فکری به حال وضعیت دانشگاه هرات بکنید
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۲۵    ۱۳۹۸/۲/۶ کد خبر: 158376 منبع: پرینت

چند روز پیش محفلِ عمومی جشن فراغت دانشجویان دانشگاه هرات بود و من نیز به عنوان مهمان حضور داشتم.
در این محفل رییس دانشگاه هرات منتقدان از کارکرد مسوولان این نهاد را به شپش تشبیه کرد. او تاکید ورزید که تا پای جان به پای برنامه‌هایش ایستاده خواهد شد.

چند نکته درین مورد:
این‌که رییس عالی‌ترین نهاد اکادمیک هرات منتقدان خود را به شپش تشبیه می‌کند جای تاسف است و بدتر از آن کف‌زدن صدها دانشجو به این تشبیه بود.
آیا انتقاد از وضع دانشگاه یا مسوولان آن باید با توهین پاسخ داده شود؟ پس آزادی بیان و مردم سالاری جایگاه‌اش در کجا است؟
آیا شایسته است رییس نهادی که باید مروج مردم سالاری باشد در برابر انتقاد یا شکایات این‌گونه گارد بگیرد؟

- آقای رییس در حالی تعصب در دانشگاه را رد می‌کند که در همین محفل فراغت، حتی یک‌بار حاضر نشد از واژه دانشگاه استفاده کند؛ قضاوت در مورد استفاده از واژه دانشگاه/پوهنتون و یا دانشکده/پوهنحی بر دوش حاضران که آیا واقعن هر دو طرف اجازه‌ی استفاده از زبان مادری خویش را داشتند یا خیر!؟

- با این حال والی هرات که پس از رییس دانشگاه سخن می‌گفت؛ بارها از هر دو واژه دانشگاه و پوهنتون استفاده کرد و هشدار داد که تبعیض و تعصب در دانشگاه هرات پذیرفتنی نیست.

- بسیاری از استادان دانشگاه هرات استوانه‌های اکادمیک این سرزمین هستند و از دید من سزاوار رییس این چنینی نیستند.

- شمار زیادی از دانشجویان همواره از کارکرد شماری از مسوولان دانشگاه شکایت دارند و نمونه واضح تعصبات موجود در دانشگاه، نبودِ لوحه درین نهادِ اکادمیک است.

- تعصبات زبانی و قومی و از سویی دیگر افراط‌گرایی به شدت در حال ترویج در نهادی است که باید از این مسایل مبرا باشد.

پ.ن: اگر مسوولان در حکومت مرکزی خواهان جلب اعتماد مردم هرات هستند باید هر چه زودتر فکری به حال وضعیت دانشگاه هرات بکنند همان‌طوری که درین اواخر وعده‌هایی را سپرده‌اند...

جواد بیات


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
دانشگاه هرات
بیات
نظرات بینندگان:

>>>   هرمقام حکومتی که مسکونه اصلی هرات باشد یعنی هراتی باشد نمیتواند درانجا وظیفه اجرا کند برای اینکه درهرات کارها خوب وموفقانه پیش برود باید از والی رئیس تا مدیر وبالاتر ازان همه از ولایات جنوب باشند

>>>   تعصب خودت هم همین است که دانشگاه می گوئی و پوهنتون نمی گوئی.

>>>   رهبران اقوام غيرپشتون و غير پټان و غيرروهيله يا ناافغانه کيش شاوولى به گونه خلیلی خودخواه و محقق بذله گو و عبداله عبداله با سفيده و سرمه ولبسرين و دوستم نه قدرت و نه عزت همه به آرمانهاى مردمان زير پاى خود نمودند و پاى هاى رهبران پشتون را بوسه زدند. کليد ستان بدست مردمان غيرپشتون کشور نامنهاد افغانستان نبود فرهاد دريا دوست قهار عاصى و تنصيفگر بعضى از اشعار بى غرض اش ( فرهاد دريا "گل نيست ماه نيست دل ماست پارسى" را نخواند نام پشتو دانشگاه گفت) پشتون را با کليد پارسى تقديرکرد: "يک کليد خانه از تو يک کليد خانه از من"
فرهاد نواسه "شيرخان بندر "جورکردنند برايش درستان غيراوغان اما کجاست نام ناصران وخسروان ويزدگردان در منطقه پشتونان و يا "ده افغانان"

پشتون و تاجيک و هزاره و اوزبيک وغيره کيستند که کليد تقسيم (بخش) کنند و يا با پارسى ميانه و يا به ژند و پاژند اويستا به پهلوى يزدگرد ساسانى "ويش " ويش (بيدارى) و ويش (تقسيم وبخش را) در پارسى ميانه گويند : درويش به در ويش. بدون پارسى ميانه پهلوى پشتو نبود اى زبانشناسان افغان تقلب کار

تاجيک و اوزبيک و هزاره و پشتون مليت اند. شهروندعزيز اند و نه تبار و قوم و خيل و قبيله! پشتون مگر شهروند پاکستان و امريکا وغيره کشورها نيست نيستد.
تا زمانيکه پيشوند ستان ما "افغان" باشد پشتون و تاجيک و هزاره و اوزبيک وغيره شايشتگى و قابليت و توانايى ومهارت تفکر شهروندى را ندارد.
پشتون نام تبار خود را ("افغان" ) که اين نام از زبانهاى سامى عبرى وعربى مشتق شده و از فغ و فغان افغان شده و با نسل شاوول افغانه يهوديت شباهت دارد براى پشتونها مانند کلام کتاب خدا مقد س تغير ناپذير شده و پشتون به خود چهار نام همچون هم چم و مترادف قايل اند و به غير پشتون از بردن نام يک اسمه شان مى ترسند. از اين جهت تا وقيتکه پشتون در قدرت تماميت خواهى و خودخواهى وخودپرستى اند. رهبران شان تفکر فاشيستى را در پيش چشمان 50 کشور انجام مى دهند کشورهاى که خود شان عليه فاشيزم هيتلتر نازى آلمانى مبارزه کرده بودند.
امروز قرن بيستم نيست ! قرن بيست و يکم است فاشيزم پولند و هنگرى و اوکراينى و اسرائيلى در مبارزه سرسخت فاشيزم نازى آلمان فاشيستى رفتار مى کنند.
زمانى امريکا و اسرائيل و پاکستان وممالک بالکان وهنگرى آلمان سوسياليستى شرق را و شوروى را پيگار يا پيغار مى کردند که ديوار ومرز خاردار ساخته اند.
امروز ببينيد که اسرائيل و پاکستان و امريکا از ديوار چين و ديوار 12 مترى هندوشاهان کابل کوه شيردروازه بلند تر ساخته اند.

دولت تماميت خواه بى کيفيت وبا کمبودى وحقارت فرهنگى خود را کلان جلوه مى دهدو خودنمايى مى کند. همين کمبودى و حقارت و حقير بودن اش باعث تحقير نمودن و سٶاستفاده از قدرت دولتى است خود زبان خود را بر ديگران تحميل مى کند.
همين تحميل زورکى زبان هيچ چيزى نيست بجزء فاشيزم زبان قومى!
قهار عاصی جواب فاشيزم عبدال ظاهر رييس پارلمان ظاهرشاه را داد که در سال 1964 زبان فارسى راحذف و "درى" را به جاى اش به عنوان "زبان درى" ناميدند. تا هنوز کدام مرد ميدان و زن زيرچادر پيدا نشده که "زبان درى" را بدون نام فارسى تعريف کند.

گل نیست ماه نیست دل ماست پارسی
غوغای کوه ترنم دریاست پارسی
از آفتاب معجزه بر دوش می کشد
رو بر مراد و روی به فرداست پارسی
از شام تا به کاشعر از سند تا خجند
آیینه دار عالم بالاست پارسی
تاریخ را وثیقه سبز شکوه را
خون من و کلام مطلاست پارسی
روح بزرگ و طبل خراسانیان پاک
چتر شرف چراغ مسیحاست پارسی
تصویر را مغازله را و ترانه را
جغرافیای معنوی ماست پارسی
سرسخت در حماسه و هموار در سرود
پیدا بود از این که چه زیباست پارسی
بانگ سپیده عرصه بیدار باش مرد
پیغمبر هنر سخن راست پارسی
دنیا بگو مباش بزرگی بگو برو
ما را فضیلتی که ما راست پارسی

شاهنامه فردوسى با بيت هاى شاهنامه دقيقى سند تاريخى در ميراث فرهنگى تمام مردمان ايرانى از کاشغر تا کردستان بغداد و شام و ترکيه و ازخجند تاسهند اند شاهنامه به سه بخش تقسيم شده است: اساطیری (از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از خیزش کاوهٔ آهنگر تا کشته شدن رستم و فرمانروایی بهمن پسر اسفندیار) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر تا گشودن ایران به دست اعراب) شاهنامه نخستین بار در سال 601 خورشیدی، بُنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی برگرداند و پس از آن برگردان‌های دیگری ازجمله برگردانِ ژول مُل آلمانى تبار به فرانسوی، انجام گرفت. پيش از ژومل فریدریش روکرت (1788 - 1866 ) شاعر و مترجم نامی آلمانی و از بنیانگذاران شرق‌شناسی آلمان که براى اولين بار قران را ازعربى و شاهنامه و داستان رستم وسهراب را پارسى به آلمانى يعنى دويچ برگردا . 1388 هزارمین سالگرد شاهنامه بود. شاهنامه در فهرست رویدادهای فرهنگی، هنری و علمی در سال‌های 2010–2011 میلادی در یونسکو به ثبت جهانی رسیده‌است. به همین روی جشن جهانی هزارهٔ شاهنامه با حضور نمایندگان 192 کشور عضو یونسکو در 31 مارس 2010 (11 فروردین 1389 ) در پاریس، فرانسه (مقر یونسکو) برگزار شد. افرادی هم‌چون ناصر کنعانی (استاد پیشین دانشگاه برلین)، بیژن غیبی (پژوهشگر تاریخ و ایران‌شناس ساکن آلمان)، اسدالله حبیب (استاد پیشین دانشگاه در افغانستان)، فریدون جنیدی (بنیانگذار و مسئول بنیاد نیشابور و عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی) و روشن رحمان (استاد دانشگاه زبان و ادب پارسی در تاجیکستان) سخنرانی کردند. بازپسین سخنران این آیین نیز اولریش مارزولف (استاد دانشگاه گوتینگن و اسلام‌شناس آلمانی) بود. در بخش دوم هم مرجان صادقی از ایران به نقالی و شاهنامه‌خوانی پرداخت و گروه موسیقی محلی بانو به سرپرستی مریم آخوندی هنرنمایی کرد. فقط نام پشتو اش را نى در تفکر ونه در دهان در زبان.

>>>   او فایز باد سر است مشکلی نیست همین قسم عادت دارد.
هراتی

>>>   به پاسخ گفتار مبنى بر ٧٠ و ٨٠٪ فى صدى بودن پشتون توجه شان را به کتاب "سر مونت استوارت الفینستون" را تحت "اکونت کينگدوم اف کابل"مى کنم!

«سر مونت استوارت الفینستون» ژنرال و نايب شاه برتانينه درهند ، يکى از دو ژنرالان (سر جان مکلم) که مامورت تجزيه و تقسيم ايران و اساسگزار سنگ تهداب افغانستان استاندار و فرمانده درهند برتانيه - سفیر انگلستان در کابل - نامگذار افغانستان و نويسنده کتاب "گزارش سلطنت کابل" (ترجمه محمد آصف فکرت ) دلیل نامگذاری افغانستان را از جانب خود چنین افاده می کند: "افغانان نام عمومی برای کشور خویش ندارند"( 1 ) ولی گاهی نام فارسی افغانستان را بکار می گیرند... نامی که توسط ساکنان این سرزمین بر تمام کشور اطلاق می شود، خراسان است نوشته شده است.
او در صفحه 125 کتاب چاپ سال 1842 می نویسد که "افغان ها" نام عمومى برای کشور خود ندارند. در این کتاب، که به طور کلی کتاب نامگذاری افغانستان مشهور است. مونت استوارت الفینستون خراسان راافغانستان تبديل کرد همه مردم غیر پشتون را در کتاب اش فهرست شده اند. مانند تاجیک ، اوزبيک ، هزاره، ترکمن، قرقيز، بلوچ ، چهار ایماق..و حتى افغانها. سرشماری و آمار و نظرسنجی آماری به شیوه شرکت هند بریتانیا. مونت استوارت الفینستون پشتونان را بکلى فراموش نموده واين نفر پدر افغانستان است (1) : ملت های مختلفی که در سلطنت کابل زندگی می کنند، که مقدار جمعیت در مقیاس کمک حاکى اند:
افغانها: 4،300،000
بلوچها: 1،000،000
تاتارها ( تورکتباران) : 1،200،000 پارسيان :(از جمله تاجیک ها): 1،500،000
هنديان (کشميريان جتها و غیره): 5،700،000
قبایل مختلف: 300،000
مونت استوارت الفینستون: "گزارش سلطنت کابل" . بند يک 1842 لندن برگ 125 و 114
اين است سرشمارى نامگذار افغانستان
"پشتونان" کجا شدند ????"
پشتونان در مهاجرت بودند! هنديان (کشميريان جتها و غیره): 5،700،000

منبع کتاب :
Mountstuart Elphinstone: An Account of the Kingdom of Caubul, and Its Dependencies in Persia, Tartary Vol I, London, 1842, Pg.114

https://books.google.de/books?id=9xgPAQAAMAAJ&pg=PA114&dq=Caubul+Kingdom+114&hl=de&sa=X&ved=0ahUKEwjU6e6ApvDhAhVKKewKHVBRAxAQ6AEIKjAA#v=onepage&q=Caubul%20Kingdom%20114&f=false

>>>   ما پارسى زبان انسان را به شپش تشبیه نمى کنيم و انسان ميتوانند از بى نذاکت باشد و بى نذاکت بى نظافت بي تميز و ناپاک و از انديشه شهروندى و فرهنگ بهداشتى زندگى شهرى دور و شپش دار و با حيوانک ها در يک غژدى و زير چادر زندگى کنند!
اما ما به شما باوجود حقارت فرهنگى تان به ديده انسان و بشر نگاه مى کنيم که با علم و دانش و فر و ادب خود شما را به سوى بشردوستى و آدميت و احترام به کرامت انسانى دعوت نمايم واين قدر فغ و فغان وافغان نکنيد
**********
زبان پارسى و مولانا جلال الدين بلخى يا رومى و کلمه "افغان" در اشعار مولوى. مولانا جلال الدين بلخى يا رومى افغان است?
جلال الدين ازستان افغان است ولى شناسنامه اش از دولت کشور افغانستان نيست.
مونت استوارت الفنستيون درست در زمان شاه شجاع در 650 سالگى مولانا جلال الدين بلخى يا رومى يک بخش ايران و را روى کشور گشتاسپ ٬اسپنديار٬ بهمن و آذرنوش و مهراب شاه با بانوى هندو اش "سهندخت" و دخت اش رودابه کابلى مادر رستم داستان و زال و دخت سمنگان بخش خراسان خاورى رامرز کشى کرد نام مترادف منحوس ناله و غوغا و شيون ناميد.

خى ببين و خوش شو به افغان بودن اش?
برگرفته از دیوان شمس٬ مثنوی معنوی و فیه ما فیه
دیوان شمس
غزلیات غزل شمارهٔ ۷
زیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست دلربا
افغان و خون دیده بین صد پیرهن بدریده بین
۱۱
غم جمله را نالان کند تا مرد و زن افغان کند
۸۲
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد تا باد چنین بادا
۱۴۱
چون تو رفتی جمله افتادند در افغان چرا

۴۳۹
افغان که گشت بی‌گه ترسم ز خیربادت
۴۴۱
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهر است بر دهانم و افغانم آرزوست
۵۳۲
حاجت دهد عشقی دهد کافغان برآرد از گزند
۷۵۲
هم دلم افغان کنان گوید که راه من زدند
۸۹۲
ز آتش والموریات نفس به افغان رسید
۸۹۹
پیش شه افغان کنم ز خدعه قلاب

زر من آن نقد خوش عیار نه این بود
۱۰۰۴
زان سوی گوش آمد این طبل عید
در دلش آتش بزن افغان عود
۱۰۱۷
هین نیش ما را نوش کن افغان ما را گوش کن
غزل شمارهٔ ۱۱۷۲
هین نیش ما را نوش کن افغان ما را گوش کن
۱۱۹۸
افغان ز یوسفی که زلیخاش در مزاد
۱۴۷۳
چو دولاب چه گردیم پر از ناله و افغان
۱۶۰۱
خاست افغان از دل و ما چون فغان برخاستیم
۱۶۸۰
در وصال شب او همچو نیم
قند می نوشم و در افغانم
۱۶۸۶

ای حلقه‌های زلفش پیچیده گرد حلقم

افغان ز چشم مستش کان مست کرد مستم
۱۸۴۴
کمانچه رانده آهسته مرا از خواب او افغان
غزل شمارهٔ ۱۹۴۶
ای به جان من تو از افغان من نزدیکتر
یا فغانم از تو آید یا تویی افغان
۱۹۶۹
دشمن جانم منم افغان من هم از خود است

غزل شمارهٔ ۲۰۶۶
کار من آن کت زنم کار تو افغان گری
۲۱۱۶
بام و در مجلس افغان کند
۲۱۱۹ حلوا

تو را صرع است یا سودا کس از حلوا کند افغان
۲۱۳۵
در هر صبوحی بلبلان افغان کنان چون بی‌دلان
۲۲۲۳
همچو چنگم سخره افغان
۲۲۳۴
افغان به عرش برده و پرسان ز حال تو
۲۵۶۳
از یار مکن افغان بی‌جور نیامد عشق

۲۶۳۷
ایمن شود از مرگ و ز افغان نیاحی
۲۷۷۰
افغان ز فراق جاودانی
۲۷۷۸
چون خریدار نفیر و لابه و افغان تویی
۲۹۶۳
در نای این نوا زن کافغان ز بی‌نوایی

دیوان شمس » ترجیعات » سی و نهم
نزد آن خورشید شمس‌الدین تبریزی برید
از دل من زاری و افغان و این غوغاش را

مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ -
در نهان جان از تو افغان می‌کند

مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۱
از تن بی جان و دل افغان شنو

دفتر دوم » بخش ۱۱
آه و افغان از همه برخاست زود

دفتر دوم » بخش ۱۸ -
تا شب و افغان او سودی نداشت

دفتر دوم » بخش ۴۰

آن زمان کافغان مظلومان رسد
بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند

دفتر سوم » بخش ۱۱ - باقی قصهٔ اهل سبا
کای خدا افغان ازین گرگ کهن

دفتر سوم » بخش ۴۴ -
شاه و لشکر جمله بیچاره شدند
زین دو کس جمله به افغان آمدند

دفتر سوم » بخش ۸۲ -
بی چراغی چون دهد او روشنی
گر چراغت شد چه افغان

دفتر سوم » بخش ۱۰۴ - باز شرح کردن حکایت آن طالب
آمد آن حکایت کان فقیر
روز و شب می‌کرد افغان و نفیر
وز خدا می‌خواست روزی حلال
بی شکار و رنج و کسب و انتقال

دفتر سوم » بخش ۱۶۴ -
ناله کرد آن زن که افغان ای اله
نه مهم بارست و سه ماهم فرح

دفتر سوم » بخش ۱۶۹ - حکمت ویران شدن تن به مرگ

گر نبودی تنگ این افغان ز چیست
چون دو تا شد هر که در وی بیش زیست

دفتر سوم » بخش ۱۸۳ -
می‌زند او را که هین او رابزن
زان عوانان نهان افغان من

دفتر سوم » بخش ۲۲۴
بانگ زد آن شه که ای باد صبا
پشه افغان کرد از ظلمت بیا

دفتر چهارم » بخش ۴۰ -
ظاهرت از تیرگی افغان کنان


دفتر چهارم » بخش ۱۰۸ -
رو به شهر آورد سیل بس مهیب
اهل شهر افغان‌کنان جمله رعیب

» مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۰
دست گیرش ای رحیم و ای ودود
تا ز یا رب یا رب و افغان شاه

مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۶
قل اعوذت خواند باید کای احد
هین ز نفاثات افغان وز عقد

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۲
گر حقد و رشک او بیرون زند
تو از آن اعراض او افغان مکن

» مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳
یک غریبی شاعری از ره رسید
روز عاشورا و آن افغان شنید

مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۱
; فغان از یار ناجنس ای فغان
هم‌نشین نیک جویید ای مهان
عقل را افغان ز نفس پر عیوب
» مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش
شد زن او نزد قاضی در گله
که مرا افغان ز شوی ده‌دله

بخش ۱۰۰ - شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن

رباعی شماره ۱۶۰: افغان کردم بر آن فغانم می‌سوخت
رباعی شماره ۱۶۱: افکند مرا دلم به غوغا و گریخت

دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۰
افغان کردم بر آن فغانم می‌سوخت
خامش کردم چو خامشانم می‌سوخت
مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۲
افغان نکنم نگویم این درد از اوست

مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۰
دل جمع از آن زلف پریشان توام
ای نای بنال مست افغان توام

دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۳۱
افغان که نهاد رسم تنها خواری
» فیه ما فیه » فصل سوم - یکی گفت که اینجا چیزی فراموش
میآمد دو روزه راه بازگشته بود همچنین سه ماه در راه بماند عاقبت افغان کرد که این اشتر
بلای منست از اشتر فروجست و روان شد.
مولوی » فیه ما فیه » فصل چهاردهم - در آدمی عشقی ودردی و خارخاری و تقاضایی هست
این سخنها را بر ایشان حرام کرده است چنانک اهل دوزخ باهل بهشت افغان کنند که آخر کو کرم شما و مروتّ شما از ان عطاها
کای خدا افغان ازین گرگ که نزین دو کس جمله به افغان آمدند. بی شکار و رنج و کسب و انتقال آمدند

مثنوی معنوی دیوان شمس از ستان جلال الدين آن ستان بوم گشتاسپ ٬اسپنديار٬ بهمن و آذرنوش و مهراب با بانوى اش سهند مادر رودابه کابلى ٬ مادر و رستم داستان و زال ودخت سمنگان

>>>   مولوی بلخ و روم "درى" نگفت "فارسى" نگفت تنها "پارسى" گفت.
"پارسى گفتن" سراواز زبان اوست
چه به طرزو نظم وزن درى و چه به طرز نظم و وزن هندى
1
مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۹
قد خرجتم من حجاب و انتبهتم من رقاد
پارسی گوییم شاها آگهی خود از فؤاد
ماه تو تابنده باد و دولت پاینده باد
2
مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۴
چه بود پارسی تعال بیا
یا بیا یا بده تو داد تعال
3
مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۱
به یاریهای شمس الدین تبریز
شود بس مستخف و مستهام او
خمش از پارسی تازی بگویم
4
مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۸
ای کن عاشقانه درد محرومی بگو
پارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگو
خواه رومی خواه تازی من نخواهم غیر تو
5
مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۲
چو من تازی همیگویم به گوشم پارسی گوید
مگر بدخدمتی کردم که رو این سو نمیآری
6
مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۲
و غیرنی و سیرنی بجود کفک الساری
چو نامت پارسی گویم کند تازی مرا لابه
چو تازی وصف تو گویم برآرد پارسی زاری
7
مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۱
مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی
بیا ای شمس تبریزی که بر دست این سخن
8
مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۰
فهو مولی موالیها، و مولا کل علیایی
اخلایی اخلایی، زبان پارسی میگو
که نبود شرط در حلقه، شکر خوردن
9
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش
پارسی گوییم یعنی این کشش
زان طرف آید که آمد آن چشش
10
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۴
ترک و کرد و پارسیگو و عرب
فهم کرده آن ندا بیگوش و لب
خود چه جای ترک و تاجیکست و زنگ
11
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸
ساقط گشت و شد بی دست و پا
بار کی نهد در جهان خرکره را
درس کی دهد پارسی بومره را
12
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۹
پارسی گوییم هین تازی بهل
هندوی آن ترک باش ای آب و گل
هین گواهیهای شاهان بشنوید
13
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ -
پارسی گو گرچه تازی خوشترست
عشق را خود صد زبان دیگرست
14
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۵ -
گر بتازی گوید او ور پارسی
گوش و هوشی کو که در فهمش رسی
15
مولوی » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌و سوم
چو خمری، در سر مستان درافتی
برآیند از حیا و پارسایی
16
مولوی » دیوان شمس » ترجیعات » سی و هشتم
در نیست، وجود می‌نمایی
دی کرده هزار گونه توبه
بگرفته طریق پارسایی
چون بیند توبه روی خوبت
17
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق
پارسی گو گرچه تازی خوشترست
عشق را خود صد زبان دیگرست
18
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۵
گر بتازی گوید او ور پارسی
گوش و هوشی کو که در فهمش رسی
19
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۹۲
دختر شاهت همی‌خواند بیا
تا سرش شویی کنون ای پارسا
20
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴ -
هین به دستوری ازین گندم خورم
ای امین و پارسا و محترم
21
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۹
بی‌طمع بود او اصیل و پارسا
رایض و شب‌خیز و حاتم در سخا
22
مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۷۵
کیست همه کار و گیائیش توئی
نیک و بد و کفر و پارسائیش توئی
23
مولوی » فیه ما فیه » فصل پنجم - این سخن برای آنکس است که او بسخن محتاجست
حکایت شاعری تازی گوی پیش پادشاهی آمد و آن پادشاه ترک بود پارسی نیز نمیدانست،
24
مولوی » دیوان شمس » رباعیات
شماره ۱۶۰۰: ای آنکه به جان این جهانی زنده
25
مولوی » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
ترجمهٔ حدیث و پارسی خبر آن است
26
رباعی شماره ۱۶۰۱: ای پارسی و تازی تو پوشیده
مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۰۱
پارسی و تازی تو پوشیده
جان دیده قدح شراب نانوشیده

مولاناى من 29 بار "پارسى" را پارسى گفته عشق او را به زبان تازى و به قران را بجزء سلفه اى و وهابى کسى نمى تواند انکار کند

>>>   بار ها از یک استاد ادبیات به اسم« ...» در دانشگاه هرات نوشته شد که بر چندین دانشجوی دختر (نام شان محفوظ است) تعرض کرده است، اما گویا این استاد ، مجازات نشد، برخی از استادان ، نشئه و خمار بر سر کلاس های درس، تشریف میبرند،کسی، جلو اینان را نمی گیرد، دانشگاه، محل زد و خورد «دری و پشتو» از یک سو و جانبداران اشرف غنی و اتمر ، از سوی دیگر شده است.هرات ، مستحق یک دانشگاه پر از تعصب و پارتی بازی و سیاسی کاری نیست، بلکه ، سزاوار یک دانشگاه فرهنگ ساز و دانش گستر است که در تمام منطقه، تکو منحصر به فرد باشد.
احمد سیاوشانی

>>>   در باره گشايش دانشگاه کابل
از سال 1303 - 1360 خورشيدى (1924-1927 ميلادى) دولت امان اله خان با کمک دولتهاى ضد برتانيه بويژه آلمان و شوروى سه صد 300 کانونهاى آموزشى نوين در کل کشور کهتر و در کابل مهتر سا خته شد
کابل : چهار ليسه در کابل (ليسه امانى (پسرانه آلمانى) و ليسه امان يا ليسه امانيه (دخترانه آلمانى) و ليسه استقلال (فرانسوى) و ليسه غازى + ليسه حبيبه که انگليس در زمان پدر سه صد زنه ساخته بود)
تا سال 1927 در جلال آباد و قندهار و هرات و مزارشريف ليسه ساخته شدند.
مکاتب ثانويى و فنى
امان اله خان مثلا مير امام الدين را قومندان خوگيانى ساخت و وى امين خان خوگيانى پسر اسرائيل خان خوگيانى را رييس آموزش خوگيانى ساخت و شخصى که کتاب تاريخ افغان (جمال الدين نامنهاد افغانى را همه اجداد اش تا نبيره اش در اسدآباد گورستان خاندانى دارد) را از عربى به فارسى ترجمه کرد که در آن جمال الدين افغانى کلمه "افغان" را تعريف کرد.
دولت امانى
طب کابل در زمان امان اله خان مکتب موسسه نسوان و مکتب فنى قابلگى ونرسينگ و شفاخانه على آباد دانشگاهى راساخت. اين نخستين قدم و پيش زمينه يعنى فاکولته طب. دانشگاه سازى حالت نيست روند و فرايند.
مکتب هاى عالى فنى (کالج) در کابل زياد در شهرهاى ديگر کم
گشايش دارمعلمين و مکاتب عالى تيليفون و تلگراف اکادمى پليس و اقتصاد وخانه دارى ليسهزراعت مدرسه هاى قران خوانى بودند
1919 = يک ليسه و 2000 شاگرد در کابل
آمار :
650 آموز گران براى 54000 شاگردان
که 3000 آن بزرگ سالان (اکابر)

در سال 1325 (1946) دانشگاه کابل با چهار فاکولته به‌حیث یک واحد آموزشی "نیمه مستقل" تحت عنوان "دانشگاه کابل" ایجاد گردید و نخستین رییس آن دکتور عبدالمجید (بعدا وزیر عدلیه) بود. دومین رییس آن دوکتور انس (بعدا وزیر اطلاعات و کلتور) بود. در این‌جا بد نیست گفته شود که در فرمان تقرر دوکتور انس "به‌حیث رییس دانشگاه کابل ذکر شده بود."
واژه هاى "دانش" و "گاه" واژه هاى ديرباز پارسى اند که ريشه "دانش" (پارسى نو) در پارسى ميانه يا پهلوى "دانشنيه" و در پاسى باستان "دا" و يا "دانيت" و "دانيک" جمع "دا" مصد دانستن در گردان ضمير مفرد سوم "داند" بود ونه او مى داند در پارسى جديد!
دانک جمع دانا (فارسى نو که تقريبا يک درجند شعر با کلمه فارسى درى سرائيده شده است .اگر اين اشعار بزرگان که از ايشان "درى" نقل قول مى شود با نگاه ژرف زبانشناسى وپژوهشى ادبى شعرى و نظمى و سبکى و شيوه ادبى تاريخى علاجى شود هر شخصى که وزن و قافيه در جريان دوره هاى سبکى شويه شعرى ونظمى دانا باشد واگر هم بُرنا درک خودى و درى بيگانه در مى آبد که شاعران پارسى در کل
17 بار اشعار پارسى شيوه و نظم و گفتار اراکى يا نظم عراقى عجم و نظم درى ونظم هند ى ناميده اند.
با پته خزانه و فابريکه لغت کشى پشتوتولنه آنقدر لغت ساخته و بافته چه در داخل چارچوب اکادمى پشتو و چه در خارج آن در بازار براى ساختن و ارسال هرلغت افغانى (منظور پشتو) 50 روپيه داده مى شد.
همين لغت هاى غير طبيعى ساختگى با گرززور و قدرت دولت و حکومت و ارتش و پوليس و سازممانهاى استخبارات دادگاه و ديوان عالى "اصطلاهات ملى" دولتى ظاهر خان ارتقا داده شدند و غير افغان شده گان با تباران غير پشتون و کل مردمان با زبانهاى نا افغانى مانند اوزبيک ترکمن و پارسى زبان هامجبور شدند که از "اصطلاهات ملى" استفاده کنند و واژه هاى مادرى خود را به گورستان حاکمان "پشتونافغانپټانروهيله" (اصطلاح مولى ساخته در فابريکه هاجى ارمان طنز پارسى پيزيفلاژ طنز پارسى = "از "چاقوى کابلى" و "تيغ هندى" آمده بسته )که از نوک تيز چاقوى جرايى فاريابى و جراح بزرگ همدان واصفهان على پسر سينا بلخى (نوک چاقو گر تيز اس چون تيز است با زخم جراح مريض شفا مى آبد و پاک مى شود طنز و کمدى و تراژدى گريه وخنده با ريختن اشک از چشم در زمان گريان وحالت خندان جان در لرزه و اشک مى برآيد پاسازى بدن و عقل و روح روان جسم وبدن قلب ودل پاک مى شود) که بنام نامى اش دانشکده طب شفاخانه على آباد زمينه نام دانشگاه کابل را در دهه 40 ميلادى فراهم ساخت.
حاکمان و دربارى ها فارسى زبانان محمدزايى و افغانشده گان همين که زبان گشودند به زبان پارسى و ديگر زبانهاى نا افغانى ستم٬ جفاء و خيانت و ظلم و مانع رشد طبيعى واژه سازى و يا وام از واژه هاى نو که در زبان فارسى در کشورهاى فارسىزبان ساخته ويا اختراع و يا کشف شدند ويا از زبانهاى باستانى دوباره بازسازى شدند. ساختن لغت در زبان پشتو درست٬ شايسته٬ روا ٬حلال٬ قانونى و مشروع و در زبانهاى ديگر و فارسى ممنوع و باطل?
کسانى هستند که امروز در فغان ستان و به ويژه امريکا که در باره ساختن يک واژه پارسى فغ و داد و غوغا و غالمغال شيون و ناله و ناره و آه و شکايت واه ويلا فغان در شکنجه گاه بخت النصر (نبوکدنصر دوم شاه بابل شکنجه گر نواسه نبيره شاوول افغانه) از شکنجه افغانه کرده افغان کردند.
واژه‌سازی فرایند واژه‌سازی، کلمه‌ سازی، ساخت کلمات تازه یا ساخت واژه‌های نو (نوواژه، واژهٔ ابداعی یا واژهٔ اختراعی (به انگلیسی: Neologism) در زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون بشری از اهمیت و جایگاهی حیاتی برخوردار است. چند راه برای واژه‌سازی وجود دارد.
زبان شناسى و سازمانهاى جهان تکامل و رشد زبان را در ساختن واژه هاى بومى مى دانند. زايش واژه ها از ترکيبات واژههاى باستانى با با زبان نو ساخته مى شود. در سالهاى واژه سازى پشتو نه به روال‌های تکوین واژه به‌طور طبیعی بلکه از سوى افراد در گردهمايى همايش هاى جلسات تعداد کثيرى از لغت و کلمات پشتو در ماورا فزيکى اختراع و يا کشف شدند . در این بخش از زبان‌شناسی، گفته می‌شود که واژه‌های جدید از طریق ترکیب، اشتقاق، گسترش معنایی، تکرار واژه و غیره ساخته می‌شوند.
در جريان همين روند واژه پشتو براى دانشگاه ساخته شد و من اين اصطلاح را يگانه اصطلاح ملى نمى گويم و مجبور نيستم از آن لغت ساختگى نا -مادرى بکار نمى برم. اين لغت پشتو براى دانشگاه در دهه سده 1960 ميلادىبه زور قدرت

سعید نفیسی (1895 - 1966 تهران - دانش‌پژوه،ادیب، تاریخ‌نگار، نویسنده، مترجم و شاعر ایرانی در سال 1308 خورشیدی 1930 به وزارت فرهنگ تدریس زبان فرانسه در دبیرستان‌ها، به کار آموزش در مدارس علوم سیاسی، دارالفنون (در ايران دانشگاه گندى پور وجود داشت ولى قاجار و رضا خان دانشگاه نمى گفت ) کابل دانشکده و دانشگاه مى ڰفت

سعید نفیسی از آغاز بنیانِ دانشگاه تهران در جایگاه استاد دانشکدهٔ حقوق و پس از آن، به استادی دانشکدهٔ ادبیات برگزیده شد.سعید نفیسی چندی در دانشکده های دانشگاه کابل استاد بود و آوازه وجود دارد که اين بزرگ مرد ادبى محصل يا دانشجو در دانشگاه کابل بود که هنوز تغير به پشتو داده نشده بود.

>>>   دانشگاه کابل
دانشگاهی است دولتی در شهر کابل پایتخت افغانستان . شالده این دانشگاه با تاسیس دانشگاه طب در سال ۱۳۱۱ ه. ش . 1311+621 = 1932ميلادى گذاشته شده و سپس دانشکده های حقوق علوم و ادبیات تاسیس گردید . تا سال ۱۳۲۵ + 621 = 1947 اداره دانشکده ها مستقیما بعهده وزارت افغانستان بود.در این سال اداره مرکزی دانشگاه بکار آغاز کرد و در طی سالهای بعد دانشگده های دیگر مانند :شرعیات اقتصاد مهندسی زراعت داروسازی تعلیم و تربیت تدبیر منزل و دندان پزشکی بدان ضمیمه گردید.
نخستین رييس دانشگاه کابل دکتور عبدالمجید بود که بعدا وزیر عدلیه شد و دومين رييس دانشگاه کابل دوکتور محمد انس بود که دکتور رياضى بود
زبان شاعر پارسى خليل الله خليلی معاون رياست در ز مان دوکتور محمد انس بود .
در سال 1324 + 621 = 1945 از ماموريت برطرف و بعد از توقف يکنيم سال در کابل ، به قندهار فرستاده شد يکسال و شش ماه در آنجا اقامت ورزيد و در موسسه قندسازی قندهار وظيفه ای براى ملک الشعرا سپرده شد که بقول خودش روزگار "شاعر شکر شکن" را "تاجر شکر فروش" گردانيد. استاد در دوره محمد هاشم خان صدراعظم نيز بحبس و تبعيد سرزنش گرديد. پس ازاين مدت ، در اثر پيشنهاد شاه محمود خان صدراعظم و کمک و توجه خاص دوستانش چون داکتر نجيب الله تورويانا وزير معارف وقت و محمد يونس خان نائب الحکومه قندهار بحکم پادشاه ، واپس به کابل خواسته شد و در دانشگاه کابل بحيث معاون مقرر گرديد.

در اوايل ماه حمل 1328+621 = 1949 با ارادهً شاه در کابينه شاه محمود خان صدراعظم بحيث سردبير مجلس عالی وزرا تقرر حاصل کرد.

خوانندگان گرامى چقدر شاهد براى تان بياورم که دانشگاه کابل به فرمان ظاهر خان زير نام "دانشگاه کابل" رونمايى و گشايش شد. "دانشگاه کابل" 1946 تا 2019 73 ساله شد.
دانشکده طب و دو فاکولته ديگر در زمان امان اله خان تهداب گذارى وآباد شدند و در زمان نادر شاه پدر ظاهرخان در سال 1932 رونمايى شد ورسمى گشايش يافت. دانشکده ها 87 ساله شد.
دانشکده ها (فاکولته) 87 ساله
"دانشگاه کابل" 73 ساله

دانشگاه پديده است که در آن چندين دانشکده مستقل ونيمه مستقل باشد. شوربختانه حاکمان سياست هاى حاکمان دو لت عليه افغا نيه تداومى و دومدار نمى باشد و در زير يک وزارت آموزش وپژوهش پى در پى نبود وکانون دانشورى يا دانشيارى در طوفانهاى متلاطم زبانى و قومى و تبارى ... حيثيت اکادميک ندا رد. "دانشمندان" حاکمان افغان در جهان جدى گرفته نمى شوند. چون آزاد انديشى شان و بىطرفى علمى زير سوال اند


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است