اینک که تروریزم و افراطگرایی، آسایش و صلح جامعهی انسانی را به آتش و خون کشیده است، فرصت آن است که گوهر گمشدهی مروّت و مدارا، دگرپذیری و همگرایی را در تجلّیهای ادبی معرفت عارفانه بجوییم | ||||
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۹ ۱۳۹۸/۴/۱۷ | کد خبر: 159353 | منبع: | پرینت |
چکیده:
تجلیل و نکوداشت از فرهیختگان، به معنای ترویج معرفت و فرهنگپروری است. «سیمینار بینالمللی ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل» در دهلی (15مارچ 2013م) زمینهای را فراهم نمود تا ضرورت تجلیل از بیدل را در سرزمین «هفتاد ودو ملت»، از منظر دیگر مطرح کنم. ارایهی آن چشمانداز گفتمانی به عنوان «تز» و راهبرد نو، در ساختار بیانی مکتوب (گونهای پژوهشی)، از الزامهای مجلهی وزین «زمینه» است. بنا بر چنین الزامی، متن سخنرانی ویرایش گرديد. فشرده بودن متن به دليل چنين واقعيتي است.
به هرحال، با توجه به خشونت و افراطگرایی رو به گسترش، این نبشته برآنست تا «گوهر گمشدهی همگرایی» را در جغرافیای معرفت عارفانه بیابد. بیگمان در حوزهی درون دینی، راهبرد معرفت عارفانه، راهبردي عملی در برابر افراطگرایی است.
واژگان کلیدی: بیدل، عرفان، همگرایی، افراطگرایی، خشونت
مقدمه:
یکی از واقعیتهای دردناک زمانهی ما، خشونت و افراطگرایی است. این پدیدهی دهشتآفرین منحصر به هیچ فرهنگی نیست، بل دارای شناسنامهای متعدد و متنوع است. چگونگی آن را در بستر فرهنگها و بسترهای متفاوت اجتماعی میتوان دید. هرگز نمیتوان با اطلاقگرایی، فرهنگی را خشونت پرور خواند. فرهنگ، فراست جمعی انسان است که در فرایند زیست باهمی شکل میگیرد. سقف زیست باهمی بر پایههای مروّت و مدارا استوار است. علل، عوامل، انگیزهها و دلایل خشونت و افراطگرايي را فرهیختگان جامعهشناس و جامعهشناسان فرهیخته از زوایای گوناگون واکاوی و ارزیابی نمودهاند، که نیاز به تکرار ندارد. اما از این حقیقت نمیتوان گذشت که نگاه ابزاری معطوف به قدرت و نگرشهای قناصدار (ایدئولوژیک)، میتواند صلحجویانهترین فرهنگ را تبدیل به جریان خشن و بیمهار نماید.
با توجه به این اجمال، چگونگی افراطگرایی چونان القاعده و طالبان را از منظر افراط در تکفیر باید دید. «پدیدهی افراط در تکفیر» ریشهای دروندینی دارد. یعنی راهبرد علمی و راهکارهای عملی را نمیتوان برون از حوزهی فرهنگ و معرفت دینی جست.
از آنجایی که بحث ما بگونهای بحث دروندینی است، این نبشته بر این باور دارد که راهبرد معرفت عارفانهی دینی، راهبرد دقیق و عمیق در برابر کنشهای افراطی است. عرفان با گوهر مرّوت و مدارا در سیر تاریخ ترویج کنندهی همگرایی و دیگرپذیری بوده است. ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل چونان سایر عارفان بنام، مظهر چنین نگاه و نگرشی است.
دریچه:
تروریزم و افراطگرایی در یک چشمانداز وسیع ، نتیجهی کمرنگ شدن گوهر گرانبهای همگرایی و دگرپذیری است. چنین گوهری را فقط در معرفت عارفانه میتوان یافت. ادبیات مشرق زمین، که ریشهای عمیق در چنین معرفتی دارد، جوهر پیامش عشق به هستی، عشق به انسان و عشق به خداست:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
سعدی
از آنجایی که تاریخ، چگونه داستان شدن انسان است، چگونگیِ انسان را در آیینهی تاریخ میتوان دید. تاريخ بيانگر رابطهي استوار فرهنگي و تمدني هند و افغانستان است.
در طلیعهی تاریخ، در جغرافیای «قلب آسیا» و شبه قاره دو مدنیت ویدی و اوستایی وجود دارد. این دو مدنیت، دو روی یک سکّه اند. هویت فرهنگی و تمدنی آریانا بر مبنای آيين اوستایی، بودايي و فرهنگ يوناني تداوم مییابد. مدنيت كوشاني و گريكو-بكتريان؛ و مكتب گريك-بوديك نتيجهي چنين تداومي است. در امتداد چنين فرايندي دين مقدس اسلام در خراسان بزرگ و افغانستان، مدنیتهاي متنوّعی را با جلوههای فرهنگی و ادبی متفاوت میپروراند. مدنيت غزنويان، مدنيت تيموريان و مكتب ادبي-هنري هرات مظهر اين دگرديسي است.
به هر حال، مدنیت ویدی در جنوب و شرق آسیا یعنی شبه قارهی هند گسترش مییابد و کشورهای واقع در این جغرافیای بزرگ، با هویت یگانهی تمدنی در سیر تاریخ، فرهنگ آفرینی میکنند.
با توجه به پیوند ناگسستنی مدنیت ویدی و اوستایی، میتوان گفت که افغانستان با هندوستان سرنوشت تاریخی مشترک دارد. چنانکه در برههی ديگر از تاریخ سلسلهی ادب پرور گورکانیان هند، بیانگر چنین پیوندی است. زیرا فرهنگ و ثقافت گورکانیان هند، ثقافت و فرهنگ خراسانی است. (نقد بیدل، 1343، ص 9) «سیمینار بین المللی بیدل» در دهلی، میتواند برایندی از چنین آبشخوری باشد.
به سخن ديگر، دولت هند با توجه به رابطهي استوار تاريخي با افغانستان و فرارودان (افغانستان در مسير تاريخ، 1388، ص 36)، تجليل از بيدل را به مثابهي راهبرد معطوف به همگرايي بيشتر گزينش نموده است. حضور فعّال تروريزم و تندروی در جنوب آسيا، هند را بر آن واداشته تا راهبرد مبارزه با افراطگرايي را با راهبرد فرهنگي توأمان نمايد.
به هرحال، افراطگرایی رو به گسترش در جنوب و شرق آسیا، خاور میانه و حتی آسیای مرکزی سبب گردیده است تا گوهر گمشدهی همگرایی در محور راهبردهای معطوف به ثبات و امنیت قرار گیرد. بیگمان ادبیات عرفانی به معنای وسیع آن میتواند در هیاهوی خشونت و افراطگرایی، صدای دوستی و صلح را در همهجا بگستراند. زیرا همهی هستی، چیزی جز عشق متکثّر نیست:
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
(حافظ)
ما حریفان بزم اسراریم
مست جام شهود دیداریم
جوش بحر محیط لاهوتیم
فیض صبح جهان انواریم
اثر و فعل حق ز ما پیداست
لا جرم طرفه رنگها داریم
گاه جامیم و گاه بادهی ناب
گاه ساقی و گاه خمّاریم
گاه مجنون و گاه جوهر هوش
گاه مستیم و گاه هوشیاریم
برق عشقیم شعله میخندیم
ابر شوقیم ناله میباریم
گرچه بالذّات واحدیم بحق
لیک با اسم و فعل بسیاریم
شوق ما با وجود بیرنگی
تا به رنگ آشناست گلزاریم
کفر و دینست گفتگو ورنه
عین تسبیح و عین زنّاریم
به فضولان ز درسگاه یقین
این دو مصرع گواه میآریم
که جهان نیست جز تجلّی دوست
این من و ما همان اضافت دوست
بیدل
صدای عارفان – با همهی تنوّع بستر فرهنگی و جلوههای رنگارنگ – رنگی یگانه دارد. همهی محققان نه تنها بر تشابه جوهر تعلیمات اوپانیشاد یعنی مجموعهی عرفان هندوان با عرفان اسلامی تأکید نمودهاند. (ارزش ميراث صوفيه، 1362، ف18) بل باور دارند كه «اوپانيشادها، تعليقان مناجات ويدايي، ذاتاً خراساني» اند. (نقدبيدل، 1343، ص 9)
به هر حال، پیام معرفت عارفانه، پيام یگانگی گوهر هستی است و«عرفان، دین باطنی انسان است.» (شناخت عرفان و عارفان ايراني، بيتا، ص 25) به سخن ديگر، نخستین سنگ بنای وحدت وجود متصوّفان مبتنی بر وحدت جوهری همهی موجودات است. در اوپانیشادها آمده است: «تو مردی، تو زنی، تو دوشیزهيی، تو پسری، تو پیرمرد متّکی به عصایی، تو پدیدآمدی در حالیکه چهرهی تو به هر طرف بود. تو زنبور کبودی، تو طوطی گلگون چشمی، تو ابر توفان زایی، تو دریاها و فصلهایی، تو را نه آغاز است و نه انجام. همهی عوالم از تو منبثق شدهاند.» (تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، 1367، ص 22) این عین پیام جوهری جهان بینی تجلّی در عرفان اسلامی است. عشق به خدا، عشق به انسان و عشق به همهی جلوههای هستی، صدا و سرود معرفت عارفانه است. محبت، صلح، دوستی، مدارا و تحمل اندیشههای دیگر و دگردیسیهای ذهنی، بازتابی از چگونگی جهان بینی تجلّی است.
پدر عرفان اسلامی یعنی محیّالدین بن عربی، از سکّو و بلندای جهانبینی تجلّی الهی چنین سرودي را به يادگار گذاشته است:
«در گذشته من از دوست خود،
روی بر میتافتم
اگر کیش وی را،
همسان مذهب خویش نمییافتم !
لیکن امروز قلب من، پذیرای هر نقش شده است؛
چرا گاه آهوان
صومعهی راهبان
بتکده، کعبه
الواح تورات، مصحف قرآن
من، به دین عشق سرسپرده ام؛
و به هر سوی که کاروانهای آن،
رهسپار شود،
راه خواهم جست،
آری! عشق هموارگر همهی ناهمواریهای دین و ایمان من است.» (خط سوم، 1362، صص 307 و 308)
این همگرایی و دگرپذیری ابن عربی در نگاه و نگرش مولانا جلالالدین محمد بلخی چنین شور و شعوری را بر افروخته است:
آنکه گوید جمله حقّ است احمقیست
و آنکه گوید جمله باطل، او شقیست
یعنی حق و باطل در معرفت بشری توأمان است. مدارا و مروّت عارفانه بر چنین بنای خللناپذیری استوار است. خشونت در معرفت عارفانه، جایی ندارد:
آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا
حافظ
اینک که تروریزم و افراطگرایی، آسایش و صلح جامعهی انسانی را به آتش و خون کشیده است، فرصت آن است که گوهر گمشدهی مروّت و مدارا، دگرپذیری و همگرایی را در تجلّیهای ادبی معرفت عارفانه بجوییم.
نتیجه گیری:
مردم فرهنگپرور افغانستان هم اینک در آتش افراطگرایی و تروریزم میسوزند. یگانه راه ایجاد صلح و دوستی در میان ملتها، کشورهای منطقه، مبارزهی عمیق و صادقانه، در همهی ابعاد، با تروریزم و افراطگرایی است. باید علل، عوامل، دلایل و انگیزههای افراطگرایی را از منظر فرهنگ، اقتصاد، سیاست و سایر ابعاد جامعه شناختی شناسایی نمود، تا مبارزهی همهجانبه با تروریزم و افراطگرایی به نتیجهی مثبت و معقول نایل گردد.
با توجه به پیوند فرهنگی و تمدنی افغانستان و شبه قاره و تداوم آن با آثار امیر خسرو، بیدل، غالب، اقبال و غیره باید گفت که ادبیات عرفانی ما مشحون از عناصری است که همگرایی و دگرپذیری را ترویج مینماید. بنا براین، راهبرد معرفت عارفانه، راهبرد واقعگرایانه، مفید و تأثیرگذار در راستای مبارزه با خشونت و افراطگرایی است.
از آنجایی که ادبیات زبانِ گویای عرفان است، تجلیل از شاعران عارف و عارفان شاعر میتواند مشعل مروّت و مدارا، دگرپذیری و دگرفهمی را برافروزد. از چنين منظري بايد از مولانا، امير خسرو، حافظ، بيدل و غيره تجليل كرد.
دکتورعبد الغفور آرزو
سرچشمهها:
بيدل، عبدالقادر، كليات (جلد اول)، چاپ كابل، 1342
حناالفاخوري و خليل الجر، تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ترجمه ي عبدالمحمد آيتي، چاپ سوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1367
حلبي، علي اصغر، شناخت عرفان و عارفان ايراني، انتشارات زوّار، بي تا
زرّين كوب، عبدالحسين، ارزش ميراث صوفيه، چاپ پنجم، امير كبير، تهران، 1362
سلجوقي، صلاح الدين، نقد بيدل، مهتمم:عبدالله رؤفي، دپوهني وزارت، كابل، 1343
صاحب الزماني، ناصرالديني، خط سوم، ناشر مطبوعاتي، چاپ هشتم، تهران، 1362
غبار، مير غلام محمد، افغانستان در مسير تاريخ (جلد اول و دوم)، خاورانئرپرائزز، پشاور، 1388
>>> محمد فرهنگدوست هروی
عکس حبیب الله کلکانی خادم دین رسول الله در قندهار به دیوار زده اند که بجرم جاسوسی اعدام شده.
نادرشاه در اواخر سال 1929 با فرستادن تعهدنامه و امضایی بر جلدی از قرآن شریف حبیب الله خان کلکانی را به کابل دعوت کرد، حبیب الله خان کلکانی با نزدیک به 15 تن از دوستانش بدون سلاح به کابل آمد و اما نادر شاه که بعد به نام نادر غدار مشهور شد در نوامبر همان سال 1929 با پا گذاشتن به قرآن عظیم الشان حبیب الله خان کلکانی را با تمام همراهانش اعدام و زمین های او و اقارب اش را مانند زمین های حاصل خیز هزاره جات به پشتونهای وزیرستان شمالی هدیه کرد که امروز مردم آنها را بنام ناقلین می شناسند.
اما حالا بعد از 90 سال یک فاشیست تعهد شکن دیگر در ارگ پیدا شده است و با بی شرمی تمام یک عکس حبیب الله خان کلکانی را چاپ کرده و در زیرش به پشتو و انگلیسی نوشته:《حبیب الله کلکانی در جنوری 1929 توسط محمد نادرخان به جرم جاسوسی به انگلیس اعدام شد.》 و به دیوار فرودگاه قندهار نصب کردند.
اکنون من تعجب می کنم که برخی تاجیکان مانند امرالله صالح چگونه با این حکومت قومی که فرزندان پدر کُش،برادرکُش، دیورند فروش و جاسوسان حلقه بگوش انگلیس روس و امروز آمریکا را قهرمان میپندارند و پادشاه فقیر که از میان تودهها برخواسته بود را جاسوس می نامند، کنار میآیند؟
این تصویر را شریک سازید تا بدسترس آنهایی برسد که در صالون های مجلل شان تصاویر امان الله پدر کش، عبدالرحمن دیورند فروش، نادر غدار قرآن خور و احمدشاه دزد مفعول و نمکدان شکن را آویزان نمودند و به افتخار عکس میگیرند و به خورد مردم میدهند.
حقیقت هیچ گاه پنهان نمی ماند
>>> ر راوی
یعنی مثلن، ملا برادر و ملا گلبدین و ملا طالبان کدام تفاوتی از ملا داعی و ملا داعشی دارند؟ صدها طالب و گلبدینی را آزاد کردند که در قتل صدها انسان بیگناه دست داشتند و دارند، چه ارزشی دارد که چند تا داعشی را از دانشگاه گرفته باشند؟ یعنی که چه ؟ عجب مردم ساده دلی داریم به خدا. به چه آسانی و ساده گی گول میخورند.
>>> نویسنده هرچند بسیار تلاش نموده است اما متاسفانه در و طن ما علم و فلسفه و عرفان و روانشناسی و کیهان شناسی جایی ندارد ملاحظه شود هرگاه یک خبر سیاسی یا قومی باشد نظر ها پشت سر هم قطار میشود اما هرگاه کلام مربوط به فرهنگ و شعر و تمدن باشد نظردهنده کم میشود این متاسفانه نشان از فقر فرهنگی در این وطن ماست.
>>> آنچه شما با سختی و تکلف و تعقیدات بیشمار به رشته تحریر در آوردید را آگاهان امور و مردم عادی به طور روزمره و با وضاحت بیشتر بیان می نمایند .
تشکر
>>> دوست فرهیخته آقای آرزو،
به شما و قلم رسای شما درود می فرستم. کاش گوش شنوائی وجود می داشت که حرف های داهیانهٔ شما را می شنید. وقتی در صدر جامعه انسان های خرف و بی فرهنگ قرار گیرند، «شهر غزنی نه همان» باشد «که من دیدم پار.»
داود
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است