تاریخ انتشار: ۱۲:۰۹ ۱۳۹۷/۱۰/۱۱ | کد خبر: 156732 | منبع: | پرینت |
هم وطن خوبم!
وقتي در اين صفحه مطلبي را ميخوانيد از چهار ديواري خانه ات نخوان، از زاويه روستا و شهرت نبين اينجا را، از زندان تفكر قومي نگاه نكن آنقدر كوتاه انديش و نزديك بين نباش از دنياي محل، قوم و مذهب بيا بيرون قدمي به آنسوي مرزها و گذشته بگذار و ببين در سوريه چه جهنمي ساخته اند؛ يكي شيعه شده ديگري سني بيرحمانه در كشتن همديگر سبقت مي گيرند، در آن سرزمين از قاتلان مردم شان قهرمان مي سازند به جنرال روسي مدال ميدهند.!
و در كنار آن كشور ديگري بنام عراق با همين بحران مذهبي روبرو است كه حتي همسايه ها از دين و مذهب همديگر مي دانند و ديواري بلند از ترس هم ساخته اند.! سرزميني كه حتي در دوره صدام از تعصب و نفرت در ميان مذاهب و اقوام آن سرزمين خبري نبود اما حالا دندان براي خوردن يك ديگر تيز مي كنند.
يك خورده پيش تر برويم به جنگ هاي قومي و مذهبي ليبي، ميانمار، يوگسلاوي، گنگو، سودان، نيجر، آفريقاي مركزي و غيره را ببينيم...
هم وطن خوبم!
اگر اينجا مطلبي نشر ميشود تاجيك بودن، پشتون بودن، ازبيك بودن و هزاره بودن ملاك نيست بلكه ترس از تفكر قومي و فاشيستي است كه همه را بسوي دوزخي مانند سوريه روان مي كند آنگاه يكي شيعه ديگري سني، يكي تاجيك ديگري پشتون، يكي ازبيك ديگري هزاره همه سلاح بردارند در سر يك ديگر بزنند و در آن لحظات نفرت انگيز تعصب قومي و مذهبي اين مردم بٌمب افكن هاي روسي و آمريكايي بنام داعش، حزب الله و... در سرمان بٌمب فرو بريزند و همه در آن آتشي كه جاهلانه بر پا كرديم بسوزيم.!
براي آنهاي كه از مطالب نميدانند همه چيز را قومي و مذهبي ميدانند و مي بينند متاسفم.!
گل امیری
>>> باسلام
جناب گل اميري بزرگوار اگر بمب افگن هاي روس و رشادت هاي جبهه مقامت نبود امروز جگرخوران عربستان وهابي واربابانش جنايت آلمان نازي را در سوريه تكرار ميكردند!
اگر بمب افگن هاي روس در افغانستان بود!
و اگرجلوي مدافعان اين سر زمين را اين مزدوران بظاهر وطن دوست!
نميگرفتن امروز نامي از طالب داعش وجود نداشت.
زنده باد عدالت خواهان و برابرخواهان...
لياقت محسني
>>> بها دادن به ریشه ها وبنیاددهای فرهنگ اصیل یک ارزش است اما باید فرقی بین بنیاد گرایی با تعصب غلط وخشونت غیردینی وانسانی قایل شد وبه این بهانه با ارزشهای چند هزار ساله تمدنی برخورد نکردکاری که غربی ها برای تسلط استعماری خود برملل دیگر از بنیادگرایی نام می برند
>>> این مرض مهلک از نفر اول کشور شروع گردیده است. وقتیکه نفر اول درتبانی با حلقه فاشیستی اش چون اسماعیل یون ودیگران ازاتمر تا کرزی تا گلبدین ودیگررهبران قوم گرای دولت تک ق.می این ماسایل را دامن میزنند انتقال میکند به همه مردم بروید درادارات دولتی قومگرایی بیش ازحد بطور افراطی تظاهرنموده قابل رنج وتشویش است اگر شایستگی ولیاقت هم داشته باشید سوالات را خوب درست حل کرده ولی در اترویو سوال میکنند که از کجاهستی ؟تبارت چیست؟ سوالیه بجرم فبار وزبان ناکام میشویم شامل کار نمیشویم .بببینید لیست روسای وزارتهای دفاع,داخله,مالیه لیست سفرای کشورهارا که ازیک تبار وزبان اند؟؟؟ازطرف کی کقرر شده اند؟ارگ.
درهروزارت خانه که رییس ازیک قوم مقرر شد ارکاکین وزیر دستان خودرا ازقوم خود تعین میکند.مثالهای آن وا وضوح کامل درهروزارت خانه خصوصن دفاع,داخله,مالیه,تجارت,بانکها...وغیره دیده میشود.چرا؟؟ازکجامنشا گرفته ؟؟؟بااحترام ماعدالت میخواهیم.همه اقوام برابر باشند چرا اینطور میشود.؟
>>> ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بـــس
ندادند شـیر ژیان را بکــس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شــود
کنام پلنگان و شیران شــود
چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار
>>> از قیود هراس، آزادم؛ بندهام عشق را و دلشادم
تیشه بر فرق خویش میکوبم، جان شیرینبهدست؛ فرهادم
قصد دارم مخاطبم باشم، درد خود را به خویش واگویم
با مزاج تو گر نمیآید، پنبه و گوش؛ گفتِ استادم
ای منام! ای مخاطب دردم! ایکه گم کردهای نشانت را
ای من! ای بیشناسنامهترین؛ ای تو همسرنوشت و همزادم!
آریاییتبار، یعنی تو! رفته تاریخ، از فراموشت
آریاییتبار، یعنی من؛ برده تاریخ، اینک از یادم
چون گلوی پرنده خونیناست، پنجههای برادرش طوفان
سرخْمست از غرور نادانی، گشتهام طعمه، اوست صیادم
پای لُچ کرده بهر آزارم، دیو جهل و تعصب و ظلمت
مادرم را به فحش میبندند؛ میهنم را، زبان و اجدادم
تیغ، ماندهست گزمه بر جانم؛ تا بگویم که بنده افغانم
من مگر ننگ دارم از نامم، من مگر بیاساس و بنیادم
شهرت مادرم قمرگل نیست، هرکه نامی براش بگزیند
شهرت مادر من ایران است، آریاناست خاک آزادم
گفتهای: داغ میروی شاعر! هرچه باشد برادر ماهست
خواندهام من برادرش عمری، خواهرم هم نخواند این آدم
جگرم سوختهست از تبعیض، زین سبب قوغ واژه دَر دادم
زین سبب گُر گرفتهام چونکه؛ میدهد تکّهتکّه بر بادم
باید از پای خویش برخیزم، کشورم نام کشورم باشد
ورنه پامال هر سگی هستم، ورنه بیپاسخ است فریادم
شاعر : طهماسبی خراسانی
>>> بـه آيين بـهاران می ستيزند
بـه لطف گوهر جان می ستيزند
به شور و نغمه های عندليبان
به باغ و طرف بستان می ستيزند
بـه آهنـگ لطيـف آبـشاران
به عطر خاک و باران می ستيزند
به لبخند نـشاط انگيز نـوروز
به مهر و ماه و کيهان می ستيزند
به آهـو بـرگان مست و زيبـا
خيابـان در خيابـان می ستيـزند
به چنگ و بربط و آواز مطرب
به بـزم شـاد مستان می ستيزند
بـه آثـار گــران بـاســتانـی
به خشت و خاک ايوان می ستيزند
به خلق باميان و مهد شيران
به تنديسان بی جان می ستيزند
به خط و واژه و گفتار مـردم
بـه تصويـر عـزيـزان می ستيزند
بـه احساس لطيـف شاعـرانه
به نظم و شعر و ديوان می ستيزند
به شعر حافظ و خيام و جامی
به جوش باده نوشان می ستيزند
به رسم پاک مستان خـرابات
بـه دسـتاويـز رندان می ستيزند
بـه افکار سـنايی، پنـد عـطار
به گنج علم و عرفان می ستيزند
به سوز مثنوی و حالت شمس
بـه خورشيد فـروزان می ستيزند
به شـعر رودکی، قند سمرقند
به خط و خال ترکان می ستيزند
بـه فـارابی و سينا، فـخر رازی
بـه افـکار حکيمان می ستـيزنـد
به فـردوسی خـداوند اسـاطير
به پارسی ارث دهگان می ستيزند
بـه رسـم جـاودان پهـلوانـان
به رستم، خصم ديوان می ستيزند
به پندار و به گفتار و به کردار
بـه آداب بـزرگان می سـتـيزنـد
به ارث باستان و گنج شـايـان
بـه فرهنگ خـراسان می ستيزند
به سيس و قارن و سنباد و مسلم
بـه طـاهر مـرد ميـدان می ستيزند
بـه عيـاران و شيـران خـراسـان
بـه تـاريـخ درخشـان می ستـيزنـد
بـه خوجند و سمرقند و بخارا
به آمـوی خروشـان می ستـيزند
به غزنی و هـری بلخ و فرهرود
به پروان و بدخشـان می ستيزند
به عشق پاک دل های پر از سوز
بـه آه سينه چاکان می ستـيزند
به عـزم راستان و مهر يـاران
به قلـب صاف پاکان می ستيزند
به آيين وفـا و رسـم خوبـان
به لفظ و عهد و پيمان می ستيزند
بـه عدل و داد و قانون مدوّن
به حکم شرع و قرآن می ستيزند
به نـور دانش و صبح معـارف
به شـاگـرد دبستان می ستيزند
بـه پيونـد دل عشاق مسکين
به حسن نو عروسان می ستيزند
به زلف مهوشان برگرد رخسار
بـه آزادی نسـوان می ستـيزنـد
به نفس بيوه گان دل پـريشان
به طفل ديده گريان می ستيزند
به پيران سخن سنج خراسان
بـه افـکار جـوانـان می ستـيزند
بـه انـدرز طبيبان خـردمنـد
به دارو و بـه درمـان می ستيزند
بـه نيروی بـزرگ زنـدگـانی
به عقل و عشق و ايمان می ستيزند
بـه روح آدم و بـنياد هستی
بـه دسـتاورد دوران می ستيزند
به عرش کبريا و اصل فطرت
بـه ذات پـاک يـزدان می ستيزند
سخن کـوتاه ايـن گـرگان وحشی
به هست و بـود انسان می ستيزند
رسول پویان
>>> بس که میران شبستان به خراسان یابم
ملک کیخسرو روز است خراسان چه عجب
که شبیخونگه پیران به خراسان یابم
من مرید دم پیران خراسانم از آنک
شهسواران را جولان به خراسان یابم آ
سمان نیز مرید است چو من ز آن گه صبح چاک این ازرق خلقان به خراسان یابم
چند جویم به کهستان که نماند اهل دلی
آنچه جویم به کهستان به خراسان یابم
حجرهٔ دل را کز کعبهٔ وحدت اثر است
در به فردوس و کلیدان به خراسان یابم
بختیان نفس من که جرسدار شوند
از دهان جرس افغان به خراسان یابم
نزد من کعبهٔ کعبهاست خراسان که ز شوق کعبه را مجمره گردان به خراسان یابم
به ردای طلب احرام همی گیرم از آنک
عرفات کرم آسان به خراسان یابم
گرچه احرامگه جان ز عراق است مرا
لیک میقاتگه جان به خراسان یابم
بهر قربان چنین کعبه عجب نیست که من
عید را صورت قربان به خراسان یابم
بامدادان کنم از دیده گلاب افشانی
کاتشین آینه عریان به خراسان یابم
آسمان شیشهٔ نارنج نماید ز گلاب
کز دمش بوی گلستان به خراسان یابم
چون دم اهل جنان کان به جنان شاید یافت لذت اهل خراسان به خراسان یابم
آنچه گوئی به یمن بوی دل و رنگ وفاست
به خراسان طلبم کان به خراسان یابم صبح خیزان به یمن کز پی من خوان فکنند
شمهٔ لذت آن خوان به خراسان یابم
از خراسان مدد خون به یمن بینم لیک
از یمن تحفهٔ ایمان به خراسان یابم
غم ترکان عجم کان همه ترک ختناند
نخورم چون دل شادان به به خراسان یابم
عشق خشکان عرب کان خنکان یمنند
نو کنم چون دم ایشان به خراسان یابم
گر خراسان پسر عالم سام است، منم
که ز عالم سر و سامان به خراسان یابم
گاو عنبر فکن از طوس به دست آرم لیک
بحر اخضر نه به عمان به خراسان یابم
به خراسان شوم انصاف ستانم ز فلک
کان ستم پیشه پشیمان به خراسان یابم
بر سر خوان جهان خرمگسانند طفیل
پر طاووس مگس ران به خراسان یابم
بازئی میکند این زال که طفلان نکنند
زال را توبه ز دستان به خراسان یابم
شکل در شکل نماید به من اوراق فلک
شکلها را همه برهان به خراسان یابم
دل چو سیپاره پریشان شد از این هفت ورق جمع اجزای پریشان به خراسان یابم
اختران بینم زنبور صفت کافر سرخ
شاه زنبور مسلمان به خراسان یابم در بیابان سماوات همه غولانند
دفع غولان بیابان به خراسان یابم
این سویدای دل من که حمیرا صفت است صافی از تهمت صفوان به خراسان یابم
>>> گر ز شروان بدر انداخت مرا دست و بال خیروان بلکه شرف وان به خراسان یابم
ترک اوطان ز پی قصد خراسان گفتم
عوض سلوت اوطان به خراسان یابم
منم آن، موم که دل سوختم از فرقت شهد وصلت مهر سلیمان به خراسان یابم
گم شد آن گنج جوانی که بسی کم کم داشت از پی گم شده تاوان به خراسان یابم
گر بهین عمر من آمیزش شروان گم کرد
عمر گم بودهٔ شروان به خراسان یابم یافت
درد دل دارم از ایام و بتر آنکه مرا
نگذارند که درمان به خراسان یابم
هست پستان کرم خشک و من از انجم دل
فتح باب از پی پستان به خراسان یابم
مصحف عهد سراپای همه البقره است
حرف والناس ز پایان به خراسان یابم
آه صبح است مگر نحل که بر شه ره غار عورش افکنده و عریان به خراسان یابم
>>> مفهوم «افغانیت» و «افغان» بساختهای تاریخی متأخرند و قبایل چون غلجاییها، خلجها و ترکهای افغان شدهاند، طرح بدیل افغانستان جامع، دقیق و هوشمندانه باشد. اگر واقعیتهای تاریخی و تحولاتِ جغرافیایی را پایه قرار دهیم، «خراسان» یک بدیل تاریخی هوشمندانه است و با واقعیتهای تاریخی، زبانی و تکثر فرهنگی این منطقه همخوانی دارد. صورتبندی مسئله در قالب دو واحدسیاسی خراسان و افغانستانِ جداگانه میتواند سمت و سوی تحولاتِ تاریخی را روشن ساخته و مردم و نیروهای امنیتی را از سردرگمی نجات دهد. دلیلِ موفقیتِ طالبان این است که آنها هدفِ فتح سرزمینی دارند و برای یک واحد سیاسی مشخص میجنگند. مخالفین طالبان اما سر درگماند. نه تعلق عاطفی به واژه افغان دارند و نه واحد سیاسی جایگزین تعریف شده دارند. تمام زد و بندهای شان در چوکی و معاش خلاصه شده است.
خراسان در عینِ حالی که معنای تاریخی و فرهنگی عمیق دارد، از نظر قومی خنثا است. در این نام امید روشنی میدرخشد. معنای تباری و زبانی و مذهبی ندارد. تداعیگر خورشید آسمانی است که نورش را بر همهگان یکسان عرضه میکند و عظیمترین سیارههای عالم به دور آن میچرخند. برای شرح و توضیح آن لازم نیست سرگذشت قوم خاص را مبنا قرار دهیم. از نظر ترکیب زبان نیز قشنگ و خوشنماست. نام سرزمین من «خراسان» است و من «خراسانیام» معنا و مفهوم خوشآیند دارد. مهمتر از همه این یک دال تاریخی و فرهنگی بد نام نیست. با ترور و دهشت و انتحار پیوند ندارد. وقتی خودت را به کسی معرفی کنی که من «خراسانیام» از تو نمیترسد. فرار نمیکند. هزاران فکر و تصور بد در کلهاش رژه نمیرود. ساختار سیاسی این واحد جدید میتواند «جمهوری» باشد و نام حکومت «جمهوری خراسان» باشد. شاید برخی بگویند نام خراسان هم نام با یکی از ولایت های ایران است و این مشکل است اما در جواب میگوییم این عملا هیچ مشکلی پیش نمی آورد اگر منظور هم نامی تداعی فرهنگ بومی خراسان زمین است که این نه تنها اشکال ندارد بلکه بسیار نیک است و دانشمندان و شاعران بزرگ خراسان را در نظر ما زنده میکند اما اگر منظور عدم تمایز سیاسی است این شبهه وجود ندارد برای مثال میبینیم امروز جمهوری آذربایجان همچنان که نام مشترک با ولایات شمال شرقی ایران دارد استقلال سیاسی خود را حفظ کرده است و در همان حال روابط فرهنگی قوی بین مردم آذربایجان وجود دارد.
>>> سلام آقای گل امیری
حقا که دُر سفتی و حقیقت بگفتی ، مگر اینک سخن تو کس نداند اما بعد از گذشت سالهای رنج و عذاب .
موفق باشید
>>> برادران و خواهران عزیز!
قوم پرستی، تضاد قومی،نفاق مذهبی، سمت پرستی، برتری جویی، چورو چپاول، تخریب داراییهای عامه، محکمه های سهرایی، تجاوز به ناموس مردم، فروش زنان به خارجی ها، چپاول معادن و آثار تاریخی، نوکری بخاطر دلار همه و همه از دست آورد های ..... سربکف افغانستان محسوب میشود . تا زمانیکه این گروه شر انداز از هر قماشی که باشند مثل ( مجاهد، طالب،داعش، ملا ، اخند، تعویض نویس، جادو گر، مداری) وغیره نابود نشوند ، شما روی خوشبختی را نه می بینید. وسلام
>>> حکومت بدست قومگرا ها است.
مثلن برای انتخابات چرا خوست، گردیز، قندهار، اروزگان، کنر، ننگرهار، لغمان، لوگر و بقیه ولایت ها حوزه بندی نمیشوند که تنها غزنی حوزه بندی شود آنهم صرف بنفع یک قوم خاص؟
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است