهنم تبعید می سوزد".
اگر شما بجای من بودید چه می کردید از دشمنان تان که خود گوشت یکدیگر را می خوردند چگونه انتقام می گرفتید؟
هارون امیرزاده
>>> یک قوماندان جهادی بنام صوفی کرنکار هم به گلبدین تسلیم شده بود
اگر مزار ی حیات ندارد جنرال صاحب دوستم حیات دارد جوابت را خواهد داد
>>> ....بر هرسه شان هرسه شان ظالم و ستمګر هستند و بودند و به ضد اسلام هرچه از وس شان برسد میکنند.
همراه
>>> جناب حکمتیار حالا تا جوجه مرغ های وطن میداند میفهمد که جناب شما اول نـمـره ودیگران دوم نمره اند
>>> دنیایی عجیبی است. کابل ویران شد و 70 هزار کابلی هم شهید متباقی هم هردم شهید. و سران تنطیمهامسئولیت را یکی بر دوش دیگر می اندازند ولی چیزی که جالب است اینست که این هر چیزی را که علیه یکدیگر می گویند انصافاً راست هم می گویند. مثلاً اگر می گویند که حرب اسلامی روزانه 1000 راکت به شهر می پراند راست می گفتند اگر می گفتند که حزب وحت کجا ها ویران کرد و موزیم را چور کرد، راست می گفتند. اگر می گفتند که شورای نطار و اتحاد اسلامی افشار را سوختاندند و بر زن ها تجاوز کردند راست می گفتند ومردم هم در حصه هرکدام شان هر حکایتی را که بیان میداررند راست می گویند
شعیب دل سوخته
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است