سیاستمداران آماتور، از شناخت ریشه ای مشکلات و همچنین از درک لایه های اجتماعی افغانستان محروم اند. آنها افغانستان را درست نمی شناسند و از درک مناسبات اجتماعی کشور نیز غافل اند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۸:۵۳ ۱۳۹۸/۲/۱۴ | کد خبر: 158537 | منبع: | پرینت |
در مقام یک معلم روابط بین الملل سالهاست که محصلینم در مقاطع لیسانس و ماستری را یاد می دهم که سیاست عرصه امتزاج علم و هنر است و هرگونه برخورد شتابزده و احساساتی با قضایای مرتبط با حکمروایی و سیاست ورزی نه تنها منجر به شکست است، بلکه برایند آن برای کشور و مردم نیز سنگین خواهد بود.
ما در داخل و بعضاً در بیرون از حکومت با طیفی گسترده از سیاستمداران آماتور (یا غیر تخصصی) مواجه هستیم که مقطعی می اندیشند و احساساتی عمل میکنند.
سیاستمداران آماتور اشتباهاتی را مرتکب می شوند که پیامد آن هم خودشان و هم منافع ملی را آسیب می رساند.
سیاستمداران آماتور فضای سیاسی را سیاه و سفید می بینند و در نتیجه سیاسیون را به خودی و غیر خودی تقسیم می کنند. از دیگر ممیزات آنها این است که به سرعت از مواضع خود عقب نشینی میکنند و همچنین به رفاقتها بیشتر وفادارند تا استراتیژی و کنشهای هدفمند.
سیاستمداران آماتور با دستآوردهای مقطعی و نا مطمئن، زود جوگیر می شوند و احساس پیروزی می کنند. «صلح آیسکریمی» مصداقی از همین اصل است.
سیاستمداران آماتور بیشتر از اینکه بیاندیشند، احساس میکنند و به جای اینکه گامهای شان خردمندانه باشد، بیشتر عاطفی است. نگاه ایشان به صلح نیز پیش و بیش از آنکه آن را یک مسألهٔ سیاسی-امنیتی یا انکشافی بدانند، عاطفی-احساسی است.
به عنوان یک پژوهشگر مطالعات صلح و امنیت، باورمندم که بدون شک علاقه به صلح یک امر عمومی است، اما باوری سترگ تر دارم مبنی بر اینکه صلحسازی و مشورت پیرامون آن و جستن راه حل برای آن یک امر تخصصی و ویژه کارشناسان امنیت و منازعه است.
از همین روست که به عنوان یک معلم علم سیاست چیز جدیدی که برآیند لوی جرگه مشورتی اخیر باشد ندیدم؛ البته طبیعی هم بود که چیزی از جرگه بدر نیاید.
کاش دید ما به صلح نه انتخاباتی می بود و نه هم آماتور و عاطفی؛ آنگاه به جای مصرف پنج میلیون دالر و تعطیلی یک هفته ای پایتخت و ضرر رسانی چند صد میلیون دالری به اقتصاد کشور، مبلغ حداکثر پنج تا ده هزار دالر را به یک نهاد تحقیقاتی و یا هم چند متخصص مسایل صلح میدادند، که آن نهاد یا شخص در یک تحقیق میدانی با بیش از سه و نیم هزار نفر در سراسر کشور مصاحبه می کرد و سپس یافته ها را تحلیل و از دل آن پیشنهادات پالیسی علمی، عملی و مفید برای دستیابی به صلح به حکومت، طالبان و مردم افغانستان ارائه می کرد.
نتیجه می گیریم که سیاستمداران آماتور، از شناخت ریشه ای مشکلات و همچنین از درک لایه های اجتماعی افغانستان محروم اند. آنها افغانستان را درست نمی شناسند و از درک مناسبات اجتماعی کشور نیز غافل اند.
این دسته از سیاستمداران نخبگان علمی، مراکز تحقیقاتی و در نهایت روش علمی را دست کم می گیرند و منابع اطلاعاتی و ارتباطی آنها از وضعیت، بسیار محدود و سطحی است و برای آنها مغلوب ساختن حریف اهمیت بیشتری دارد تا روی دست گرفتن یک سیاست منطقی که برپایه منافع ملی استوار باشد.
دکتر فرامرز تمنا
>>> چناب دوکتور تمنا:
از تحلیل دقیق و رسای شما ممنون.
از مرد بیمار و کوته فکری چون غنی انتظار بیشتر از این نمی توان داشت. او در حالی که شیخ فانی شده است، هنوز هم در دوران کودکی به سر می برد و الگوی تازه ای که با الگوهای سنتی دوران کودکی او تفاوت داشته باشد ندارد. او نه تنها دیدگاه طبیعتاً تنگ دوران کودکی را حفظ نموده است بلکه در اغمای قوم سالاری غلجائی که کشور را در چهل سال اخیر در خون نشانیده است، به سر می برد.
بدین روال، تا سنان بی اختیار سیاست کشور در دست بی اختیار اوست، صحنهٔ سیاست کشور چنانکه هست خواهد بود.
والسلام.
>>> سیاست مدار آماتور= با چوپان دروغگو است. چوپان دروغگو هر وقت که احساساتش گل می کرد، فریاد گرگ آمد به راه می انداخت. حال سیاسیون آماتور نیز با هر محرک حتی ساده احساسش گل کرده و برای مدت اندک، فضا را جوی می کنند. تجزیه و تحلیل از پسا و پیش موضوع ندارند... همین امر باعث نابودی توده می شوند...
امان یاسا
>>> مقاله جالب و قابل تعمق است . زنده باشید داکتر صاحب تمنا !
مشکل اساسی درین است که اکنون در کشور ما گاو چران ها و دلالان و ماکیاولیست ها زمام امور سیاست را به دست دارند و بدون دانش سیاسی چرندیات گفته روان هستند.
>>> محترم داكتر صاحب، در افغانستان هيچ فورمول علمي قابل تطبيق نيست. ما مردم نه تنها در عرصه سياست بل در همه جهات زندگي همه كاره هستيم. به جاسوسي، معامله گري و خاكفروشي سياستمدار ميشويم. به قتل، انتحار، غصب، چور و چپاول رهبر ميشويم. با انداختن ملت به جان هم، استفاده از تكتهاي قومي، زباني، سمتي ، مذهبي وغيره خودرا به مقامهاي بلند دولتي ميرسانيم. كدام كار ما با علم ودانش مطابقت دارد؟ اين همه اما ريشه در خاك افغانستان دارد. اين خاك نه تنها مرد خيز است، بل خاك دانشمندان، أوليا و نوابغ هم است. مثال زنده ان آقاي حكمتيار است. او در دوازده سالگي خواب از هم پاشيدن شوروي سابق راديد البته با نقش مركزي خودش. در هفده سالگي خواب ديد كه در امتحان كانكور ٧٩ نمره ميگيرد و از جمله يازده نَفَر ممتاز ميشود. در صنف اول فاكولته سازمان جوانان را با چند نَفَر ديگر ميسازد و اين سازمان كنترول فضائ دانشگاه را در اختيار ميگيرد. در محبس فاكولته را خلاص ميكند و انجينير ميشود، در ضمن هم عالم دين. در زمان جهاد سه لسان ياد ميگيرد و تاحال صاحب ١٢١ اثر علمي و تحقيقي است. در طول همين زمان خواب از هم پاشيدن ايالات متحده امريكارا با نقش مركزي خودش ميبيند. او بزرگترين حزب را رهبري ميكند و از شناخته ترين چهره هاي مطرح سياسي دنيا است. او در تكنالوجي امروزي در ساحه كمپيوتر حيثيت شبه متخصص در نرم افزار و سخت افزار دارد. حروف پشتو را خودش ساخته و در اين أواخر كدام پروگرام جديد براي تبديل متون نوشته است. يك وقت هم دعا كرده بود كه هيچ مريض نشود، اين دعاي او هم قبول شده است. وقتي إنسانها در اين جامعه فطرتن نابغه هستند، چه ضرورت است كه در چوكي خشك دانشگاه شنونده تيوريهاي خشك إستاد باشند.
>>> اقای تمنا!
فرموده هایتان کاملا ۱۰۰ فیصد دقیق.تنها میخواهم انچه از جهان پیشرفته اموخته ام با شماعالیقدر شریک کنم.
هنگام صحبت یانوشتن اظهار دوامدار من...من...من..منفی است.طورمثال:من معلم روابط بین الملل.من پژوهشگر مطالات صلح وامنیت.من معلم سیاست.بلی این شایستگیهارا داریدولی یاداوری ان نادرست.
عاقل
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است