تا هنوز که ۱۲۵ سال از امضای معاهده دیورند، میگذرد، معضل خط دیورند همچنان بین اسلامآباد و کابل، بدون راهحل باقی مانده است. معاهده دیورند، دارای هفت ماده است که در هیچیک از مادههایش تاریخ انقضای معاهده ذکر نشده است | ||||
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۰ ۱۳۹۷/۳/۱۳ | کد خبر: 151662 | منبع: | پرینت |
اقدام حسابشده پاکستان در صدوسیونهمین سالروز معاهده گندمک.
موضوع خط دیورند بین افغانستان و پاکستان به یک لباس پوسیده و یک درخت پلاسیده تبدیل شده است که نه میشود این لباس مندرس را پینه کرد و نه میشود این درخت بیثمر را از ریشه درآورد. در یک هفته گذشته باردیگر موضوع خط دیورند سرزبانها افتاده است. با توجه به همین موضوع، بد نیست که چند جملهای نگاشته شود.
در ۵۰ سالی که نیمه دوم قرن ۱۹ میلادی را در بر میگیرد، از پنجاب و سند گرفته تا لندن، سیاستمداران و نظامیان انگلیس و همچنین وزرای مخصوص هند بریتانیایی، در کابینه انگلستان، متوجه یافتن مرزی مستحکم بین افغانستان و هند بودند. در این راستا نظرات و سیاستهای چندگانهای ظهور کرد که دو نظریه مهم دراینباره طرفداران زیادی داشت. راهبرد «دفاعی» یا «استحکامی» و استراتژی «پیشروی» یا «فاروردپالیسی» از همه بیشتر هوادار داشت. بین این دو دیدگاه، استراتژی پیشروی، دارای طرفداران بیشتری نسبت به یکی اولی در کابینه انگلیس بود که مالکان سرمایه نیز از آن حمایت میکردند. از طرفداران جدی نظریه پیشروی یکی «سرهانری راولنسن» بود که در سالهای جنگ اول افغانستان و انگلیس از طرف دولت متبوع خود، سمت مأموریت سیاسی در قندهار داشت. وی مرد سیاستمدار و مطلعی بود و بنابراین از پیشرویهای روسیه تزاری در آسیای مرکزی از یکطرف و دستاندازی کرسینشینان کابل به مناطق تحت قیمومیت انگلیس در هند، از طرف دیگر، اندیشه داشت. راولنسن در نخست، تقویت نیروهای انگلیسی را در مرزها و سرحدات هند با افغانستان در نظر گرفت. او سپس، پیشنهادهایی را به لندن فرستاد و نظر داد که با اعزام گروههای اقتصادی و سیاسی در کابل و آسیای مرکزی، موضع انگلیسها تقویت شود. این سیاستمدار، معتقد بود که انگلیسها به منطقه «کویته» و «کرم» واقع در پاکستان فعلی نیز نفوذ کرده و باعث تقویت نیروهای انگلیسی در مناطق قبایلی شوند.
مدتی از نظریه فارورد پالیسی نمیگذشت که این ایده، نظر بسیاری را در هند و لندن به خود جلب کرد. همانطور که میدانیم نتیجه آن به جنگ دوم افغان و انگلیس در سال ۱۸۷۹ میلادی منجر شد که در یادداشتهای قبلی به آن اشاره کردهام. در چنین وضعیتی، «امیر شیرعلی خان» حاکم وقت افغانستان که ظاهراً آرزویش استقلال افغانستان بود، تخت و تاج خود را از دست داد و با یک دنیا حسرت در مزار شریف درگذشت. بعد از این تهاجم و به تعقیب نظریه مکتب پیشروی یا تهاجمی، حکمرانان هند بریتانیایی، قدمهای بسیار جدی را مبنی بر اشغال نقاط استراتژیک، تصرف خاکهای قبایلنشین، احداث راهآهن و پایگاههای نظامی برداشتند.
در همین راستا انگلیسها معاهده «گندمک» را در ۲۶ مه سال ۱۸۷۹ دقیقاً ۱۳۹ سال پیش با «محمدیعقوب خان» فرزند امیر شیرعلی خان از تبار پشتونهای بارکزی، در منطقه گندمک امضا کردند. پس از امضای این معاهده بود که انگلیسها بهتدریج در «کرُم»، «چترال»، «سوات»، «باجور»، «مومند»، «پیشاور»، «مردان»، «کوهات»، «تیرا»، «خیبر»، «وزیرستان جنوبی و شمالی»، «میرانشاه»، «بنو»، «دیره اسماعیلخان»، «دیره غازی خان»، «کویته»، «مکران»، «لس بیله»، «سیوری»، «ژوب» و «پشین» نفوذ کردند اما به تصرف برخی از این مناطق موفق نشدند. در چنین شرایطی عبدالرحمان خان حاکم بلامنازع افغانستان شد.
پیشروی انگلیسها بهسوی مناطق قبایلی پاکستان فعلی که بر اساس نقشه سیاست پیشروی عملی میشد، عبدالرحمان را نگران کرد اما به خاطر اینکه او بقای خود را در دوستی با انگلیسها میدید، موضوع را نادیده گرفت.
در چنین آشفتهبازاری انگلیسها نیز تصمیم گرفتند که کار را یکسره کنند. بنابراین، مأموریت دیوار حائل بین افغانستان و هند قدیم که در حقیقت، دیوار حائل بین بریتانیای کبیر و روسیه تزاری بود، به مقامات هند بریتانیایی واگذار شد. برای اجرای این طرح، «هنری مورتیمر دیورند» مناسبترین شخص بود. وی که کاردار ارشد وزارت خارجه هند بریتانیایی بود، در رأس هیئتی راهی کابل شد و عبدالرحمان خان نیز او را با پیشانی باز پذیرفت.
طی مذاکراتی که بین امیرعبدالرحمان خان و دیورند در قصر «چهلستون» به انجام رسید، امیر متقاعد شد که از سرزمینهای جنوبشرقی افغانستان که بعدها به مناطق قبایلی و پشتونستان شهرت یافت، دست بردارد. بالاخره در ۱۲ نوامبر سال ۱۸۹۳ میلادی بین امیرعبدالرحمان خان و نماینده انگلیس معاهدهای به امضاء رسید که بر اساس آن، امیر افغانستان، تصرف مناطق قبایلی را از سوی انگلیسها، به رسمیت شناخت. حدود فرضی که در این معاهده، خاک افغانستان را از سرزمین هند بریتانیایی جدا میکرد، بعدها به خط «دیورند» شهرت گرفت زیرا یکی از طرفهای این معاهده، دیورند بود. به هر حال، بعد از آنکه استعمار بریتانیا از هند برچیده شد و در سال ۱۹۴۷ کشور جدیدی تحت عنوان پاکستان در امتداد خط دیورند شکل گرفت، دولتهای وقت افغانستان همواره از معاهده سال ۱۸۹۳ ابراز نارضایتی کردهاند.
البته معاهده دیورند، در زمان خود، برای نخستینبار نبود که امضا میشد بلکه پیش از آن، «شاه شجاع» نوه احمدشاه دُرانی در توافقنامه ۱۸ مادهای سهجانبه لاهور که در تاریخ ۲۶ جون ۱۸۳۸، بین او، «رنجیت سنگ» حاکم پنجاب و «مکناتن» نماینده حاکمیت هند بریتانیایی امضاشده بود، تجزیه و جدا شدن سرزمینهای جنوبی افغانستان را قبول کرد. سپس در زمان دوستمحمدخان بارکزی جد عبدالرحمان خان، ولیعهد او غلامحیدر خان در تاریخ ۳۰ مارس ۱۸۵۵، توافقنامهای را که به معاهده «جمرود» مشهور است، با «سرجان لارنس»، فرماندار انگلیسی پنجاب امضا کرد. بر اساس این معاهده، سواحل راست سند و بلوچستان رسماً به انگلیسها واگذار گردید. همانطور که اشاره شد، سپس معاهده گندمک امضا شد که علاوه بر تایید معاهدههای قبلی و واگذاری بخشهای دیگری از خاک افغانستان به بیگانگان، مقدمهای برای امضای معاهده دیورند گردید.
تا هنوز که ۱۲۵ سال از امضای معاهده دیورند، میگذرد، معضل خط دیورند همچنان بین اسلامآباد و کابل، بدون راهحل باقی مانده است. این نکته نیز قابل یادآوری است که معاهده دیورند، دارای هفت ماده است که در هیچیک از مادههایش تاریخ انقضای معاهده ذکر نشده است. بنابراین شایعات درباره انقضای تاریخ معاهده دیورند بیاساس است. در حال حاضر سازمان ملل و جامعه جهانی به نحوی خط دیورند را بین افغانستان و پاکستان به رسمیت میشناسند زیرا این معاهده مثل بسیاری از معاهدههای دیگر بینالمللی است. خلاصه کلام این که پاکستان دو روز پیش در سالروز معاهده گندمک، به الحاق مناطق قبایلی این کشور به بدنه اصلی پاکستان اقدام نمود و تیر خلاص را برای همیشه به موضوع دیورند شلیک کرد. پیش ازاین، مناطق قبایلی پاکستان، بهصورت نیمه خودمختار و قوانین محلی اداره میشد. تصمیم پاکستان برای پیوستن مناطق قبایلی به ایالت خیبرپشتونخواه، در صدوسیونهمین سالروز معاهده گندمک، کاملاً حسابشده بود.
کتابنامه و منابع:
۱- در زوایای تاریخ معاصر، احمدعلی کهزاد، دانش خپرندویه تولنه، ۱۳۷۶پیشاور
۲- واقعات شاه شجاع، شاه شجاع، بنگاه انتشارات میوند، ۱۳۸۲کابل
۳- تاریخ وقایع و سوانح افغانستان، علی قلی میرزا، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۵تهران
۴- شیپور تباهی، پاتریک مکروری ، کتابفروشی فضل۱۳۷۸پیشاور
۵- افغانستان در قرن نوزده، سیدقاسم رشتیا، بنگاه انتشارات میوند، ۱۳۷۷کابل
۶- تاریخ دُرانیان، سیدحسین شیرازی، انتشارات وزارت خارجه ایران ۱۳۷۹تهران
۷- د افغانستان معاصر تاریخ، محمدابراهیم عطایی، بنگاه انتشارات میوند، ۱۳۸۳کابل
۸- دو نابغه نظامی و سیاسی افغانستان، محمداعظم سیستانی، انتشارات محقق، ۱۳۷۸مشهد
۹- افغانستان از امیرکبیر تا رهبر کبیر، عبدالحق و فضلالله مجددی، بنگاه انتشارات میوند،۱۳۸۲کابل
مرادی
>>> «عهدنامه ننگین 1857 پاریس» ملغی باید گردد،
هرات به سرزمین مادری اش الحاق باید گردد .الحاق
(جنبش الحاق مجدد هرات به سرزمین مادری خود)
>>> حمد اسلم سلیم
عوامل را باید نشانی کرد
کی ها عامل به وجود امدن چنین تقابل اند؟
این تقابل ناشی از جعل تاریخی و زور گویی و انحصار طلبی اوغانهاست.
پاد زهر این زهر همانا خراسان خواهی و بازگشت به اصل است
>>> Salim
تا فکر لر وبر از میان نرود تا سرحد بین المللی دیورند احترام نگردد تا تعریف روشن از دوست و دشمن صورت نگیرد هرکه فکر وحدت به کله می پروراند جفای بزرگ به خویش و تاریخ جغرافیای خویش مینماید
>>> خراسانم آرزوست.
ای وطن دوباره نامت را زنده میکنم حتی اگر فاشیستها نخواهند.
>>> هرات راقاجار با نه ماه محاصره و شش شبانه روز گلوله باران توپ و سه روز تعرض زمینی تابه پای خندق ارگ هم نرسیددست جنبش خائنی که بخواهد خون پدران ماراپایمال کند شکست پدرکلان خود رابه یاد آورد تاکه گردنش را..
>>> دیورند و دیورند بازی فقط مصرف داخلی دارد، آنهم جهت سود جوئی های سیاسی بر مبنای قومیت۰ اکثریت این سیاستمدران به اصطلاح ملی گرا پشتون وقتی به پاکستان به آن مناطق مورد مناقشه شان میروند در این ارتباط مانند موش خاموش میمانند، وگرنه همان برادران همتبار پختون پاکستانی خودشان جگر ایشان را از راه پاهین برایشان خواهد کشید، و حاجت به پنجابی ها اصلاً نیست۰ برو برادر کدام جائی دیگر لاف بزن۰
دیورند را قبول ندارم۰۰۰ ههههههههههه
>>> پشتونها یا اوغانها یگانه باشندگان این کشور نیستند و درین کشور اکثریت را هم نمیسازند۰ تمام شهروندان این کشور به میهن خود عشق دارند و به آن افتخار میکنند، بناعن این کشور باید بنام اصلی آن که یک نام غیر قومی و فراگیر همه باشندگان آن است یاد گردد، یعنی که خراسان۰
>>> تاریخ بخوانید تا بفهمید که بریتانیا چرا افغانستان را از ایران جدا کرد و سپس قسمت هایی از کشور افغانستان را چرا به کشور باز هم جدیدتر پاکستان داد
هم افغانستان و هم پاکستان و هم بنگلادش و بسیاری دیگر از کشورهای خاورمیانه نتیجه فتنه بریتانیا برای تجزیه ایران و هند و عثمانی هستند .
این کشورهای استعمارساخته الان برای خود تاریخ و گذشته میسازند غافل از اینکه همه انها قسمتی از تاریخ یک سرزمین بزرگتر بودند
ما در تاریخ باستان کشوری بنام بنگلادش نداریم، کشوری بنام افغانستان یا پاکستان نداریم
اینکه فلان سردار یا خان یا امیر و شاهک با شاهی با شاه ایران جنگیده دلیل نمیشود که کشوری با جغرافیایی افغانستان وجود داشته
از استان سینگ کیانگ چین تا دامغان ایران جغرافیای خراسان بوده و از انجا تا خلیج فارس و اذربایجان سرزمین پارس بوده و از غرب ایران تا مدیترانه اراک یا ماد یا کوردستان بوده و از شمال پارس و ماد تا گرجستان و از سویی تا لیدیه سرزمین اترپادگان یا اذربایجان و قسمتی هم ارمنستان تاریخی بوده، و همه اینها بعلاوه سرزمین های کوچک دیگر مشمول یک سرزمین بزرگتر بنام ایران زمین بودند
اینها جغرافیای واقعی و با سند تاریخی ایران زمین هستندو شکّی در اینها نیست
بلایی که بر سر سرزمین های از دست رفته ایران امده این هست که استعمار اراده کرده تا این سرزمین ها را به اشباحی تبدیل کند که تا کنون هم موفق بوده
>>> بنقشه اوغانیستان در قسمت برون آمدگی باریک واخان به سمت چین ببینید تا بدانید چرا این جفرافیا مانند بقیه کشور توسط امپراتوری استعمار برتانیه و امپراتوری روس تزاری بین آن دو قدرت ایجاد شد تا آن دو ابر قدرت دوشمن وقت بین خود سرحد مشترک نداشته باشند و در بین خود یک ساحه حایل داشته باشند۰ برای معلومات بیشتر بتاریخ "بازی بزرگ" در قرن نزده مراجعه کنید تا بدانید این کشور را بشکل کنونی آن کی ایجاد کرد و چرا، و دیگر از اینهمه لاف و پتاق های اوغانی خودداری کنید۰
>>> مطلبی را که بنده می خواهم از ارزگان و دایچوپان در این فرصت به آن اشاره کنم این است که پشتونهای ارزگان و دایچوپان خود اعتراف می کنند که آنها مهاجرانی هستند که از چمن ، ژوب، پشین و وزیرستان پاکستان آمده اند. تمام اسامی مناطق در این ولسوالی ها و همچنان ولسوالی ارغنداب ولایت زابل به زبان فارسی است. آثار مردم هزاره مانند درختها، قبرستانها، و حتی قلعه های آنان هنوز باقی است.اصلا پشتونهای ارزگان معروف به مهاجرین است که در زبان عوام ماجرین تلفظ می شود.یادم هست در زمان حکومت خلقی ها در ولسوالی دایچوپان وقتی تقسیم اراضی از سوی دولت شروع شد ملاها و ملاکین تبلیغات راه انداخته بودند که گرفتن این زمینها از سوی بی زمینها جایز نیست و ناروا است چون زمینهای مردم است و گرفتن آن غصب است. خلقیها در برابر این تبلیغات آنان در بازار متینگی راه اندازی کردند و یکی از دانش آموزان که به نام عیسی محمد که خود پشتون و از قوم تیرین بود سخنرانی کرد و در این سخنرانی گفت که اگر شما ملا ها و زمینداران راست می گویید که گرفتن این زمینها از سوی بی زمینها غصب است و جایز نیست پس باید همه پشتونها این سرزمین را تخلیه کنند و به وطن خود برگردند برای اینکه این زمینها از هزاره ها هستند و شما به زور غصب کرده اید. این دانش آموز چندی بعد کشته شد.به هر حال تاریخ حضور پشتونها در کشور ما بسیار روشن است و هیچ ابهامی در اینکه آنان از پاکستان به کشور ما سرازیر شده اندوجود ندارد.
>>> اینکه در کشور های خارج ما را بنام افغان یا اوغان یاد میکنند بدان معنی نیست که آن هویت اصلی همه ما است بلکه نامی است که در اثر خیانت، جبر، و تقلب به همه شهروندان کشور ما تحمیل شده و آن هویت قومی تنها یکی از قوم های کشور است نه نام تمام ساکنان آن۰ این غلط و ظلم تاریخی و اجتماعی باید قطع گردد و ماده چهارم قانون اساسی هم باید اصلاح گردد چون همه میدانند که افغان نامی است که غیر پشتونها به پشتونها اطلاق میکنند در حالیکه خود پشتونها بخود پختون یا پشتون مینامند۰
>>> تازمانیکه هزاره اوزبیک تاجیک ترکمن پشه ئی بلوچ و بقیه غیر اوغانها باهم متحد نشوند این ظلم اوغانهای وحشی بالای همه آنها یکجا ویا جدا جدا ادامه خواهد یافت تا اولاد اولاد آنها را زبون کنند، هویت و اصلیت شانرا از بین ببرند، و همه را برده اوغان بسازند.
به هوش بیاید مردمان غیر اوغان و متحد شوید و قدرت را متحدانه در دست خود خود بگیرید و این اوغانهای تمامیتخواه و ....را سرجایشان بنشانید.
>>> تمام ارزگان و یک قسمت عمده زابل، هلمند، غزنی، وردک، قندهار، و نیمروز هزاره نشین و تاجک نشین بودند که توسط سفاک عبدالرحمن خان نسل کشی شدند و فرار داده شدند و زمین آنها به پشتون ها داده شد۰ زیادترین وحشت کشتار و ظلم را هزاره ها دیدند۰ در دوران های بعدی تا امروز در شمال، غرب، و مناطق مرکزی زمین های درجه اول زراعتی به ناقلین پشتون داده شد و در آنجا جابجا شدند در حالیکه مردمان اصلی آنجا ها همه بی زمین و در فقر بودند و هستند۰
>>> مهاجر همین اوغانها یا پشتونها یا نسل گمشده اسرائیل هستند۰ شواهد انکار ناپذیر وجود دارد که اصلیت قبلی اینها مربوط قبیله های گمشده بنی اسرائیل میباشد که از بخت بد درکوه های سلیمان پاکستان امروزی رسیدند و در آنجا جابجا شدند۰ همین پشتونها آخرین گروه قومی هستند که در یکی دو قرن آخر از اطراف کوه سلیمان به خراسان باستان هجوم آوردند و مرحله به مرحله وحشت آوردند و همه چیز را به خاک و خون کشیدند۰ حال این وحشی ها ساکنان اصلی این دیار را مهاجر میخوانند و میخواهند از ملک اصلی ایشان بیرون برانند۰
نگذارید این تمامیت خواهان بدوی نام اوغان را بر همه تان تحمیل کنند چون این نام بصورت تاریخی تنها متعلق به تنها پشتونها است، واگر اوغانها درین دسیسه خود کامیاب شدند قدم های بعدی آنها هنوز هم مهلک تر خواهد بود۰
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است