تاریخ انتشار: ۱۰:۳۴ ۱۳۹۷/۵/۹ | کد خبر: 153258 | منبع: | پرینت |
گروه های سیاسی و اجتماعی جامعه از حیث چگونگی برخورد با مسایل و مشکلات کشور بصورت کلی به سه دسته تقسیم می شوند.
یکی جریان تمامیت خواه است که توصیف اش از بحران های جامعه با مقتضیات فرهنگ هژمونیک و ساختارهای نهادی کنونی گره خورده است و تجویزهای آن بشدت محافظه کارانه و غیر دموکراتیک و ضد عدالت است.
گروه دوم کسانی از حوزه مقاومت اند که در مقام تبیین و ارایه راه حل ها شبیه گروه اول اند و هیچ گاهی با زبان علم سخن نمی گویند و سعی می کنند حرف هایشان را در قالب واژه های متشابه و چند پهلو و استعاره ای بیان کنند تا در عرصه کنشگری سیاسی و مناسبات قدرت دچار درد سر نشوند.
قشر سوم که عمدتا از میان نسل دوم و سوم مقاومت برخواسته است به لحاظ ماهوی نه نسبتی با گروه اول دارد و نه ربطی با گروه دوم. تنها شباهت شکلی و صوری که میان اینها وجود دارد اشتراک لفظی در برخی از کلید واژه ها است مثلا در مفاهیم هنجاری چون عدالت، آزادی، دموکراسی و غیره اما در درون این کلمات دو نوع مضمون متفاوت و متعارض خوابیده است که اینها را از همدیگر تفکیک و تمیز می کند.
بطور مثال وقتی گروه اول و دوم اصطلاح "وحدت ملی" را به کار می برند مرادشان از آن غیر از مفهومی است که محصول خرد جمعی بشر شمرده می شود به عبارت دیگر درکشان در این زمینه بر یک پیش فرض نانوشته و غیر علمی بنا شده است و آن اینکه در افغانستان پدیده ملت نمود عینی یافته و عنصر "وحدت" در آن محقق شده است اما از نظر گروه سوم چنین چیزی از بنیاد با داده های علمی و تجربه نظام سازی اجتماعی در تعارض قرار دارد زیرا در این رویکرد وحدت ملی بعنوان یک فنومن جامعه شناختی نه در مقام تعریف و "باید" بلکه به نحو پسینی در مقام تحقق و "است" شکل می گیرد و آثارش در نظام اَموزشی و حقوقی و سازوکارهای اقتصادی و سیاسی و ... جامعه ظاهر می شود.
عبدالله پیمان
>>> چرا سرزمین خورشید به گودال سیه امید ها، نماد کاملی از کوردلی، جهالت ، تعصب، زن ستیزی و کتاب سوزی مبدل شد؟!!
نوشته کوتاه آقای م ناصح در مورد دوره درخشان حاکمیت علم و دانش حوزه تمدنی ما ( زمانیکه ما از نجوم و طبابت اگاه بودیم تا باور داشتن به خرافات ) در صفحه وزین کانون تاجیکان-پارسی زبانان زبانان خواندم، شعر دردناکی از فردوسی بزرگ به یادم آمد.
دردا تا آن دمی که اختیار داران این ملک هنور بادیه نشینان شب پرست باشند، چنین نوحه سرایی ها ادامه خواهد داشت:
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
فردوسی #خراسانی
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است