تاریخ انتشار: ۱۷:۵۲ ۱۳۹۷/۴/۷ | کد خبر: 152266 | منبع: | پرینت |
بهصلحخواهان و جهانگردان در هیچ فرهنگ و جامعهای حمله نمیکنند؛ حداقل از سههزار سال بهاینسو، مدرک و سند مکتوب از جهانگردان که در واقع سفیر صلح بودهاند، داریم؛ تجربه و چشمدیدهای خود را از برخورد و فرهنگ جامعههای بشری نوشتهاند.
درهمه اینچشمدیدها و تجربهها از برخورد جامعههای بشری و از فرهنگهای بشری برای استقبال از جهانگردان بهنیکی یاد شدهاست؛ اما در فرهنگ ما، حتی سفیران صلحرا منفجر میکنند؛ اگر بگوییم که باید خودانتقادگری فرهنگی از تاریخ و فرهنگ خود کنیم، میگویند فرهنگ و تاریخ ما بهترین فرهنگ است، قابل نقد نیست، تو خودفروخته استیکه دست بهریش و بروت تاریخ و فرهنگ پنج هزارساله میزنی؛ واقعیت ایناستکه برای متمدنشدن و همپاشدن با فرهنگ و مدنیت بشری معاصر، باید پوست بیندازیم که از افتخارات جعلی و بدوی خویش رهایی یابیم تا به فرهنگ معاصر بشری نزدیک شویم.
با جعل و دروغ سر فرزندان خود کلاه نگذاریم، فرزندان خود را بد تربیه نکنیم، اگر خود ما بد تربیه شدهایم، حداقل این شجاعت انسانیرا داشتهباشیم که عقدهها و نادانیهای خویشرا بهعنوان غیرت و... بهآنها انتقال ندهیم، تا اندازهای واقعیترا بهآنها نشان بدهیم که از زندگی مملو از تعصب و نکبتبار ما پند بگیرند و بهزندگی مسالمتآمیز و کثرتگرای فرهنگی، مذهبی و قومی ارج بگذارند؛ از تفاوتهای فرهنگی و قومی لذت ببرند.
یعقوب یسنا
>>> خود خداوند میگوید که ما در طول سه و نیم ملیارد سال موجودیت حیات در روی زمین،حدود صد ملیارد نوع موجودات زنده بشمول انسان را خلق و تکامل دادیم تا یکدیگر را بشناسند.
اما متاسفانه در اثر حوادث طبیعی که در طول سه و نیم ملیارد سال در روی زمین رخ داد و مسؤل آن شیطان است،اکثر این زنده جانها نسل شان نابود شده است و فعلاً تنها سی میلیون نوع اًن بشمول مکروب ها و حیوانات و نباتات و قارچ ها و انسانها موجود است،که یک تعداد آنها نیز ارسال نسل شان در اثر کارهای شبطانی ازبین میروند.
>>> از نظر فاشيستان و تمامیتخواهان، «وحدت ملی» یعنی هرچه آنها تعیین کردند، دیگران بپذیرند و اعتراض نکنند؛ اگر اعتراض کردند، این وحدت بههم میخورد.
وحدت ملی یعنی نام یک قومرا بالای «کشور » تحمیل کنید و اقوام دیگر اعتراض نکنند.
وحدت ملی یعنی سرود ملی به یکزبان باشد، اقوام دیگر اعتراض نکنند.
وحدت ملی یعنی رنگ پرچم کشور به خواست یک قوم باشد، اقوام دیگر اعتراض نکنند.
وحدت ملی یعنی زبان بانکنوتهای کشور به یک زبان باشد، اقوام دیگر اعتراض نکنند.
وحدت ملی یعنی، نام یک قوم خاص را بر پول ملی کشور بگذارند، اقوام دیگر اعتراض نکنند.
وحدت ملی یعنی، یک قوم خاص «اکثریت» هستند، اقوام دیگر حق ندارند خواستار سرشماری جمعیت شوند.
وحدت ملی یعنی همیشه یک پشتون/ افغان رئیسجمهور باشد، اقوام دیگر حق زعامت ندارند.
وحدت ملی یعنی نظام همیشه «متمرکز» باشد و اقوام دیگر حق ندارند نظام غیر متمرکز را پیشنهاد کنند.
وحدت ملی یعنی همه اقوام باید افغان/ پشتون شوند، اگر قبول ندارند از کشور بیرون شوند.
وحدت ملی یعنی تروریستان در زندانها گویندهی یک زبان نباشند؛ اگر همهٔشان گویندهای یک زبان بودند، یا آزاد شوند یا اقوام دیگر را هم در کنارشان به زندان ببرند تا وحدت ملی آسیب نبیند.
وحدت ملی یعنی حرکت «رستاخیز تغیر» و جنبش روشنایی» بهخاک و خون غلتانده شود، اما کاروان به اصطلاح صلح هلمند و آتشبس با طالبان میشود رویای شیرین اشرفغنی.
حالا شما بفرمایید «وحدت ملی» فاشیستان غیر ازین است؟ این «وحدت ملی» شرمآورترین و وحشتناکترین فرمولی است که درین سرزمین فلاکتزده تحمیل میگردد و هستند بیننگهای که به این شعار دروغین و متعفن قناعت دارند. پذیرفتن این «وحدت ملی» در واقع تسلیم شدن به دشمن و پذیرفتنِ غلامی است. شرم باد بر آنهای که در برابر پول، موقف جا و امتیاز، تن به غلامی میدهند و بر «مانیفیست» فاشیزم که همان شعار «وحدت ملی» دروغین است، تعظیم میکنند.
هارون معترف
>>> مر راوی
ترس از خدا کنید این قدر نگویید که « نصف قدرت در دست ماست » !
اگر نصف قدرت در دست « ما » میبود، حالا همه دستگاه دولت پشتونی نمی شد. اگر نصف قدرت به دست « ما » میبود، حالا افغان ملتی و طالب و گلبدینی تمام سرنوشت کشور را بدست نمیداشت، هر روز در هر طرف جوانهای ما سلاخی نمیشدند، هر روز از تمام ارگانهای دولتی در مرکز و ولایات رانده نمی شدیم، وزیر و رییس تاجیک لت و کوب نمی شد و با هزار توهین سبکدوش نمی گشت، طالب های مسلح در خانه های ما در سه روز عید شیرچای نمی خوردند، گلبدین اینطوری حکم نمی راند، هویت و زبان ما زیر پا نمی گردید، اینچنین در محاصره کوچی و ناقل و گروه های مسلح پشتون قرار نمی داشتیم، اینچنین شرمبار و ننگین خاموشی و سکوت پیشه ما نمی شد، به خاطر خوشی چند تا فاشیست خود را « افغان » نمی خواندیم، کسی جرات نمی کرد تذکره اوغانی را بالای ما تحمیل کند. هیچ قدرتی در دست « ما » نیست، مردم را فریب ندهید !
>>> د اسلم سلیم
با فاشیزم باید به مقابله پرداخت !
چند مسله اساسی و خواسته های اصلی را باید مطرح کرد!!!
از نظر هویتی و سرزمینی این کشور نامش خراسان است و باشندگان اصلی این سرزمین خراسانی اند .
برگردانی نام اصلی این کشور به خراسان.
آزاد سازی سرزمین های اشغالی: در مناطق مختلف کشور بخصوص مناطق مرکزی و شمال و غرب و شرق کشوراز چنگ اشغالگران یکی از الویت های کاری ومبارزاتی مردم ما می باشد.
این سرزمین مال ساکنین اصلی خراسانیان است و سرزمین های اشغالی باید از چنگ قبایل پرتاپ شده به نامهای ناقلین توسط استعمار کهنه و نو که دراصل پادو ها وستون پنجم استعمار اند پاک سازی و آزاد شود.
برگردانی نامهای اصلی مناطق در تمام مناطق کشور از نامهای جعل شده توسط قبایل پرتاپ شده استعمارگذاشته شده است .
به مصاف فاشیزم باید رفت و مردم را از شر این گروه وحشی نجات داد.
>>> جناب یسنا صاحب!وقت مادر قرن۲۱ تا هنوز درک نکرده ایم که دریشی ونکتایی عبداله نه بلکه پیراهن تمبان وقدیفه غنی قابل خنده وتمسخر است شما از ما چه توقع دارید.
عاقل
>>> Sharafyar
نمي دانم براي من شرم آور است يا به شمايان كه لباس خواهران و زنان خود را بتن كرده مردم را قتل عام مينمائيد
مگر باباي شما در مزدوري نمرد
همه ميميرند ولي مردن كه شما ميكنيد خداوند ....ما را هم نكشد
>>> Lalzad
تقسیم بندی تاجیک ها!
=============
... در واقعیت، هر کسی که بنا بر هر دلیلی خود را تاجیک بنامد، می توان او را تاجیک گفت (این موضوع شامل تمام «تاجیکان گمشده» در هر کشور می شود که با باز شدن روزنه ها می خواهند به هویت اصلی خویش برگردند). اما آنچه ارزش واقعی دارد، «افکار و اعمال» آنهاست، نه «ادعای» آنها (یا گوشت و پوست و یا خون و استخوان آنها).
لذا تاجیک ها باید «خطوط سرخی» در راستای منافع قومی - ملی خویش داشته باشند که عبارت از باورمندی به «هویت و اقتدار» تاجیکان است. به این ترتیب، فقط پابندی به «هویت و اقتدار» تاجیکان می تواند بزرگ ترین معیار و محک شخصیت هر فرد تاجیک از نگاه اجتماعی - سیاسی باشد.
بر این بنیاد می توان تاجیک ها را به صورت عام به سه دسته تقسیم کرد. این تقسیم بندی می تواند «تکانه» بزرگی برای هر فرد تاجیک باشد تا خود را «مسئول» پنداشته و بر بنیاد «افکار و اعمال» خود قضاوت کنند که در کدام دسته قرار دارند:
۱. تاجیک های واقعی
-----------------
کسانی اند که با جرات و شهامت خود را تاجیک، میراث دار و نگهبان هویت، زبان، فرهنگ و افتخارات نیاکان خود می دانند (زیرا باور دارند که افغان نام تاریخی قوم پشتون است). بر علاوه، تاجیک های واقعی به صورت فعال مصروف مبارزه بر ضد سیاست های فاشیستی - قبیلوی و تحمیل زبان، فرهنگ و هویت قومی بالای خود و دیگران بوده و در جهت احیای هویت و اقتدار تاجیکان بر بنیاد ایجاد یک جامعه دموکراتیک کار و پیکار می کنند.
۲. تاجیک های محافظه کار
---------------------
کسانی اند که بنا بر بهانه ها و علل گوناگون (عدم آگاهی، ترس، وظیفه، خانواده، تفکر فراقومی - ملی، مصلحت وغیره) یا جرات و شهامت تاجیک نامیدن خود را ندارند، یا آن را «بی اهمیت» می پندارند و یا حاضر به مبارزه و مقاومت علنی در مقابل سیاست های فاشیستی و قومی - قبیلوی نمی باشند (در حالیکه احساس درونی دارند). این افراد در برخورد با حوادث سیاسی نیز بی تفاوت اند، یا از موضع گیری های علنی (سیاسی - قومی) خود داری می کنند و یا به عوض «مبارزه و مقاومت» به قصه و حکایت، شکوه و شکایت، وعظ و نصحیت و یا نفرین و لعنت بر دشمنان مردم می پردازند؛ بیشتر علاقه دارند که مصروف زندگی شخصی و بدون درد سر برای خود باشند.
۳. تاجیک های معامله گر
--------------------
کسانی اند که به خاطر منافع شخصی (پر کردن جیب ها) یا رسیدن به مقام های عالی دولتی (برای خود، اعضای خانواده و اقارب) به هیچ ارزشی از قبیل ارزش های هویتی - قومی، زبانی - فرهنگی یا انسانی - اسلامی پابند نبوده، عملا در خدمت حاکمان و تطبیق برنامه های آنها قرار دارند؛ اما عملکرد های مزدور منشانه ای خود را در قالب جملاتی چون ایجاب «مصالح ملی»، «منافع مردم»، «مصالح کشور» وغیره توجیه می کنند (این نقش را در گذشته ها معمولا «غلام بچه های دربار» به عهده داشتند).
+ + +
... تقسیم بندی اقوام به سه دسته (واقعی، محافظه کار و معامله گر) ویژه تاجیکان نبوده، یک قانون عام و شامل تمام اقوام است که در مقولات «دوست یابی» به نام سیب های سرخ (پخته)، سبز (خام) و نصواری (گندیده) یاد می شوند (لذا سرخ ها را یکجا و سبز ها را سرخ سازید؛ اما وقت خود را با نصواری ها ضایع نسازید).
آنچه فرق دارد و مهم است، نفوذ و قدرت دسته ای است که در «رهبری» قرار می گیرد؛ زیرا اکثریت دو دسته دیگر را به دنبال خود کشانیده و نقش عمده در سرنوشت آن قوم دارد.
«زعامت» تاجیک ها در دوره شاهی - کمونیستی در دست تاجیک های نسبتا محافظه کار و در دوره مجاهدین در دست تاجیک های نسبتا واقعی قرار داشت؛ اما در دوره کرزی - احمدزی در دست تاجیک های معامله گر قرار گرفته است.
حال زمان آن فرا رسیده که تاجیک های واقعی در رهبری تاجیکان قرار گیرد؛ تعداد «انگشت شماری» که مانند مسعود بزرگ در میدان مبارزه و مقاومت تا پای جان ایستاده شوند؛
سیاهی لشکر نیاید به کار
دو صد مرد جنگی به از صد هزار
(صفحات ۹۸ الی ۱۰۲ کتاب «تولد دوباره هویت و اقتدار تاجیکان»)
>>> ص. 30 ترجمه کتاب تاریخی التنبیه مسعودی به زبان عربی در هزار سال پیش (345 ق / 956 م.) چنین آمده است:
و ما عقاید ایرانیان و نبطیان را در باره تقسیم معموره زمین... آورده ایم و گفته ایم که آن ها نقاط شرقی مملکت خود و مناطق مجاور آن را خراسان نامیده اند که خُر همان خورشید است و این نواحی را به طلوع خورشید منسوب داشته اند و جهت دیگر را که مغرب است، خربران نامیده اند که به معنی غروب خورشید است و جهت سوم را که شمال است باخترا و جهت چهارم را جنوب است نیمروز نامیده اند و این کلماتیست که ایرانیان و سریانیان که نبطیانند به آن اتفاق دارند.
در ص. 73 آن، چنین آمده است: پارسیان قومی بودند که قلمروشان دیار جبل«فلات ایران» بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمینیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشاپور است و هرات و مرو و دیگر ولایت های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر باین ولایت پیوسته است، همه این ولایت ها یک مملکت بود، پادشاهش یکی بود و زبانش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می نویسند یکی باشد و ترکیب کلمات یکی باشد زبان یکی است و گرچه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان های پارسی.
>>> سایت خراسان زمین، مقاله ای با عنوان «نیاز تاریخی پشتون ها به بازگشت به هویت خراسانی – ایرانی شان»منتشر کرده است و در آن به مستنداتی اشاره کرده است که تا قبل از صد سال پیش شاعران و بزرگان پشتون= افغان نیز در آثار خود به هویت خراسانی ، ایرانی خویش اشاره کرده اند.
ایران فقط میراث تاجیک ها و هزاره ها نیست بلکه میراث افغان ها هم هست.
از جمله خوشحال خان ختک به زبان پشتو می گوید:
کابل و قندهار چی آشیانی دی- دا همه واله په نام خراسان دی
چه شاهین خراسانی وی حینی حینی- د بار غوندی توی روغ اوژی پلنیا
در این مقاله اشاره شده احمد شاه ابدالی نیز خراسان را ایالتی از ایالات ایران می دانست. وی در نامه خود به سلطان عثمانی چنین می نویسد: «بنا به تقدیر قیوم قدیر، نادرشاه از ابیورد و درة جز خروج کرد و به مرور، خراسان و عراق و فارس و آذربایجان، بل جمیع مملکت فسیح الفسحت ایران و هندوستان و ترکستان را مسخر ساخته و شجرة استقلال تمامی سران و سرکردگان ایلات و احشامات مملکت ایران را از پا در انداخته، دست تعدی و جور بر ایل جلیل افغان نیز دراز نمود، آثار تسلط به ظهور آورد.»
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است