تاریخ انتشار: ۱۱:۴۲ ۱۳۹۸/۷/۲ | کد خبر: 160278 | منبع: | پرینت |
از این واقعه تقریباً چهل سال سپری شده است؛ واقعهای که به شدت برای کشور شاهی عربستان و سایر کشورهای اسلامی غافلگیرکننده بود. ماجرا اینگونه آغاز یافت که در لحظات اولیهی بامداد نخستین روز از سده پانزدهم هـجری قمری (مطابق به ۲۰ نوامبر ۱۹۷۹ میلادی) و پس از اینکه امام مسجدالحرام نماز صبح را به پایان رساند، نمازگزارانی که گفته میشود تعدادشان به صد هزار نفر بالغ میشد، متوجه شدند که دروازههای حرم به رویشان بسته شده و فردی ناشناس را دیدند که به سخنرانی شروع کرد و ویژهگیهای «مهدی موعود» را برایشان برشمارید و از مردم خواست که با مهدی در میان «رکن» و «مقام» بیعت کنند. نیز این سخنران از فساد و انحراف از دین خدا در روش و رفتار زمامداران آل سعود سخن زد و مشروعیت آنها را به جهت شیوهی زمامداریشان زیر پرسش برد. او خواستار اجرای احکام شریعت و اخراج کفار از سرزمین وحی شد. در همین اثنا شخصی دیگر با استفاده از میکروفون پیروانش را دستور داد که در اطراف حرم پراکنده شوند و از منارهها بالا بروند و به هر کسی که جلوشان را گرفت، شلیک کنند و آماده جنگ باشند.
رهبر شورشیان شخصی به نام جهیمان العتیبی بود که ۱۸ سال در گارد ملی عربستان وظیفه انجام داده بود، هرچند در زمان شورش سالها بود که نظامیگری را رها کرده بود و به فراگیری آموزشهای اسلامی و وعظ و تبلیغ دینی سرگرم بود. او در پهلوی اینکه سخنوری توانا بود، شخصیتی کاریزماتیک نیز داشت. در مدینه منوره با محمد بن عبدالله القحطانی، از شاگردان شیخ عبدالعزیز بن باز، آشنا شده بود و او را متقاعد کرده بود که بپذیرد همان مهدیای که در پارهای از روایتهای اسلامی مژدهی ظهورش در آخرالزمان داده شده، خود وی است.
در برخی از روایتهای اسلامی آمده که در آغاز هر صد سال در امت اسلامی مجدّدی ظهور میکند تا ارشادات دینی را احیا و تجدید کند؛ در کنار روایات دیگر مبنی بر اینکه در آخرالزمان شخصی ملقب به مهدی ظهور میکند و نسبش به خاندان پیامبر میرسد، نامش محمد و نام پدرش عبدالله است، به مسجدالحرام پناه میبرد و آغاز حرکتش از همینجا کلید میخورد، سپس به عراق میرود.
به این ترتیب و با محاسبهای که شورشیان انجام داده بودند، شورش جهیمان تمامی علایم و نشانههای همان حرکتی را داشت که در روایات در مورد آنها پیشگویی شده بود.
پس از پایان سخنرانیِ «مهدی موعود»، جهیمان و پیروانش با محمد بن عبدالله القحطانی بیعت کردند و از دیگران هم خواستند که با او بیعت کنند. جهیمان به این تصور بود که حضور پرشمار حجاج از یکسو و طرح دعوای مهدویت از سوی دیگر، زمینه را برای حمایت گستردهی مسلمانان از این شورش فراهم میکند و موجب براندازی نظام سیاسی عربستان میشود. حوادث بعدی اما محاسبات جهیمان را اشتباه ثابت کرد. طبعاً مسلمانان برای کسانی که حرمت کعبه را نگه نمیدارند، ارزشی قایل نخواهند بود. به همین جهت هیچ یک از زایران خانهی خدا حاضر نشد به گروه شورشی بپیوندد. وقتی هم به حجاج اجازهی خروج از حرم داده شد، همهی حاجیان از حرم خارج شدند و تنها گروه جهیمان در صحنه باقی ماندند.
تا پایان این روز نیروهای نظامی عربستان مسجدالحرام را به محاصره درآوردند. نیروهای امنیتی حکومت عربستان که در آغاز تصور میکردند با شورشی نه چندان مهم روبهرو هستند، بارها با آتش سنگین سلاحهای شورشیان مواجه شدند و دچار تلفات سنگین گردیدند و ناگزیر به عقبنشینی شدند. پس از شکستهای پیاپی، نیروهای نظامی عربستان مجبور شدند از نیروهای نظامی اردنی و پاکستانی و حتی فرانسوی یاری بطلبند تا این شورش را بعد از جد و جهد فراوان و پس از دو-سه هفته، سرکوب کنند.
جهیمان در پی چه بود؟
در رسایل و مکتوباتی که از جهیمان به جا مانده، در موارد زیادی به نوشتهها و آثار محمد بن عبدالوهاب، بنیانگذار مکتب وهابیت، استناد شده است. جهیمان در این مکتوبات بر فهم شخصی از آیات و احادیث تأکید میورزد و دیدگاههای فقهی و اصولی گذشتهگان را نادیده میگیرد. او بر تصوف خرده میگیرد و تقلید و مقلدان را مینکوهد. نیز او در این نوشتهها از حکام امروز مسلمانان انتقاد میکند که «بر مسلمانان تحمیل شدهاند و هیچ توجهی به نارضایتی مردم ندارند. چنین حاکمانی از نظر شرعی معزول استند.»
هرچند سلفیگریای که جهیمان به آن منسوب بود علاقهی چندانی به تمرکز و تأکید بر آیات و احادیث فتنهها و حوادث آخرالزمانی ندارد، اما جهیمان مطالب درازدامنی راجع به فتنهها و حوادث آخرالزمان نوشت. جهیمان در جریان اشغال مسجدالحرام کوشید از مفهوم «مهدویت» برای مشروعیتبخشی به شورش خود بهرهبرداری کند.
بحرانی که به دست جهیمان در اواخر دههی هفتاد میلادی در عربستان خلق شد، ریشه در گذشته داشت. پدربزرگ رهبر اشغالگران مسجدالحرام از «اخوان (یاران وفادار و متعصب ملک عبدالعزیز که بعداً شاه مجبور شد با خشونت به سرکوبشان بپردازد)» بود. اکثریت اعضای اخوان از قبایل بدوی عربستان بودند که ملک عبدالعزیز آنها را در مناطقی مشخص اسکان داده بود. این افراد در استحکام پایههای قدرت ملک عبدالعزیز سرسختی فوقالعادهای نشان دادند، اما وقتی عبدالعزیز میخواست گامهای اساسی برای تأسیس دولت-ملت مدرن بردارد، با مخالفت و شورش آنها مواجه شد و ناگزیر به سرکوب بیرحمانه و بیمحابای آنها گردید. قبیلهی مطیر و العتیبه سهم اصلی را در مخالفت برضد ملک عبدالعزیز برعهده داشتند. روایتی وجود دارد دال بر اینکه پدربزرگ جهیمان در جریان شورشهای اخوان علیه ملک عبدالعزیز به قتل رسیده بود. ظاهراً جهیمان از این حادثهی تاریخی متأثر بود و نسبت به آل سعود کینه در دل داشت. به همین جهت در نوشتههایش از آل سعود به صورت گزنده انتقاد میکرد.
در تاریخ معاصر عربستان سعودی همواره میان تلاش زمامداران این کشور برای برقراری حکومت نیرومند مرکزی که مشروعیتش را از اسلام بگیرد و میان عملکردهای مخالف احکام اسلامی حکومت کشمکش و تعارض وجود داشته است.
دهههای شصت و هفتاد میلادی را میتوان دوران اوج مدرنیزاسیون در عربستان سعودی دانست. ملک فیصل چه در دوران ولیعهدی و چه در زمان پادشاهیاش آموزش رسمی را در همهی مناطق عربستان گسترش داد. او برای اولینبار مکتبهای دخترانه را تأسیس کرد و تلویزیون را به عربستان آورد. اقدامات ملک فیصل در جهت مدرنسازی عربستان طبعاً موجب قدرتمندتر شدن دولت شد و نهادهای دینی را زیر سلطه دولت قرار داد؛ علاوه بر اینکه نهادهای بازرگانی را در نهادهای حکومتی متمرکز ساخت و نیز با تأسیس وزارت دادگستری امور قضایی را از پراکندگی نجات داد و در کنترل دولت درآورد. همچنان آموزشهای دینی از حوزههای درس سنتی به تدریج به دانشگاهها انتقال یافت. از جمله اقدامات این دوره میتوان از وارد کردن تکنولوژیهای مدرن در مناطق دورافتاده عربستان و ایجاد خطوط مخابراتی و بزرگراهها و زیربناهای شهری یاد کرد.
شگوفایی نفتی در طی دهههای هفتاد و هشتاد میلادی در عین حالی که روند نوسازی کشور را شتاب بیشتر بخشید، موجب گسترش فساد نیز شد و در وضعیتی که کارکرد نهادهای حکومتی از شفافیت برخوردار نبود و مشارکت سیاسی مردم در کمترین حد قرار داشت، آرامآرام این ذهنیت در میان مردم رواج یافت که دولت عربستان از آموزههای اسلامی فاصله میگیرد.
شورش حرم چه پیآمدهایی برای عربستان داشت؟
با آنکه شورش جهیمان در طی دو سه هفته مهار شد، اما اثرات آن برای سالهای متمادی در کشور عربستان برجا ماند و با وصف آنکه ساکنان عربستان به صورت عموم از این اقدام گروه جهیمان ابراز نفرت کردند، ولی دستکم بخشی از جامعه عربستان با انتقادهایی که شورشیان از حاکمیت میکردند و آن را متهم به گشودگی در برابر فرهنگ غرب و غربگرایی مینمودند، همدلی نشان میدادند. دیدگاههای جهیمان در چارچوب گفتمان سلفیت شکل گرفته بود؛ سلفیتی که غرق شدن در لذتهای مادی و زیادهروی در بهرهگیری از تمتعات دنیوی را نکوهش میکند.
نکته جالب توجه این است که عربستان سعودی پس از مهار شورش، عملاً دعوت شورشیان را تا حدودی لبیک گفت و در نشر و گسترش مکتب سلفیگری در سراسر جهان اقدامهای عملی انجام داد. خواه این رویکرد حکومت عربستان به منظور راضی نگهداشتن جریانهای محافظهکار در این کشور شکل گرفت یا اینکه بر مبنای اهداف سیاسی و به جهت گسترش قدرت نرم عربستان در جهان انجام یافت، قدر مسلم این است که تمسک حکومت عربستان به مکتب وهابیت نسل تازهای از جهادگران افراطگرا را تولید و تکثیر کرد که شخصیتهایی از داخل عربستان سعودی همانند اسامه بن لادن آن را رهبری کردند و به مرور زمان جریانهای تندرو بیشتری را به دنبال خود آورد که داعش در سالهای اخیر از فرزندان این جریان رادیکال میتواند بود.
حوادث بعدیای که در عربستان و کشورهای دیگر خاور میانه شکل گرفت، این نکته را اثبات کرد که علیرغم سرکوب شورش جهیمان، افکاری که این جریان را تغذیه میکرد، همچنان حضوری قدرتمند و کوشا در این منطقه از جهان دارد و هرازگاهی حضور پررنگش را به رخ میکشد.
حالا که ولیعهد ماجراجوی عربستان، محمد بن سلمان، گویا عزمش را جزم کرده تا از آموزههای سلفیگری فاصله بگیرد و گامهایی هم در این راستا برداشته، آیا بازهم حوادثی اتفاق خواهد افتاد که حکومت عربستان را ناگزیر به عقبگرد و ملزم به بازگشت به ریشههای سَلَفیاش بکند یا اینکه این بار سیاست لیبرالیزه کردن ساختار دولت در عربستان سعودی موفقانه موانع را از میان برخواهد داشت و شتابان به جلو خواهد رفت؟
مهران موحد، پژوهشگر علوم دینی
8 صبح
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است