تاریخ انتشار: ۱۰:۳۵ ۱۳۹۷/۵/۲۴ | کد خبر: 153765 | منبع: | پرینت |
در میان پادشاهان غوری علاالدین به صفت خاصی معروف شده است وی را (جهانسوز) می خوانند. علاالدین در 545 هجری قمری شهری را سوزاند که از نظر مرکزیت فضل و دانش و آبدات مجلل و باشکوه با جهانی برابر بود. این شهر شهر زیبای غزنی، دارالملک غزنویان بود که امروز خاک توده های آن به فاصله 140 کیلومتری جنوب غرب کابل افتاده است.
همه می دانیم که در طی قرن های 5 و 6 هجری (11 و 12 مسیحی) دو دودمان بزرگ در خاک های افغانستان امروزی به سلطنت رسیدند که یکی به نام (آل ناصر) یا (غزنویان) و دیگری به نام (آل شنسب) یا (غوریان) معروف است. این دو دودمان تقریبا معاصر هم سلطنت داشتند به نحوی که مرکز یکی (فیروزکوه) و پایتخت دیگری شهر (غزنین) بود.
یکی در کوهپایه های غور بین وادی هیرمند و هریرود حکمفرمایی داشت و دیگری در سایر نقاط مملک و بخشی از خاک های هند دامنه سلطنت و فتوحات خود را پهن کرده بود و در بعضی سال ها نفوذ غزنویان به تمام غور یا قسمت اعظم آن هم نافذ بود متاسفانه در اثر یک پیشامد تاریخی رقابت میان این دو دودمان سلطنتی به دشمنی و استخوان شکنی مبدل شد و کار به جنگ های خونین و قتل و قتال و خرابی شهرها کشید که نتیجه آن طبعا برای کشور خساره های زیاد مادی و معنوی تولید کرد.
سلطان معز الدین حسین غوری فرزندان متعدد داشت که از آن جمله هفت تن در تاریخ اسم برده شده و از آن جمله چهار نفر در نقاط مجاور هم به امارت رسیدند چون وجود چهار امیر در مجاورت هم خالی از اشکال نیست بالاخره یکی از ایشان ملک الجبال قطب الدین از برادران کناره گرفته از غور به غزنه آمد و به دربار غزنویان پناه آورد. چون مرد گشاده دستی بود و بذل و بخشش فراوان می کرد و صاحب سیرت و صورت نیکو بود و با مردم غزنه گرم گرفت جماعتی حسود به بهرام شاه غزنوی سعایت کردند و دروغ ها ساختند که شهزاده غوری به حرم شاهی به نظر خیانت می نگرد در نتیجه بهرام شاه بدون دقت و تامل و کشف حقیقت شهزاده غوری را در خفیه زهر خورانید و کشت.
طبیعی است که این امر بی تامل برادران شهزاده ی غوری را به انتقام گیری برانگیخت. اول بهاالدین به قصد انتقام جویی برآمد و چون اجل در راه دامنگیر او شد برادر دیگرش علاالدین عزم جزم کرد و در صدد انتقام برآمد و لشکری گران از پهلوانان نامی و مردان کارزار دیده جمع کرد و با تجهیزات مکمل نظامی آن وقت راه پایتخت سلاطین غزنوی را پیش گرفت. می گویند سلطان غزنه بهرام شاه به داشتن پیلان جنگی بسیار می نازید و غرور بی حد پیدا کرده بود تا اینکه به سلطان علاالدین غوری نوشت که بیجا خود را زحمت مده و در مقابل من میا زیرا من پیلان جنگی دارم و در مقابل پیلان جنگی من کاری نتوانی ساخت.
سلطان غوری علاالدین در پاسخ نوشت: تو اگر پیل داری من خرمیل دارم. تو غلط کردی که برادر مرا بی جهت کشتی و او هیچ کس تو را هلاک نکرده بود بنابراین برای انتقام خون برادر خود می آیم. قراری که قاضی منهاج السراج در طبقات ناصری می نویسد، (خر میل) اصلا نام پهلوانان معروف غوری بود و ایشان دو نفر بودند که یکی را (خر میل سام حسین) و دیگری را (خر میل سام بنجی) می گفتند.
قرار معلوم سپاه غور و غزنه بار اول در میدانی موسوم به (کته بار) یا (کته واز) در مناطق جنوب شرقی غزنی بهم مواجه شدند. پیلان غزنه حمله ور شدند خر میل سام بنجی پیل مقابل خود را کشت ولی خودش هم کشته شد و خر میل سام حسین بعد از هلاک ساختن پیل مقابل خود فاتح برگشت سپس هر دو سپاه با هم مقابل شدند غوریان یک نوع خفتان مخصوصی از چرم خام گاو و پنبه بر تن داشتند که بدن انسان را از اصابت تیر و نیزه محافظت می کرد.
سپاهیان غوری که مجهز به چنین خفتان عجیبی بودند قوای غزنی را در محاصره افکندند تا اینکه بهرام شاه و قوای او محکوم به شکست شد و علاالدین فاتح برآمد و به غزنه واصل شد. او امر داد تا شهر زیبای غزنه را آتش زنند هفت شب و روز غزنی می سوخت و ستون های آتش و دود در آسمان بلند شده بود علاالدین خود بر کنگره ی بلند کاخی نشسته درحالیکه شعله های آتش را تماشاه می کرد چند بیت در مدح خود بگفت و انر داد تا ابیات مذکور را در چنگ و چغانه بزنند. ابیات مذکور این است:
جهان داند که من شاه جهانم
چراغ دوده ی عباسیانم
علاالدین حسین ابن حسینم
که باقی باد ملک جاودانم
چو بر گلگونه دولت نشینم
یکی باشد زمین و آسمانم
ابل مصرع زن گرد سپاهم
اجل بازیگر نوک سنانم
همه عالم بگیرم چون سکندر
به هر شهری شهی دیگر نشانم
بر آن بودم که از اوباش غزنی
چو رود نیل جوی خون برانم
ولیکن گنده پیرانند و طفلان
شفاعت می کند بخت جوانم
ببخشیدم بدیشان جان ایشان
که بادا جان شان پیوند جانم
علاالدین جهانسوز به انتقام خون برادر شهر زیبای غزنی را به کلی سوزاند و ویران کرد بعد به فیروز کوه برگشت و قطعه شعر دیگری را در آنجا سرود که برخی از ابیات آن چنین است:
آنم که هست فخر ز عدلم زمانه را
آنم که هست جور ز بذلم خزانه را
انگشت دست خویش به دندان کند عدو
چون بر زه ی کمان نهم انگشتوانه را
در راه گذر به لشکرگاه شد و در جوار شهر تاریخی بست در کرانه های هیرمند یک سلسله آبادی های قشنگ را دید که به دست سلطان های غزنه، ابوالقاسم محمود و پسرش مسعود اول بنا یافته بود. علاالدین با کینه ی شدیدی که نسبت به غزنویان پیدا کرده بود امر داد تا آن قصرهای زیبا را هم ویران کنند بدین ترتیب غزنه و لشکرگاه، پایتخت و یکی از قرارگاه های اداری و نظامی غزنویان در جوار بست هر دو در فاصله کمی یکی بعد از دیگری طعمه ی حریق شد.
احمد على كهزاد
>>> خیلی جالب بود.
امروز این شهر تاریخی بدست برادران احمدزی فاشیست میسوزد.
>>> داستان غور غزنی رادرکوچکی زیاد شنیده ام طوریکه بعضی ها درزمان قدیم می گفتند که درشهر غزنی در فصل زمستان آنقدر برف زیاد باریده بود که مردم چند روز نتوانستند که از خانه های شان بیرون بروند وبرف بام های خانه شان بدون جاروب کردن وپاک کردن ازبرف مانده بودواین حالت را به نام غور غزنی یاد میکرده است .اما این داستان ازحقیقت دور ویک داستان غیر واقعی است چون درین صورت کلمه غور درباریدن برف زیاد ویاکم هیچ نقش ندارد.ازطرف دیگر اگر به تاریخ غوریان درغزنی نظر بیاندازیم علاءالدین ِغوری که از سلسله خاندان سلاطین غوری بوده برای لشکر کشی خود بالای شهر غزنی حمله کرده است درین وقت سلاطین غزنویان درغزنی حکومت میکرده و علیه علاولدین غوری شدیدا مقاومت میکرده لذا علاالدین غوری برای تسلیم شدن شهر غزنی را آتش زده است.درینصورت نام اورا علاالدین جهانسوز نامیده است و این وضعیت بد وخطر ناک را به نام غور غزنی نامیده است .درینجا کلمه غور غزنی درآتش زدن شهر غزنی به امر علاولدین غوری کاملا صدق میکند.متاسفانه شهر غزنی درطول تاریخ مورد حملات زمامداران مختلف قرار گرفته اند وازهمه بدتر درقرن بیست وبک که قرن رشد و ترقی وصلح وآشتی است باردیگر شهر باستانی غزنی تخریب وبه آتش کشیده میشود.
شهر غزنی شهر مرکز اسلامی وفرهنگی افغانستان وجهان نامگذاری شده است لذا تخریب این شهر به هراشکال ازنظر شرعی وعرفی خیانت آشکار به ولایت باستانی و فرهنگی غزنی میباشد.ولایت غزنی مدارس دینی، عالمان،سلاطین و مورخین مشهوردرطول تاریخ این ولایت باستانی افغانستان داشته اند مانند البیرونی،حکیم سنایی غزنوی،پادشاهان سلسله غزنویان وغوریان ومورخ مشهور کشور فیض محمد کاتب وامثالهم که هرگز فراموش نمیشوند.غزنی مرکز تولید اجناس قیمتی ازجمله پوستین های باکیفیت خیلی عالی و ظروف مسی دیگ وانواع چلم ها وانواع البسه های پشمی گوسفند و بز مانند دستکش،جوراب،جرسی،کرتی وپطلون شالی وبالاکوت وهم فرش های پشمی مانند گلیم،نمد وقالین که بعضی های شان در خارج از افغانستان نیز صادر میگردد. مردم زحمت کش ومومن ولایت غزنی در تربیه و نگهداری حیوانات گاو،گوسفند و بز مهارت خاص دارند وسالانه صدها هزار ازین نوع حیوانات برای گوشت درداخل و خارج مورد استفاده قرار میگیرند..علاوه بران انواع میوه جات تر وخشک در صادرات کشور نیز دولت قابل توجه داشته اند ودرعواید دولت سهم بسزایی دارند.این ولایت ازنظرعلمی وفرهنگی نیز خیلی درحال رشد و ترقی هستند طوریکه بیشترین مکاتب لیسه های دولتی ومراکزتعلیمات عالی را در خود جاه داده اند.آثار تاریخی چند صد ساله منارهای تاریخی غزنی نیز مرکز توجه فرهنگی وآثار تاریخی درغزنی موجود است .لذا با نهایت تاسف که این خصوصیات و دارایی های خیلی ارزنده و مفید این ولایت در جنگ های بیفایده نیست و نابود گردند. دولت باید تلاش کنند که صلح و آشتی ملی درجامعه و ولایت غزنی باهر قیمت وهزینه که باشدحکمفرما گردد.اکثر ولسوالیهای ولایت غزنی صلح حکمفرماهستند با آنهم راه گیری وگروگان گیری دراکثر راه های مواصلاتی این ولایت تا هنوز دیده میشود.هرجنگ چه داخلی باشد و چه خارجی باشد پایانش صلح وآشتی است جنگ های اول ودوم جهانی وجنگهای دیگری مانند جنگ ویتنام وباقی جنگ های پارتیزانی وداخلی سرانجامش به صلح وآشتی منجر گردیده اند.لذا بهتر است که هرچه زودتر صلح درجامعه جنگ زده افغانستان با شرکت و رهبری سیاست مداران داخلی و همکاران بین المللی حل و فصل گردد.خداوند متعال مردم شریف غزنی را ازین ناامنی و هرج و مرج داخلی برای همیشه نجات دهد وصلح وآرامش همیشگی در جامعه افغانستان جنگ زده هرچه زودتر حاکم گردد.ا
نشالله وتعالی
الحاج انجنیر.ع ناصری از آسترالیا
>>> Salam
نه غنى مقصر است و نه اتمر ، اين تاجيكان ، هزاره ها و ازبيك ها مقصر اند كه از حاكميت غنى دفاع مى كنند ، سرباز و افسر كه براى حكومت غنى مى جنگد بايد بفهمد كه خودش شمشير به قلب خودش فرو مى برد ، هيچ كسى مقصر مرگ او نيست جز خودش . مرگ كه براى يك شكم نان باشد شهادت هم نيست
>>> اگر شهر غزنی جور هم میبود، در قرن بیست و یکم دیگر شهر ها با ساختمان های قرون وسطی یی مود نیست.زیرا در قرن بیست و یکم ساختمان های آسمان خراش از شیشه و فولاد مود است.
گذشته از آن ساختمان های قرون وسطی یی سبب میشود که انسان تفکرات قرون وسطی یی پیدا کند و راجع به گذشته ها زیاد فکر کند و در فکر پیشرفت و تخنیک آینده نباشد.
امروز شما در نیویارک و توکیو و سنگاپور و سیول و غیره شهر های پیشرفته جهان، تعمیر های کهنه قدیم را نمی یابید.
کوشش کنید مرده پرستی و زیارت پرستی و کهنه پرستی را فراموش کنید و به آینده فکر کنید که چطور با پیشرفت علم و تخنیک و تکنالوژی، جهان بیکران را فتح کنید.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است