تاریخ انتشار: ۱۴:۱۴ ۱۳۹۷/۱۰/۲۲ | کد خبر: 156863 | منبع: | پرینت |
چند سال قبل، مطلبى تحت عنوان (جمعيت اسلامى از فراز تا فرود ) نگاشتم كه در آن بر نقاط قوت و ضعف جمعيت و اينكه چه موانعى فراراه انسجام مجدد و مدرنيزه كردن اين تنظيم جهادى قرار دارد تا بتواند بعنوان حزبِ مدرن و امروزى نقش ايفاء نمايد در آن اشاره شده بود.
اما از آنروز تا حالا نه تنها هيچ تحولى در جمعيت بوجود نيآمد بلكه پيوسته سير نزولى را پيموده تا امروز كه در اوج تشتت، افتراق، پراگنده گى و بى برنامه گى بسر مى برد. چنانچه امروز جمعيت نه تنها رسماً به دو جناح جداگانه، به رهبرى پسر شهيد استاد ربانى رهبر فقيد جمعيت و پسر سيد نور الله عماد معاون جمعيت تقسيم شده بلكه چند تن از اعضاى شوراى رهبرى آن نظير يونس قانونى، احمد ولى مسعود، عبدالحفيظ منصور احزاب جداگانه ى را در وزارت عدليه ثبت و راجستر نموده، اسماعيل خان، بسم الله خان و چند خان ديگر عضويت شوراى حراست و ثبات ، عطاء محمد نور و صلاح الدين عضويت ائتلاف انقره را دارند و هر كدام از شوراى رهبرى آن بطور خودسرانه كانديد رياست جمهورى و يا معاون كانديدان ديگر شده اند. و عنقريب شاهد اعتراض و انشعاب احتمالى بخش ديگرى از شوراى ٦٤ نفره جمعيت در قبال معامله گرى هاى اخير هم حزبى هايشان خواهيم بود.
سوال اين است كه آيا زمان آن فرانرسيده است تا قبل از اينكه رسوايى هاى ديگرى بوقوع نپيوسته تا كارنامه هاى درخشان بزرگان فقيد، اعضاى صادق و مجاهدان مخلص آنرا خدشه دار نساخته. به عمر اين جمعيت سرگردان خاتمه بخشيد و توأمان تكليف سران معامله گر و هواداران منتظر آنرا روشن ساخت.
آيا اقدام بجا نخواهد بود كه جمعى از چهره هاى آگاه، دلسوز و صديق آن در يك گردهمآيى انحلال جمعيت را اعلان نمايند؟ البته اين پايان كار نخواهد بود بلكه آغازى براى تشكل هاى نو با اهداف نو براى ايجاد جامعه نو و فرداى بهتر خواهد بود.
شنيده ام كه انجنير محمد عثمان مشهور به لندى يكى از رهبران جريان چپگراى موسوم به شعله جاويد بعد از نوشتن توبه نامه از مبارزه در كتاب (پس منظر تاريخ) نوشته است:
از مدتى رهبرى سازمان در نزد صفوف آن مشكوك و متهم به معامله و داشتن رابطه با ( ضبط احوالات ) اداره استخبارات نظام شاهى بود. هر برنامه ى كه روى دست گرفته مى شد، مى ديديم از قبل زمينه هاى از سوى دولت وقت خنثىٰ شده. بعد از تبادل نظر هاى زياد، رده هاى دوم و سوم سازمان در يك اقدام انقلابى، رهبرى را خلع و سازمان را منحل اعلان نمودند. كه بعدها از دل سازمان دموكراتيك نوين موسوم به شعله جاويد، گروه هاى رهايى، اخگر، ساما، پيكار، راوا، ساوو و چندين گروهك كوچك ديگر زاده شد و هر يكى با تشكل جديد، گروه هاى همفكر و اهداف مشخصى بيشتر از قبل فعاليت سياسى نمودند.
آيا اين تجربه خوبى براى جمعيت اسلامى نخواهد بود؟
محمد عارف منصوری
>>> انهاي كه حزب هاي نو ساختند همه شان نتوانستند كه حزب واقعي بسازند چون جز دو سه نفر محدود كسي ديگر همراه شان نرفت و خود را خورد و كوچك ساختند و موقف خود را در جمعيت هم از دست دادند به حدي شد كه دوباره رهبري حزب را رها كرده با افتخار خود را عضو جمعيت خواندند. مثلا حفيظ منصور. عبدالله . صالح . قانوني كه حزب ساخته اند ولي هنوز قدرت خود را در بودن كنار جمعيت ميدانند و احزاب خود را احزاب ناكار امد ديدند و حتي انكار ميكنند كه حزب ساخته بودند. چون جمعيت قويترين حزب سياسي در افغانستان است كه نسل به نسل در عمق دل ها جا گرفته و هركه از جمعيت بيرون شود منفور جامعه و تنها ميشود.
>>> دراحزاب جهادی باید مبارزه باکفر صورت گیرد نه باپشتون علت پاشیدن همین است
>>> اگرمیخواهید واقعاٌ یک ایتحاد ایتفاق صادقانه ایجاد شود مردم های دلسوز دورهم جمع شوند برای حفظ دست آوردهای جهاد ومقاومت ودفاع ازمجاهدین راه حق ومعلولین ومعیوبین ووارثی ازبازمانده گان شهدای جهاد ومقاومت دور یگانه تنظیم که صادقانه برای آذادی میرزمد یعنی شورای نظار جمع شوید وآن جمیعت پارچه پارچه را رهانماید دران حزب هرکه برای خود کوشش میکنند.
سلیم "سالم"
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است