تاریخ انتشار: ۰۹:۳۰ ۱۳۹۷/۱۲/۲۰ | کد خبر: 157748 | منبع: | پرینت |
در یک کتاب تازه ادعا شده است که ملا محمد عمر رهبر فراری طالبان زمانی در نزدیکی یک پایگاه امریکایی در افغانستان زندگی میکرد.
به گزارش جمهور به نقل از بی بی سی؛ کتاب "زندگی مخفی ملا عمر" نوشته "بتی دم" حاکیست که برخلاف تصور امریکا ملا عمر هرگز در پاکستان پنهان نشده بود.
در عوض او در ولایت زادگاهش زابل در فاصله پنج کیلومتری یک پایگاه امریکایی زندگی میکرد.
خانم دم که روزنامه نگاری هالندی است برای نگارش این کتاب پنج سال را صرف تحقیق و مصاحبه درباره اعضای طالبان کرده است.
او موفق شد با جبار عمری، مردی که در دوران اختفای ملا عمر بعد از برکناری طالبان از قدرت در سال 2001 عملا محافظ او شد، مصاحبه کند.
آقای عمری، ملا عمر را تا زمان مرگش در اثر بیماری در سال 2013 میلادی پنهان کرد.
به نوشته خانم دم به فاصله کوتاهی بعد از سقوط طالبان، ملا عمر - که امریکا بعد از حملات 11 سپتامبر 2001 برای کشتن او 10 میلیون دالر جایزه تعیین کرده بود - در اتاق های مخفی خانه ای در نزدیکی یک پایگاه امریکایی زندگی میکرد.
نیروهای امریکایی حتی در یک مورد این خانه را جستجو کردند اما به نوشته این کتاب اتاق های مخفی خانه از چشم آنها پنهان ماند.
او بعدا به ساختمان دیگری در کمتر از پنج کیلومتری یک پایگاه دیگر امریکایی که محل استقرار هزار سرباز بود نقل مکان کرد.
به خانم دم گفته شد که آقای عمر از طریق رادیوی پشتوی بی بی سی اخبار را میشنید. او برخلاف ادعاهای طالبان امکان اداره این گروه از مخفیگاه خود را نداشت.
اما گفته میشود او بر ایجاد دفتر طالبان در قطر مهر تایید زد، جایی که مقامهای امریکایی در تلاشی برای پایان جنگ طولانی این کشور مشغول مذاکره با رهبران طالبان هستند.
کتاب خانم دم ماه پیش در هلند چاپ شد و به زودی به زبان انگلیسی در دسترس خواهد بود.
کد (9)
>>> ملا عمر در زیر چتر حمایت امریکایی ها ودر محافظت انها بود . مانند بن لادن. زیرا ملا عمر اجنت فعال سازمان سیا بود.
>>> بغدادی هم پهلوی آمریکایهاست
>>> د اکرام اندیشمند
از خاطرات جنرال ملک:
«مختار نيازوف مسئول دسك افغانستان در وزارت امنيت اوزبیكستان پيام آورد تا جنرال صاحب دوستم با جنرال نسيم رنا، ریيس آياسآي پاكستان در تاشكند ملاقات نمايند و دوستم با چندنفر معدود روانه تاشكند شده با مهمانان خارجي و در حضور رستم عنايت اوف، وزير امنيت اوزبيكستان ديدار وگفتگو كرد وبكس يك مليون دالري را به دوستم صاحب تسليم داد وجناب شان به ضياترجمان كه فعلاً كاردارسفارت افغانستان دردهلي است هدايت داد تا بكس را برداشته به داكترعظيم ياور خاص بدهد در اين مجلس، برعلاوه من ضيا ترجمان عالمرزم، سيدكاملخان نيز حضور داشتند.
جنرال دوستم به مزارشريف برگشت و به قواي هوايي دستور داد تا تيم تخنيكی ترميم طيارات حربي و ترانسپورتي را به قندهار فرستاده طيارات طالبان را آماد ه نبرد با حکومت استاد ربانی بسازند. قواي هواييِ شمال، طبق هدايت جنرال دوستم، انجنير غياث، سر انجنير قواي هوايي و اكه جلال پيلوت از قوم اوزبیک را كه حالا هم در قيد حيات است، با تخنيكران هوايي و با مبلغ هنگفت پول به كمك طالبان به قندهار فرستاد. در همین زمان، تمام پرزهجات طيارات طالبان از شمال اكمال شد و وسايط ترانسپورتي و حربيِ آنها در قندهار آماده اجرای وظایف محاربوي گرديد. مبلغ يك لك دالر امريكايي توسط مرحوم مولوي تركستاني به طالبان قندهار فرستاده شد تا جهت تقويت بيشتر خود به مصرف برسانند.
جنرال دوستم، بنابر دعوت مقامات پاكستان، با من، سيد منصور نادري، استاد محقق، عالم رزم و ضيا ترجمان، غرض ملاقات با رهبري طالبان از راه تاشكند به اسلام آباد سفر نمود. جنرال دوستم با همه ما يكجا در مهمانخانه آياس آي جابجا شد و آن شب، دوستم با ملارباني، نفر دوم تحریک طالبان ملاقات كرد و در ملاقات عمومي در برابر ما، از طرف طالبان ملاغوث وزير خارجه، ملا جليل، اميرخان متقی و چند نفر ديگر حضور داشتند و روي سقوط حاكميت دولت استاد رباني بحث و تبادل نظر صورت گرفت. سيد منصور نادري بعد از ختم مجلس، تا صبح به حركتهاي اميرخان متقی ميخنديد و ميگفت که اگر اين شخص وزير اطلاعات وفرهنگ افغانستان شود چه خواهد شد و با تأسف چنين هم شد. جنرال دوستم با همراهانش يكجا به مزارشريف برگشت. ارتباطات تيلفوني با طالبان تأمين بود و تعرض بالاي منطقه ی دل آرام شروع شد تا به امارت امير اسماعيلخان نقطه پايان گذاشته شود. از زمين نيروهاي پياده طالبان و از هوا طيارات سو ٢٢ جنبش، نظر به هدايت جنرال دوستم، پيلوتهای باتجربه افغانستان، جنرال حفيظ قهرمان، جنرال بصير پيلوت، يعقوب پيلوت، يونس پيلوت، نقيب پيلوت و دیگران كه اسمهايشان در اينجا نميگنجد و الحمدلله همه در قيد حيات اند، بمباردمان هرات را شروع کردند. طیارات جنگی در آسمان هرات مانور ميرفتند و صدای غرش ماشینهای حربي و بم، احتمالاً تا هنوز از یاد شهریان هرات و امیراسماعیلخان نرفته است.
لشكر نور به فرماندهيِ امير اسماعيلخان، بعد از پيروزي دولت اسلامي در افغانستان غرض تصرف شمال، سالها بود كه در خط بالا مرغاب با جنبش و مردم فارياب میجنگید. با آنکه هزاران جوان فاريابي و هراتي جان باختند و مردم فارياب و هرات بارها بيرحمانه مورد بمبارد هوایی قرار گرفتند؛ اما جنگ ختم نشد. در اين موقع حساس، لشكر جنبش به فرماندهي رسولپهلوان به اساس هدايت جنرال دوستم، از طريق زمين به بادغيس حمله كرد و تا مركز قلعه نو پيشروي كرد و هرات هم بنابر هر معامله ای سقوط دادهشد.
در اين هياهوي جنگ و لشكركشي، جنرال دوستم مجدداً به اسلام آباد سفر کرد و مجلس بزرگی با اشتراك اقایان گلبدین حكمتيار، حضرت صبغتالله مجددي، مرحوم حاجي قدير،استاد محقق ، سيدمنصور نادري، مولوي تركستاني، غلام محمد یيلاقي، عالم رزم، ضياترجمان، جنرال پاينده پيلوت و من حضور داشتيم. در آن زمان حكمتيار صاحب و حاجي قدير از نفوذ طالبان و آينده آن در منطقه پشتوننشين، نگران به نظر ميرسيدند. جلسات ادامه داشت و بعد از ختم جلسه، دوباره به مزارشريف برگشتيم. بالاخره، جلال آباد سقوط كرد و طالبان به دروازههاي شهر كابل رسيدند....»
>>> چکیده ی از نظریات بیلیو در مورد امیران و قوم افغان!
امیران این کشور بیوفا در تعهدات، خاین در معاملات و دشمن در مناسبات میباشند. ریکارد سیاه تری از سوء
حکومت، شرارت، وحشت، ظلم و ستم که علایم دورهء حکومت افغانان مستقل است، به مشکل میتواند در وقایع سالیانه دولتهای مستقل زمان حاضر و یا در آنزمان دریافت گردد.
* دوره ۲۶ ساله حکومت احمد شاه ابدالی یک جریان بدون وقفه اشغال و غارت میباشد. او بطور مکرر خزانهء خویش را با هجوم متوالی هند پُر نموده و نام قبیله خود را بلند ساخته است. او برای مردم بیقرار و بی قانون خویش شغل اشغالگری و برای اشراف بی ثبات و جاه طلب خویش ساحاتی حاصلخیز برای ارضای امیال آنها فراهم نمود، اما هیچ چیزی برای منافع اساسی کشورش انجام نداد.
* او به هنگام وفات امپراطوری را بر جا میگذارد که از ستلیج و اندوس در شرق تا دشتهای پارس در غرب، از اکسوس در شمال تا اقیانوس هند در جنوب پهنا دارد.
* تهاجمات نظامی مکرر، جنون خزانه و ثروت، اقدامات بیقرار و پیوست دادن دوامدار قلمروهای دیگران که عادت احمدشاه بود، با زنده گی تشریفاتی و تجملی خانوادگی، خنیاگری دربار، کبوتر بازی و خروس جنگی در دورهء تیمورشاه مبادله شد.
* تیمور پس از ۲۰ سال سلطنت وفات نموده و شمار زیاد پسران و دختران بر جا میگذارد. از جمله پسران او، زمان حاکم کابل، عباس حاکم پشاور، کهندل حاکم کشمیر، همایون حاکم قندهار و محمود حاکم هرات بوده و این مجموعه آنچیزی است که از امپراطوری احمدشاه درانی به هنگام مرگ جانشینش باقی میماند.
* سلطنت نیرومند بنیانگذار آن
(احمدشاه ابدالی) یک دوره جاه طلبی، اشغال و غارت میباشد. سلطنت ضعیف جانشین او (تیمور) یکی از دوره های عیاشی، خوشگذارانی، رکود و انحطاط بوده است. سلطنت های ناپایدار رقیبان بعدی از قبیل زمان، شجاع، محمود و... نیز یک دوره کاملاً انارشی، اختلافات، خیانت، شکنجه، تشنجات و مرگ بوده است.
* یگانه چیزیکه از امپراطوری باقی مانده، یک مجموعهء به هم پیوسته و تابع حکومت مرکزی کابل نبوده و به ریاستهای مسقل هرات زیر سلطه کامران، قندهار زیر سلطه شیردل و برادرانش و کابل زیر سلطه دوست محمد تقسیم گردیده است.
* این امیران با وجود دشمنی پوشیده با ما بخاطر تقویه مقام و موقعیت خودشان توسط کمکها و پشتیبانی مفت ما، هیچ وقت از معاهده بستن با ما و قبول جیره از ما دریغ نورزیده اند. آنها جهت نگهداری مقام خویش آگاهانه و عمدی دریغ ننموده اند. فریبکاری و خدعه در تمام موارد شیوه معامله آنهاست.
* با تحت انقیاد در آوردن آنها میتوان تمام اقوام دیگر کشور را به آسانی کنترول نمود و حکومت کرد. انقیاد آنها برای ما یک مسئله مشکل نیست و میتواند با قرار دادن آنها در مقام فرمانروائی و تسلط بر اقوام دیگر را بدست آورد.
* بدون شناخت اقوام مختلف این کشور، منافع متضاد و تمایلات متنوع آنها نمیتوان چگونگی مناسبات با آنها را تامین نمود.
* علل اساسی و اولیه انارشی و عدم ثبات در این سرزمین، تنوع قومی، مناسبات(غیر عادلانهء) قبیلوی و حاکمیت تک قومی میباشد.
* باشندگان این قلمرو یک قوم متحد از یک اصل و نسب نبوده، آنها نه منافع سیاسی مشترک دارند و نه قرابت قبیلوی؛ بلکه متشکل از اقوام و قبایل مختلف با منافع متضاد و جاه طلبی های دشمنانه به مقابل همدیگر اند.
* یگانه عنصر مشترک و وسیله اتحاد در بین آنها مذهب است که جذبه آن بعلت جهالت، عقب ماندگی و موجودیت فرقه های رقیب(سنی و شیعه و...) چندان قوی و دوامدار نبوده و"مذهب" به تنهایی نمیتواند بر غرایز قومی و منافع قبیلوی مسلط گردد.
* مردمان مختلف باشنده افغانستان را بشکل نادرستی <افغان> میگویند. آنچه بنام قوم افغان گفته میشود ترکیب غیر متجانس و اقوام مختلفی است که بطور ضعیفی یکجا ساخته شده و آنهم تا زمانیکه یکی از آنها با کمک و پشتیبانی یک قدرت بیرونی در موقعیت قوم حاکم نگهداشته شود. در جریان حدود ۱۳۰ سال گذشته، این موقعیت مسلط در اختیار قوم افغان بوده؛ نام قوم مخلوط (افغان) و کشور (افغانستان) از همینجا ناشی شده است.
* افغانها که بطور تصادفی در مقام قوم حاکم قرار گرفتند، هیچ یک از خصایل لازم و ضروری برای این موقف را دارا نبودند. افغانها با عبور از یک زنده گی وحشیانهء کوچیگری در این اواخر هنوز بی سواد و بی تهذیب بوده، در بهم پیوستن منافع سایر اقوام، جلب و دلجویی آنها، تامین وفاداری و پشتیبانی آنها ناکام مانده اند. مناسبات آنها با همسایگان شان نیز دشمنانه و غیر قابل اطمینان است.
* پرسش مهمی ایجاد میشود و آن اینکه پس از یک دوران طولانی اثبات بی ظرفیتی و بی اعتمادی، هنوز هم باید به افغانها اجازه داده شود که سلطه و فرمانروائی اقوامی بمراتب بهتر از خودشان را داشته باشند؟.
*ما افغانها را آنطور قضاوت میکنیم که آنهارا در عمل دیده ایم و ما آنها را بسیار ضعیف النفس یافتیم. آنها فضایل (معروفات) و رذایل (منکرات) خود را دارند ولی به عقیده ما رذایل ایشان بر فضایل شان بسیار سنگینی میکند. آنها برای فرمانروائی خود و یا دیگران مناسب نیستند و متاسفانه به آقا یا باداری ضرورت دارند.
* مردم از رهبران و فرمانروایان خود می آموزند، لذا آنها مسئولین واقعی در مناسبات مردم میباشند.
* تنوع منشا، رسوم متفاوت و منافع متضاد، عوامل مهمی میباشند که هیچ حکومت مستحکم قومی و تک قومی نمیتواند بدون پشتیبانی یک قدرت بیرونی، خود را در صلح و امنیت دوامدار در این کشور نگهدارد.
پ.ن: در اخیر نیز قابل یاد آوری است، که بیلیو دانشمند مشهور انگلستانی بود که نزدیک به ۳۰ سال در خراسان چه به عنوان نماینده سیاسی، چه به عنوان کارمند اجتماعی و چه به عنوان کارمند صحی کار کرده است.
این نوشته که بخش کوچکی از کتاب نوشته شده ایشان "نژادهای افغانستان" در سال ۱۸۸۰ میلادی است، که تاکنون به دلیل تضاد با منافع افغانها اقبال چاپ و ترجمه به زبان فارسی نیافته بود که جناب پزشک لعلزاد دلاوری کرده و این کتاب را ترجمه کرده و بدست چاپ رساندند.
ادریس خراسانی
>>> ملا محمد عمر مجاهد اصلا از ولسوالی میوند ولایت کندهار میباشد که در طفولیت با فامیلش به ولایت ارزگان کوچ کرده بود و در همان جا زندگی میکرد، در این مضمون ولایت زابل بطور اشتباه به جای ارزگان ذکر شده است.
>>> شبیر کاکر از کتاب جنرال قادر، می آرند:
«جنرال قادر وزیر دفاع در حکومتهای خلق وپرچم در خاطراتش می نویسد که بعد از سقوط رژیم حفیظ الله امین؛ جنگها علیه دولت و قوای شوروی شدت کسب کرد۰
من با صدور یک فرمان نظامی؛ به تمام گروپهای عملیاتی جلب واحضار دستور صادر کردم که کارتهای معافیت عسکری وزارت اقوام وقبایل دیگر اعتبار قانونی ندارد هرجا که پشتونهای لر وبر را یافتید کارتها را پاره کرده و افراد واجد عسکری را به کندک های تجمع برده وبه عسکری سوق نمایید۰
یک دو روز نگذشته بود که دیدم در مقابل دفتر وزارت دفاع تعداد از قبایل جنوبی تجمع کرده و بر ضد من تظاهرات براه انداخته اند۰
من نمایندهء وزارت دفاع را تعین کردم وبرایش گفتم که نزد این اعتراض کننده ها برود و بازبان پشتو بگوید که اگر شما باشنده گان این کشور استید باید به خدمت عسکری بروید این وطن بالای تان حق دارد۰ تاجیک؛ ازبک وهزاره عسکری میکنند شما چرا خودتان را از زیر خدمت معاف ساخته اید۰
اما چند روز بپس، یک مشاور روسی در دفترم آمد و گفت:
سلیمان لایق؛ به سفارت شوروی مراجعه کرده و گریه کرده است که جنرال قادر آبروی او را نزد پشتونها به زمین زده است یا باید فرمان خود را پس بگیرد ویا سلیمان لایق از وزارت استعفا میدهد۰ من گفتم: بگذارید که استعفا بدهد۰ اما مشاور روسی گفت: متاسفانه ما این را قبول کرده نمیتوانیم.»
تا چه زمانی و چرا باشد این قبیله بازی و ستمگری های افغاتباری؟
>>> Ziai
گله از هیچ کسی نیست، خدا مردم گوسفندی ما را بیدار و هوشیار سازد. زمین نرم را هرکس بیل میزند. ملت ها حکومت های را دارند که خود سزاوار آن اند. این مردم همیشه در طی چندین سده مانند پارازیت یا طفیلی بار دوش سایر اقوام بوده اند.
>>> Kakar
اين نوع تبليغات بخاطر بزرگنمايي وشخصيت بخشيدن به يك مزدور بي اختيار است كه از شرم وننگ زمانه تا آخر عمر نخواست چهره اش افشا شود و اصل ونسب اش معلوم شود، برادر مجاهد حكمتيار هم مشابه به همين ادعا ميگويد من در فاصلهء يك متري قواي امريكا قرار داشتم وامريكايي ها مرا نشناختند
>>> چنین شایعه مشروعیت بخشیدن به طالبان وملاعمر است تا بفهمانند که ملا وطالبان در بند پاکستانیها نبودند وشاید هم نیستند
س کابل
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است