تاریخ انتشار: ۱۲:۵۱ ۱۳۹۷/۵/۲۰ | کد خبر: 153614 | منبع: | پرینت |
بشیر احمد تینج سخنگوی جنرال دوستم دو قطعه عکس مشترک و یک قطعه عکس انفرادی فرمانده قیصاری را که او را صحت و سلامت و خوش نشان می دهد در فیسبوک منتشر کرد همچنان بقول وی قیصاری از طریق تلفن با معاون اول رییس جمهور از صحت و سلامتی خود اطمینان داد.
بسیاری از طرفداران او از دیدن این عکس ها پس از هفته ها نگرانی بسیار خوش شدند و باور کردند که قیصاری صحت و سلامت است اما برخی ها هنوز شک دارند و می پرسند بجای سه قطعه عکس مشکوک باید یک پیام کوچک ویدیویی از صحت و سلامتی او برای دوستانش می فرستاد بهتر بود.
عده زیادی هم هستند که اختلافات در رنگ لباس قیصاری را در دو عکس مشترک و نشسته او در حال صحبت تلفنی به دیده شک می نگرند این درحالی است در عقب صحبت تلفنی قیصاری بیرق ملی و امنیت ملی دیده می شود سوال اینجا است این تفاوت رنگ لباس در چیست و آیا این بیرق ها اصلی است و یا فوتوشاپ؟
پرسش اساسی دیگر این است معاون اول اگر دارای صلاحیت است چرا تا هنوز امر رهایی او را صادر نکرده است و در عوض با انتشار چند قطعه عکس صلاحیت خود را به رخ طرفداران خود می کشد؟ با وجود انتشار این عکس ها بسیاری ها هنوز هم می پرسند آیا واقعا فرمانده قیصاری زنده است و یا در شکم غنی مثل آیس کریم آب شده است؟ آیا با انتشار سه قطعه عکس مشکوک می توان واقعیت های پشت پرده را برای مدتی طولانی کتمان کرد؟
>>> قرار که ازین عکس وانمود میگردد قیصاری مهمان امنیت ملی است نه توقیفی ! اطاق ، میز و کوچ ومیوه خشک . مثل که با قیصاری کار سیاسی میکند و از دوستم جدایش . کار سیاسی ایسچی را بد نام عالم ساخت دیده شود که این بار چه می براید دستگاه ترور و توطیه با این کار ها خود را مفتضح می سازد وبس.
>>> قیصاری گفته است یاسین ضیا اورا با پای بسته از هلیکوپتر آویزان کرده است ،
حالا حقوق بشر باید این عمل وحشیانه ضیا را تحقیق کند
>>> ته ینج گفت:
ازقیصاری خواستیم حرف بزند. او صبورانه چنین آغاز کرد: یادم هست که شام روز دوشنبه، رییس امنیت فاریاب بخاطر یک جلسهی امنیتی تماس گرفت و از حضور مهمان مهمی که از مرکز آمده، خبر داد. ساعت ۵ عصر مرا به جلسهای که با حضور مهمان کابل برگزار میشد، خواستند.
جلسه با حضور قومندان قول اردو، رییس امنیت، معاون والی و مهمان خاص که داکتر یاسین ضیا، معاون شوراى امنیت معرفی شد، تشکیل شد. داکتر یاسین بسیار گرم احوالپرسی کرد و مرا در صندلی کنار خود نشاند. جلسه تقریباً یک ساعت طول کشید. در طول جلسه هم بحث بر سر اتخاذ تدابیر لازم بخاطر راهاندازی عملیات بازسازی شاهراه میمنه جریان داشت. من اطمینان دادم که چهارصد سرباز خیزش مردمى را آمادهی جنگ میسازم. پس از ختم جلسه و صحبت در مورد مسایل امنیتی من از مهمانان کابل دعوت کردم که شب مهمان من باشند تا عزت و حرمتشان را بکنیم. داکتر یاسین خندید، افراد غیرنظامی عضو مجلس را رخصت کرد و گفت که ما نظامیان یک جلسهی مهم دیگر داریم. به همین دلیل از من خواست به منزل دوم بروم تا در آنجا با رییس جمهور صحبت تیلفونی داشته باشد، من موافقت کردم. در حالی که از زینههاى منزل دوم بالا میرفتیم، به من گفت: «ممکن است رییس صاحب جمهور با خودت هم صحبت کنند.»
هنگامی که به اتاقی که برای ورود ما آماده شده بود، وارد میشدم، شش تن از محافظانم نزدیک شدند تا با من وارد شوند، اما چون موضوع صحبت با رییس جمهور بود، به آنها گفتم بهتر است در منزل پایین اتاق منتظرم بمانند؛ زیرا با اعتماد کامل به رفتار افراد حکومتی هیچ نگرانیای در مورد احتمال بروز رفتار ناجوانمردانهای را نداشتم، اما بر خلاف تصورم، همین که وارد اتاق شدم، ده سرباز مسلح کوماندو در دو طرف اتاق ایستاده بودند. از جملهی آن، سه نفر یعنی قومندان قول اردو و رییس امنیت دروازه را قفل کردند و داکتر ضیا تفنگچهی خود را بر دهانم گذاشت و گفت: «تفنگچهات را بینداز.» من تفنگچه را در سیت موترم گذاشته و با خود نیاورده بودم. در آن لحظات با آرامش کوشش کردم به آنها بفهمانم که این عمل درست نیست و عواقب بدی به بار میآورد که ناگهان یکی از سربازان با میل تفنگ به عقب سرم «وار» کرد، آنگاه داکتر ضیا دستمالی را به بینیام نزدیک کرد و من با اولین تنفس از هوش رفته، بر زمین افتادم.
وقتی به هوش آمدم، از سر و صدای فراوانی که در گوشهایم میپیچید، فهمیدم که درون یک هلیکوپتر در حال پرواز هستم. چشمانم بسته بود، دستوپایم را زنجیر پیچانده بودند. در همان حال متوجه شدم که ضیاخان نیز با عدهای از بادیگاردهایش سوار همین هلیکوپتر است. با وجودی که هنوز کاملاً هشیار نشده بودم، درد فراوانی در مچ دستهایم احساس کردم، فهمیدم دستان بستهام به شدت آسیب دیده است. درد تا استخوان رسیده بود.
همراهان من که متوجه شدند به هوش آمدهام، به سرعت خود را به من نزدیک کردند. چهار نفر از آنها بی هیچ دلیلی بر سینهام فشارهای دردناکی وارد میکردند، در حدی که نفسم بند میآمد. به سختی سرم را کمی بلند کردم و به ضیا گفتم:
— چرا مرا بسته کردی؟ چه میخواهی؟ دستم را باز کن، من که جایی نمیروم.
ضیا گفت:
— صبر کن حالا ترا با همان دستهای بسته به زمین پرتاب میکنم و میمیری. آن وقت دستهای باز به چه دردت میخورد؟
گفتم:
— بینداز که بمیرم، من اگر از مرگ میترسیدم با طالب و داعشی که حمایت میشود، در صف اول جنگ نمی جنگیدم.
ضیا با خشم به سربازانش دستور داد
او را ببندید و بدنش را طوری بیرون از هلیکوپتر آویزان کنید که با ترس از مرگ سکته کند. سپس دستهای مرا با استفاده از همان زنجیری که در اطراف بدنم پیچیده بودند، در جایی در سقف طیاره، فکر میکنم در بست ماشیندار طیاره بستند و نیم بدنم را از دروازهی طیاره آویزان کردند. من هر لحظه منتظر سقوط به زمین بودم. تمام بدنم از شدت خستگی شل شده بود، فریاد کشیدم که رها کنید که به زمین بیفتم. یکى از سربازانش فریاد زد که زنجیر کنده میشود، آنها مرا دوباره به داخل هلیکوپتر کشیدند.
>>> "...بسیاریها هنوز میپرسند" این بسیاریها دیگر چه نوع حیواناتی اند؟؟!!
>>> قیصازی را در هنگام دستگیری بیهوش کرده بودند.
یک دفعه خود را در طب عدلی معاینه کند که ایشچی بخاطر آن که قصد خود را از دوستم بگیرد،همراه او کدام عمل ناجایز را انجام نداده باشد؟
>>> قبل از همه از دوستم شروع باید کرد، که ۴ دهه است در خدمت فاشیزم قرارداشته و امروز عالی ترین مامور حکومت فاشیستی است.
هر گاه این معیار باشد، هر کی مامور دولت غنی است خادم فاشیزم است، باید همه از حکومت فاشیستی استعفا بدهند بشمول دوستم.
>>> Abdul Lalzad
توپ در میدان «رهبران ایتلاف نجات» است!
==========================
* داستان قیصاری و آنچه این حکومت فاشیستی بر سر او و همرزمانش آورده (برخورد وحشیانه و شکنجه قرون وسطایی)، در مقابل چشم همگان قرار دارد... و فردا ممکن است بالای هر شخص دیگری (به شمول این رهبران) نیز بیاورند...
* حال، مهم این است که «رهبران ایتلاف نجات» چه می کنند؟
* در اهداف و خواست های خود جدی و مقاوم ایستاده می شوند و آرمان های مردم خود را برآورده می سازند و یا با گرفتن چند چوکی وزارت و سفارت و معینیت، باز هم خاموش گردیده و می خواهند چند روز دیگر بر عمر این حکومت ننگین بیفزایند؟
* توپ در میدان «رهبران ایتلاف نجات» است، مردم همیشه آماده قربانی اند...
>>> آقای دوستم چرا در مورد قیصاری هم خاموشی اختیار کرده اولتر از همه باید به اطلاع عامه رسیانیده میشد که جرم قوماندان قیصاری که این همه سروصدا زندانی شده چه بوده است. و دوم آقای دوستم و پیروانش از حکومت غنی احمدزی سوال در مورد بادیگارد های قیصاری که خلاف همه قوانین بشری به قتل رسیده و در حضور کمره شکنجه میشدند تا کنون از دولت و کسانیکه در این جنایت دست داشتند چه جواب بدست آورده اند این حادثات نباید در پرده های ابهام تنها به خاطر بدست آمدن چند امتیاز مفقود شود در آن صورت این پیش آمد ها ادامه خوهد یافت.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است