تاریخ انتشار: ۱۱:۴۹ ۱۳۹۷/۱/۲۱ | کد خبر: 149634 | منبع: | پرینت |
پس از بمباران یک دارالعلوم (مدرسه دینی) از سوی نیروهای هوایی ارتش در ولسوالی دشت ارچی ولایت قندوز و تلفات غیرنظامیان در این حمله موجی از انتقادها در برابر حکومت دیده شدند سخنگوی وزارت دفاع ملی تلفات غیرنظامیان را در این حمله رد کرد اما پزشکان شفاخانه قندوز و باشندگان محل حکایت از آسیب رسیدن به غیرنظامیان داشتند.
من که در ولایت بغلان در رخصتی به سر می بردم از سوی مدیرانم مامور شدم تا برای پوشش این رویداد به قندوز بروم لابد با همکارم وحید احمدی فردای روز حمله به قندوز رفتم تا پهلوهای تاریک و پنهان این رویداد را دریابم که به راستی حقیقت این رویداد چه است.
در قندوز درباره این رویداد ادعاهای زیادی وجود داشت و نیز مقام های امنیتی و محلی قندوز هیچگاه حاضر نشدند که در برابر دوربین رسانه ها در اینباره اطلاعات بدهند اما گواهان رویداد و باشندگان محل که به شهر قندوز آمده بودند و در شفاخانه بودند آمارهای تکان دهندهای از تلفات غیرنظامیان بویژه کودکان بدست می دادند در همین هنگام ذبیحالله مجاهد سخنگوی طالبان در یک اعلامیه بیپیشینه از رسانه ها خواست تا محل رویداد را از نزدیک ببینند و درباره تلفات این رویداد گزارش تهیه کنند و تا جایی که من به یاد دارم این نخستین باری بود که رسانهها از سوی طالبان به محل رویداد که زیر حاکمیت شان است دعوت شدهاند.
رفتن به بخش های زیر حاکمیت طالبان تصمیم دشواری بود بخش هایی که تاکنون ما ندیده بودیم و آگاهی نداشتیم که به راستی در این بخش ها چی می گذرد از همین رو رفتن به محل رویداد و نوشتن چشم دیدهایم گزینه خوبی بود من به تنهایی نمی توانستم تصمیم بگیرم با این هم در پایان روز دوم در هماهنگی با دفتر مرکزی من و شماری از خبرنگاران محلی برای ذبیحالله مجاهد سخنگوی طالبان پیامک فرستادیم که اگر ما به محل رویداد برویم طالبان برای خبرنگاران چه کاری انجام داده می توانند؟
ذبیح الله مجاهد بی درنگ پاسخ داد و گفت که «اجازه کامل است و ما در بخش های زیر اداره مان امنیت شما را تضمین می کنیم». مدیران شماری از رسانهها در کابل پس از این اعلامیه طالبان تصمیم گرفته بودند که اگر خبرنگاران به گونه گروهی به محل رویداد می روند این رسانهها نیز حاضر هستند تا خبرنگارشان را بفرستند به نظر می رسید که این رسانه ها جرات فرستادن خبرنگاران را به گونه فردی نداشتند.
ما در قندوز دوباره برای ذبیح الله مجاهد پیامک فرستادیم و او بی درنگ پاسخ داد: «من به مجاهدین مخابره کردم و آنها در جریان هستند شما میتوانید بروید!» و یک شماره تلفن را نیز برای ما فرستاد و نوشت که هرگاه داخل بخشهای زیر حاکمیت طالبان شدید به همان شمارهای که فرستاده بود تلفن کنیم.
خبرنگاران برای سومین بار نشستیم و در اره رفتن و یا نرفتن به محل رویداد رایزنی کردیم. همه ترس داشتند که چگونه بر طالبان اعتماد کنیم یکی از مسوولان بلندپایه امنیتی قندوز را در جریان رفتنمان گذاشتیم اما واکنش او درباره رفتن ما به بخش های زیر حاکمیت طالبان اینگونه بود: «ما هیچگونه ضمانت نمی کنیم و نه می گویم که بروید و نه می گویم که نروید!»
این گفته مقام امنیتی قندوز ترس برخی از خبرنگاران را بیشتر ساخت و ما در رایزنی های آخر تصمیم گرفتیم که به این محل برویم در این تصمیم در کنار من و همکارم وحید احمدی تصویربردار، خبرنگاران تلویزیون های آرزو و آریانا نیوز و نیز خبرنگاران خبرگزاری پژواک و گروه رسانهای کلید رای موافق دادند اما برخی از خبرنگاران دیگر حاضر نشدند تا همراه ما باشند.
ما به راه افتادیم اما نمیدانستیم که چگونه باید به روستای دفتانی ولسوالی دشت ارچی برویم از همین رو من پیشنهاد کردم تا یکی از بستگان زخمیان این را رویداد را که در شفاخانه شهر قندوز بودند همچون راهنما با خودمان ببریم روز به یادماندنی بود پر از اضطراب و هیجان، نزدیک شفاخانه که رسیدیم پشیمان شدیم و بی آنکه کسی را با خودمان بگیریم به راه افتادیم.
از پل آلچین گذشتیم و به دشت آبدان رسیدیم در مسیر راه با گروهی از باشندگان دشت ارچی روبرو شدیم که سوار بر موترها و موترسایکلها به سوی شهر قندوز می روند از شعاردادن هایشان در برابر حکومت معلوم شد که در واکنش به بمباران دشت ارچی اعتراض کردهاند اعتراض کنندگان با چهرههای خشک و آفتاب زده با عصبانیت شعار می دادند و می گفتند که در برابر دفتر والی چادر برپا خواهند کرد.
شمار اعتراض کنندگان که از دشت ارچی آمده بودند بزرگ بود و در جهت مخالف ما میرفتند اعتراض کنندگان با دیدن خبرنگاران بیشتر شعار دادند و در برابر کمرههای تلویزیون ها این رویداد را نکوهش میکردند در حالیکه ما تصمیم داشتیم به دشت ارچی برویم روبرو شدن با این گروه اعتراضکننده ما را به دو راهی قرار داد که آیا به راه مان ادامه بدهیم یا برگردیم با اعتراض کنندگان به شهر قندوز؟
از سوی دیگر برای رفتن به محل رویداد نیز هیجان داشتیم چرا که برای نخستین بار می توانستیم از بخش های زیر حاکمیت طالبان گزارشی تهیه کنیم تصمیم گرفتیم تا به محل رویداد برویم و پس از تهیه گزارش از محل رویداد برگردیم به شهر قندوز و از اعتراض باشندگان دشت ارچی نیز گزارش تهیه کنیم.
به راهمان ادامه دادیم و پسان تر خبر شدیم که در پل آلچین نیروهای امنیتی اعتراض کنندگان را اجازه داخل شدن به شهر قندوز ندادند و تظاهرات آنان به خشونت کشیده شد و در تیراندازی نیروهای امنیتی چند تظاهرکننده زخم برداشته اند.
راه رسیدن به دشت ارچی در مسیر جاده قندوز-شیرخان بندر است و یک جاده فرعی به دشت ارچی می انجامد ما هفت تن بودیم و در دو موتر به راهمان ادامه می دادیم سفر پر از اضطراب و آمیخته با هیجان، موترهایمان داخل جاده فرعی شدند. بخشی از این جاده آسفالت شده بود کسی در این جاده دیده نمی شد، پسان تر چند موترسایکلسوار که از کاروان اعتراضکنندگان پس مانده بودند دیده شدند همگی از ادامه این سفر ترس داشتند اما کسی این ترس را نمایان نمی ساخت برای پنهان نگهداشتن این ترس خبرنگاران آهنگ سر می دادند و گاهی هم شوخی می کردند و فکاهه میگفتند. پایان جاده آسفالت شده پایان حاکمیت دولت بود – قلمرو طالبان!
قلمرو طالبان
در قلمرو طالبان بسیاری از خانههایی که در مسیر راه بودند خالی و بی خانواده به نظر می رسیدند و در چارسو نشانههایی از جنگ، ویرانی و محرومیت ها بهچشم می خوردند در حدود 40 تا 45 دقیقه در جاده خاکی و پر از گرد و خاک راه پیمودیم و سرانجام به بازارچهای رسیدیم جایی که سخنگوی طالبان کسی را مامور راهنمایی ما ساخته بود.
هفت خبرنگار از دو موتر در این بازارچه پیاده شدند دورتر از ما موتری ایستاده بود از آن موتر سه مرد پیاده شدند یکی از آنان همان کسی بود که برای راهنمایی خبرنگاران گماشته شده بود هارون با قد میانه و فربه و با ریش انبوه اسلحه کمری اش را گونهای گذاشته بود که دیده نشود.
هارون دو نگهبان داشت نگهبانان چهرههایشان را پوشانیده بودند و تنها چشمان سرمه کرده شان دیده می شدند یکی کرتی نظامی داشت و دیگرش واسکت به تن کرده بود و شالی بر شانه داشت. هارون چپلی به پا داشت و نگهبانان اش کرمچ پوشیده بودند. هارون با جبین گشاده و با گرمی با ما احوال پرسی کرد اما نگهبانانش به سردی دست دادند هارون مسوول رسانهای و اطلاعاتی طالبان در ولسوالی دشت ارچی است.
هارون در نخست از ما پرسید: «مشر (بزرگ) تان کی است؟» من اجمل کاکر خبرنگار خبرگزاری پژواک را که خوب پشتو صحبت می کند معرفی کردم. هارون به کاکر با جدیت گفت: «تو با ما بیا» و به سوی موترش رفت ما نیز به موترهایمان سوار شدیم و موتر آنان را دنبال کردیم.
موترش تویوتای سفیدرنگ و بی شماره بود به راهِمان در جاده خاکی ادامه دادیم تا داخل بازارچه روستای دفتانی شدیم. پرچم های طالبان در هرگوشه این بازارچه دیده می شدند این بازارچه در حدود 50 دکان دارد و چندین معاینه خانه شخصی نیز در این بازار دیده می شوند اما برای ما جالب بود که در میان این معاینه خانهها نام های پزشکان و قابلههای زن نیز دیده می شد.
از بازارچه که گذشتیم در یک جاده فرعی دیگر در میان درختان در کنار موتری که ایستاده بود ایستادیم. هارون از موترش پیاده شد و نزد کسانی رفت که در آن موتر نشسته بودند سرنشینان این موتر نیز پیاده شدند یکی از سرنشینان آن موتر مردی بود قد بلند با موها و ریش سیاه بلند دستار سیاهی نیز بر سر داشت.
این مرد نیز دو همراه نقاب پوش و مسلح داشت هارون پیش ما هم به دنبالش نزد آن مرد رفتیم و با وی احوالپرسی کردیم. بسیار عادی با همه ما دست داد اما به سوی ما دید و گفت: «اگر به جاسوسی و خبر بردن آمده اید چای بنوشید و مستقیم برگردید اما اگر از بهر مردم و بیان حقیقت ها آمده اید دوستان ما شما را در هرجا که بخواهید همراهی خواهند کرد و بروید با مردم گپ بزنید».
این گفته این مرد را می توانستیم هم هشدار تعبیر کنیم و هم اطمینان در همین هنگام یکی از نگهبانان مرد قد بلند به وی نزدیک شد و گفت: «مولوی صاحب خوب نیست اینجا باشید.» دوباره سوار بر موتر شدند و رفتند ما چنین پنداشتیم که شاید از بهر حمله هوایی جای بود و باشش را تغییر میدهد پسان تر فهمیدیم که مرد قد بلند مولوی شاکر معاون والی طالبان در قندوز بود مقامهای امنیتی در روز نخست بمباران مدرسه دینی در دشت ارچی گفته بودند که مولوی شاکر نیز مشمول کشته شدگان این رویداد است پیش از این نیز مقامهای امنیتی چندین بار از کشته شدن مولوی شاکر خبر داده بودند. با رفتن معاون والی طالبان در قندوز ما ماندیم و هارون و نگهبانانش.
آن دستارهای خون آلود
دارالعلوم هاشمیه عمریه جایی که آماج حمله هوایی قرار گرفت در نزدیک بازارچه روستای دفتانی است هنگامی که ما به این دارالعلوم رسیدیم تازه نماز پیشین به پایان رسیده بود و نمازگزاران از این مدرسه بیرون می شدند.
در میان باشندگان این روستا ما خبرنگاران تنها کسانی بودند که ریش هایشان را تراشیده بودند پیش از آمدن به این بخش من پتلون به تن داشتم اما با پافشاری خبرنگاران دیگر ناگزیر شدم تا پیراهن و تنبان بپوشم باشندگان این بخش همه پیراهن و تنبان داشتند و ریش گذاشته اند در دوره حاکمیت طالبان گذاشتن ریش و پوشیدن پیراهن و تنبان جبری بود. نمازگزاران دور ما گرد آمدند هارون به سوی یکی از اتاق های دارالعلوم شد و ما را نیز نزد خودش خواست و گفت: «چند دقیقه همینجا بمانید سپس می توانید کارتان را آغاز کنید».
دارالعلوم ویران نشده بود و موشک ها نیز بر این دارالعلوم برخورد نکرده بودند ماندن در این اتاق ترس را بر دل مان راه داد با خود گفتیم نکند ما را در همینجا زندانی بسازند اما پسانتر باشندگان محل داخل اتاق شدند و از آن رویداد حکایت هایی داشتند با آمدن باشندگان و شنیدن این حکایت ها ترس از دل مان دور شد.
یکی تصویر کودکان جان باخته را برای ما نشان می داد و دیگری ویدیوی لحظات پس از حمله را که در تلفنهای همراه شان ثبت کرده بودند به نمایش می گذاشت، کسی دیگر از برخورد نخستین موشک می گفت و آن دیگری از سراسیمگی مردم حکایت می کرد این قصه ها به پایان نرسیده بود که دسترخوان را پهن کردند و برای ما خوراک آوردند در بیرون از این اتاق در حویلی دارالعلوم چندین دیگ پلو گذاشته شده بود پلو از خوراکهای معروف مردم قندوز است که در مراسم پخته می شود.
پس از غذا اجازه خواستیم تا کارمان را آغاز کنیم از حویلی مدرسه آغاز کردیم در صحن حویلی این مدرسه ده ها کفشهای آلوده با خون گردآوری شده بودند و نیز دستارها و کلاه های زیاد خون آلود دیده میشدند.
در روز رویداد در بیرون “عقب” این مدرسه گردهمایی بود به محل این گردهمایی رفتیم در آنجا تنها یک موشک فرود آمده بود. این موشک دورتر از جایگاه و محل سخنرانی ها برخورد کرده بود سه موشک دیگر بر یک مکتب در نزدیک دارالعلوم بر دیوار و بام یک خانه بر خورد کرده بودند.
می گویند موشکی که بر گردهمایی فرود آمده بود هنگامی بود که این گردهمایی به پایان رسیده بود از کفش ها و گفته های مردم چنین برداشت کردیم که تلفات این رویداد بسیار بوده است، در میان کشته شدگان و زخمیان این رویداد کودکان نیز بودهاند هارون تمامی زمینه ها را برای تهیه این گزارش برایمان فراهم ساخته بود و هر کجا که می خواستیم برویم او ما را همراهی می کرد اما راهنما او و باشندگان محل بودند.
پس از سه ساعت در روستای دفتانی و گفتگو با باشندگان این روستا و گواهان آن رویداد برای برگشت به شهر قندوز آماده شدیم در قندوز پس از ساعت چهار پس از چاشت خدمات مخابراتی شرکت های خصوصی قطع می شوند و ما می کوشیدیم تا پیش از ساعت چهار به شهر قندوز برسیم از همینرو از هارون اجازه خواستیم تا به شهر برگردیم هارون و نگهبانانش ما را تا نیمه های راه همراهی کردند و در هنگام خداحافظی برای ما اطمینان دادند که مشکلی پیش نخواهد آمد و افزود که اگر در بخش های زیر حاکمیت طالبان کسی برای ما مشکلی ایجاد کند نام وی را بگیریم آن مشکل حل خواهد شد.
برگشت با دید متفاوت
به راه افتادیم تا از این بخش ها بیرون شویم راه همچنان خامه و پر از گرد و خاک بود و در مسیر راه به فکر زندگی و باشندگان این روستا افتادم مردمانی که در محرومیت به سر میبرند و خسته از جنگ تشنه صلح هستند آنان از جنگ و ویرانی نفرت دارند اما ناگزیر هستند تحمل کنند و همچو دولاب خودشان را تسلیم چرخه زندگی کرده اند.
در بخش های زیر حاکمیت طالبان قانون طالبان حاکم است و همگان از این قانون فرمان برداری می کنند شاید حاکمیت قانون آنان است که مردم برای حل مشکلات حقوقی شان به طالبان رجوع می کنند.
در برگشت آن هراس گذشته را نداشتیم اما پرهیجان بودیم که ما نخستین کسانی هستیم که به این بخش می رویم و گزارش تهیه می کنیم. راستش تا هنگامیکه از بخش های زیر حاکمیت طالبان بیرون شدیم باورمان نمی شد که در زیر حاکمیت طالبان رفته ایم با طالبان رو در رو دیده ایم گفتگو کردیم و اکنون دوباره برمی گردیم پیش از رفتن روستای دفتانی ولسوالی دشت ارچی از رفتن به این بخش و چگونگی رفتار طالبان با ما هراس داشتیم گرفتن نام طالب برای ما ترسناک بود اما آنچه که برخورد طالبان با ما بود این هراس را از ما ربود.
هارون با حرمت با ما رفتار کرد و از اما به گرمی مهمان نوازی نمود شاید آنان می خواستند با اجازه دادن برای ما و تهیه این گزارش به رخ مردم و جهان بکشند که در این حمله به غیرنظامیان آسیب رسیده است و بگونهای از این کار ما سود می بردند اما دیدار با آنان هراس مان را تا حدودی دور ساخت تنها من نبودم که هراس از دلم برون شد شاید برداشت بازتاب دهنده زیرتاثیر قرار گرفتن محل و برخورد طالبان در این روستای دفتانی بوده باشد اما هر چه است تجربه نو در کارنامهام شمرده می شود و آنچه را که از زندگی مردم در سه ساعت در بخش زیرحاکمیت طالبان دیدیم چیزی بود که سال ها از دور درباره آن میشنیدیم و گمان نمی کردیم که روزی خودمان بتوانیم این زندگی را از نزدیک ببینیم.
کریم امینی
>>> دین وتمدن دریک طرف، خشونت ووحشیگری وتحجر درجانب دیگر. طالبان تنها به افکار فرسوده وقوانین قرن حجری خود فکر وعمل میکنند، وخود را تفته جدا بافته ازدنیای متمدن امروزی میدانند. تنها برای این جماعت وحشی وضدتمدن تٲسف میخورم.
باکول
>>> زندگی در مبارزه به هرکس می آموزد که چه کند . این حکومت چندین سره و چندین صاحب داخلی و خارجی ماست که چیزی نمی آموزد . و پشت منافع دیګران روان است
>>> رفتارهای غیر عاقلانه وفساد وجنگ غیر هدفمند باعث نفرت برخی مردمان از حکومت وپناه بردن به دامان طالبان وداعش شده.
البته طالبان هم استقلال اقتصادی وفکری ندارند وبا تظاهر به عدالت وامنیت حکمران باداران منطقویشان هستند.
شیوای بلخی
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است