اندر باب تاریخ پنجهزار ساله ما
 
تاریخ انتشار:   ۱۳:۵۴    ۱۳۹۸/۸/۱۲ کد خبر: 160769 منبع: پرینت

پس از هر چندی، رهبران کشور ما گوش‌های ما را با آهنگ تاریخ پنج هزار ساله نوازش می‌دهند و این آهنگ بیش‌تر اوقات در میدان‌های جنگ با همسایه‌ی جنوبی نواخته می‌شود. پرسشی که دارم، ما چرا تاریخ را نمی‌خوانیم و یا نمی‌دانیم که تاریخ، سند ولادت افغانستان با حدود اربعه‌ی کنونی و هویتش را در سال ١٩٠١ میلادی ثبت کرده است و پیدایش پاکستان را در سال ١٩۴٧ میلادی. به این لحاظ می‌توان افغانستان را تنها ۴۶ سال بزرگ‌تر از پاکستان دانست.

برخی تصور می‌کنند که تا سال ١٩۴٧ نه انسانی در جغرافیای پاکستان وجود داشته، نه شهری، نه مدنیت و فرهنگ و تمدن و دولتی. تو گویی در این بخش کره زمین، حفره‌ی تاریکی به چشم می‌خورد که خداوند دولتی را در آن‌جا پرتاب نمود.

برخی دیگر که با شنیدن نام خراسان و باختر و آریانا و مشتقات زبانی آریانا چون آرین و ایران، وجودشان را تب و لرزه می‌گیرد، تصور می‌کنند که افغانستان، زاده‌ی سال ١٩٠١ نه، بلکه در مسیر تاریخ وجود داشته است؛ کاری را که غبار انجام داده بود، غافل از این‌که وجود مدنیت‌های تاریخی در یک قلمرو جغرافیایی به هیچ صورتی نمی‌تواند دلیلی بر وجود کشوری با نام و هویت جدیدی باشد.

به هر حال، اگر ادعای تاریخ پنج هزار ساله داریم، حد اقل به تاریخ و فرهنگ و نام‌های تاریخی کشورمان احترام بگذاریم. آخر از همین پاکستان ۶٨ ساله باید خجالت کشید که از نام‌های مربوط به قلمرو کنونی افغانستان چون غوری و غزنوی و… چه سودی نیست که نمی‌برَد.

ما که مدال تاریخ پنج هزار ساله را به سینه می‌آویزیم، حد اقل به مکونات هویتی این تاریخ حرمت قایل شویم، اگر ظرفیت چنین کاری را نداریم بهتر است تا ادعای داشتن تاریخ پنج هزار ساله را نیز کنار گذاریم.

وقتی پایتخت کشوری در قرن بیست‌ویکم کانالیزاسیون ندارد، چنین مردمی حق ندارند از داشتن افتخار حفر کاریز در تاریخ یاد کنند. وقتی کشوری سبد هیرویین جهان باشد، حق ندارد ابن سینا را از خود بداند. ما در برابر گذشته مسوولیت نداریم، ما مسوول حال و آینده‌ی خویش هستیم.

خلاصه‌ی کلام، مهم این نیست که پای ما چقدر در ژرفای تاریخ فرورفته، مهم این است که سرما چقدر سالم مانده است.
صائب بر گروهی از هم‌عصرانش یورش برده و گفته بود:
این ناکسان که فخر به اجداد می‌کنند
چون سگ به استخوان، دل خود شاد می‌کنند

خواجه بشیر احمد انصاری


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
تاریخ
پنج هزارساله
نظرات بینندگان:

>>>   بسیار کلام حق و قلم روان و کاملا صادقانه بود امیدوار هستیم مردمان ما فرهنگ نیاکان مسلمان خراسانی خود را باز بیابند و از اسارت فرهنگ های ترکیبی انتحار و تقلب و قوم و قبیله وحشتزا خود را آزاد سازند ما بر این باور هستیم که با مقاومت حق طلبانه سرانجام شیشه ستم خواهد شکست و طاغیان و یاغیان به کیفر جنایات خود خواهند رسید اگر مردم خداباور و صبور و مقاوم باشند مجازات مجرمان را در همین دنیا هم خواهند دید.

>>>   خواجه صاحب تاريخ ما پنجهزار ساله نه بلكه دوازده هزار ساله است تاريخ ما از اولين شاه بلخ يما و پسرش جمشيد شروع ميشود.
وسلام
سلطان سنجر

>>>   کدام پنج هزار سال
دنیا ملیون ها سال عمر دارد و ما هم جزء این دنیا هستیم.

>>>   اگر به تاریخ تاجیک بنگیریم یکهزار سال قبل حکومت داشت که حال زیر گرد تاریخ گم است! بعد ازان کسی در تاریخ دیده نشده!
تاجیکان در استعمار روس سخنی را هم از دهن نکشید و به روسها به رقص ّرداخت! گاه دامن ازبیک(دارای تاریخ) هزاره و دیگران را بنام زبان می کیرد تا در مقابل ّشتون تاجیک شوند و گاهی ان واین را اما به یاد داشته باش که خوابهای تان خیالها عنصری و فردوسی قهرمانساز است!

>>>   این نامی که خودت میبری برای من هیچگاه رسمیت نداشته است و همیشه در نوشتار هایم آنرا "این سرزمین" می نامم و در گذشته حتی بار ها بخاطر ننوشتن این کلمه نابجا در اسناد رسمی بشمول درخواست اقامت یا هجرت به کشور های دیگر به جنجال افتاده ام مگر هیچگاه حاضر نبوده ام حتی در صورت رد شدن کم بیایم.
از روزی که این نام شوم بر این سرزمین گذاشته شده است باد و طوفان بدبختی این خطه را درنوردیده است. پای این فرنگی هایی چکه چور اروپایی از همان روز به این خطه باز شده است و تا حال ادامه دارد. تا این لکه وجود دارد همین دیگ است و همین چمچه.
آزاده

>>>   Raheel
وزارت امتیازات قبیلوی که وسیله‌ییست برای غارت قومی ثروتهای ملی باید لغو و حذف شود!‌
شورای ملی درین مورد باید تصمیم بگیرد. این وزارت چرا؟ دلیل و توجیه موجودیت چنین وزارتی چیست؟

>>>   من که نام تاریخ پنج هزار ساله افغانستان را میشنوم،به یاد برگزاری جشن سه هزار سالگی شاهنشاهی هخامنشیان در دوران رضا شاه پهلوی در ایران می افتم.
یک چند نفر باستان شناسان خارجی را رضا شاه خواسته بود و یک منطقه را کاوش کردند و چند دیوار خانه را پیدا کردند و آن را مرمت کاری کردند و نقش و نگار زدند و یک تعداد نقاشی های گلی را که مردم در دست هایشان،تحفه ها است و بحضور شاه می آیند و به کوروش تجفه میدهند.
یعنی این که هر کس که به نزد محمد رضاشاه پهلوی،شاهنشاه می آید،باید تحفه بیاورد.
در حالی که سلطان محمود غزنوی،شاهنشاه غزنویان افغانستان و امپراطور افغانستان.چهارده مرتبه به هندوستان حمله کرد و جواهرات ریاد از هندوستان کی اًورد و برای شاعران تحفه میداد که برایش شعر بگویند.مثل شاهنامه فردوسی.
یا شاعر دیگر که گفته است:
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای.
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان نهد.
در حالی که در عصر و زمان فعلی،مردم کمتر به گذشته نگاه میکنند و در زمان فعلی رندگی میکنند و یگان وقت راجع به آینده فکر میکنند.
این تنها شعرا و نویسندگان و رهبران دینی هستند که بخاطر گذشتن روزگار و زندگی شان،همیشه مردم را به گذشته متوجه میسازند که اجداد و بابه کلام های شما چه کردند و شما راه اًنها را تعقیب کنید و هیچ زمانی دکان آهنگری خویش را به فابریکه ذوب آهن تبدیل نکنید و بسوی ترقی و پیشرفت گام ننهید که کافر میشوید ودبی کلتور میشوید و بی دین میشوید و غیره.
یا مثلی که علامه اقبال میگوید:
از غرب تخنیک شان را بگیرید،اما کلتور شان را نی.
در حالی که در قرون وسطی یی شما مسلمان ها دارای کلتور به مراتب دموکراسی نظر به غرب بودید.
دربار خلافت های امویان و عباسیان،پر از رقص و ساز و آواز و شراب و عیش و عشرت بود، که نمونه هایش رباعیات عمر خیام.داستان های هزار و یک شب و غیره بود.
برخلاف اروپایی ها که در سه جنگ صلیبی شکست خورده بودند،رو به کلیسا ها و عبادت آورده بودند و کلاه عبا مذهبی شان در سر شان بود و با هیچ کس حرف نمی زدند و ازدواج نمیکردند و ترک دنیا کرده بودند.
تا این که دوره روشنگری و رنسانس در اروپا شروع شد و اکتشافات علمی صورت گرفت و قاره اروپا را کشف کردند و غنایم زیاد طلا و نقره نصیب شان شد و زمین های زراعتی زیادی در قاره امریکا نصیب شان شد و با طلا و نقره از قاره افریقا غلامان سیاه پوست را خریدند ثدبه قاره امریکا بردند و به کشت و زراعت گماشتند و شروع به مستعمره گشایی کردند و بازار بورس و مارکیت و بانک و واردات و صادرات را کشف کردند و آخرین بقایای امپراطوری عثمانی را بعد از جنگ اول جهانی،از بین بردند و مستعمرات آن را بین خود تقسیم کردند.

>>>   خوب اگر تاریخ پنجهزار ساله زیاد به نظر شما جای افتخار ندارد ازین افتخار دیگر ما هم انکار میکنید:
( مــــا غـیـرت داریـم )

>>>   قونسلگری پاکستان پنجاه ساله بروی مریضان پنجهزار ساله مسدود شده اما اینها هنوز هم در دروازه سفارت روی زمین خوابیده اند، دلیلش اینست که زیاد تر از حالت عادی ( غـیـــــــرت )دارند !!!

>>>   بلی، تاریخ پنج هزار ساله داریم.
مگر آن هایی که در این سرزمین زندگی می کنند از نسل آدم و حوا و یا انسان نیستند. انسان ها که ادعا دارند که تاریخ ۶-۷ ملیون ساله دارند (که ما افغان ها شامل آن ها نمی شویم) و استخوان هایی اجداد شان را که کم از کم سه صد هزار سال پیش اینجا بوده اند یافته اند.
نمی دانم که ما از کدام نسل و نبیره هستیم که پنج هزار سال پیش در کوهای پامیر پیدا شدیم. بی جهت نیست که ما افغان ها را در سایر نقاط دنیا آدم حساب نمی کنند.
شمشیر سنگ

>>>   نگارش بسیار عالی و واقعیت تاریخی این است که در باریکه و نوار خاک پختونخواه در 1801میلادی برایش برتانیه *افغانیه* نام گذاشت و بلاخره در زمان شاه شجاع تمام قسمت های مناطق در هندو ایران و توران وابسته به خراسان ایرانزمین روسهای تزاری و هند برتانیوی کمپنی شرقی گرفتند و بخش حکومتی شان کردند. خراسان نام کدام حاکمیت دولتی نبود زیرا خراسان به عنوان سرزمین شرقی کشور ایران بود و ایران یا ارانشهر نام تمام ممالک شاهنشاهی ایران از زمان هخامنشیان بود. نماد و درفشهای آریانم و آریانا و اران ویج و آریاورتا خورشید و فروهر بود و امروز درفش هند و کلیه ممالک آسیای مرکزی ایرانی و هندی و تورانی تبار با نماد خورشید آراسته شده است.
ایران شاهان تورانی و هندی و ایرانی و عربی تبار داشتند. و ملیت ها و ملت های گوناگون با زبانهای گوناگون داشتند. کلمه آریانا باستانی و اران یا ایران زمان و زبان پارسی میانه کدام دولت و حاکمیت ملی نداشت

>>>   در شاهنامه شاعر پارسی ابوالقاسم فردوسی (940-1020 میلادی) تاریخ پنجهزارساله حماسه ملی جهان فارسی زبانان را و یا بهتر گذشته فرهنگی حماسی و استوره ای ایرانزمین را نوشت. در این کتاب نه تنها حماسه پیشدادی و کیانی ایران زمین درج است بلکه اسطوره های هند و توران تا به شام ذکر شده است. ولی در کل پیشنه فرهنگی همین سه حلقه فرهنگی پنج هزار ساله در ساحه مرکزی آن قرار دارد ؛ برای نوشتن این شاهکار شاعر 35 سال نیاز داشت. این یکی از مشهورترین آثار ادبیات فارسی و ادبیات جهان است. شاهنامه یکی از از مشهورترین آثار ادبیات استوره ای جهان و ایران است. این کتاب قریب به 60،000 بیت دارد در چارچوب تمایز ، بیش از دو برابر حماسه های هومر و بیش از شش برابر زیاتر از استوره جرمن ها که بنام " سرود نیبلیونگنن" است. این سرود پیشینه فرهنگی پیش ازتاریخ جرمنها را بیان می کند.
این شاهکار در سال 1200 یعنی 819 سال پیش نکارش شد. که در آن قهرمان استوره زیگفرید شاهزاده اکستان را پدر و مادراش در یک گهواره به رودخانه رین می اندارزد و او را یگ آهنگر پیش خود بلاخره شاگرد در فناوری آهنگری می گیرد و روزی عاشق ملکه آلسلند می شود. ملکه قدرتمند ایکه هر کسیکه این بانو را در قواعد شمشیر و نیزه و پرتاب گلوه شکست دهد با وی عروسی می کند.
زیگفرید اژدها را می کشد و در خون اش شنا می کند. بجز در تخته پشت اش که یک برگ درخت چسپیده بود دیگر همه جسم بدن اش ضد شمشیر بود هیچ چیزی پوست وی را زخمی نمی توانست کند. داستان اش مانند کاوه آهنگر و کمی هم مانند رستم است.
سه صد سال پیش از داستان جرمن ها یعنی هزار و چند دهه سال پیش فردوسی پیشینه فرهنگی پنج هزار ساله ایران و توران و هند زمین را نوشت. یعنی پنجهزارسال + هزار و چند دهه = ششهزار سال. امید که خواننده گرامی منظور این حساب برپایه دانش را دقیقا مانند دقیقی فهمیده باشید.
هزار بیت شاهنامه از پسر منصور دقیقی ممکن بلخی می باشد و فردوسی خود از دقیقی ستایش و سپاس کرده است.
داستان کلیکه و دمنه و سنهدوخت مادر رودابه و گیاه هندی و هندوکوه و کوه هند و هندوکش و کش ساتی بانو دوم راما کریشنا و دخت پرواتی که دوگانی ها را سرودهای ریگویدا را آموزش داد و یک همسر مهربان برای راما کریشنا شد. وی از زمان تولدی دیگر اش فرمان داد که دیگر زن با مرد اش سوختانده نشود.
ابن بطوطه یک توریست بود و گفت که هندوکش یعنی که هندو را بکش. پس پامیر یعنی پدر میر. میر امر مردن به فارسی است. کشمیر و قله های هندو کش مانند
فردوسی بزرگ در شاهنامه یازده بار از کوه هند ویا هندو کوه نام گرفته‌است که در زبان آلمانی از سوی فردریک رویکرت یک بخش ازشاهنامه به آلمانی ویک بخش کوچک به زبان انگلیسی به نظم بردگردان شده‌است:

پدر بود در ناز و خز و پرند
مرا برده سیمرغ بر کوه هند
نیازم بد آنکو شکار آورد
ابا بچه‌ام در شمار آورد
همی پوست از باد بر من بسوخت

من امروز در دفتر هندوان
همی‌بنگریدم بروشن روان
چنین بدنبشته که بر کوه هند
گیاییست چینی چور و می‌پرند

ز آواز شیپور و هندی درای
همی کوه را دل برآمد ز جای

زمین همچو دریا بد و گرد کوه
ز خفتان وز خنجر هندوان

ز پستی برآمد به کوهی رسید
یکی بی‌کران ژرف دریا بدید
بفرمود کز روم و وز هندوان

>>>   نظریات را در این صفحه بخوانید و باز لاف بزنید که ما چه تاریخ داریم، در قرن بیست یکم که یک تعداد فقط یاد دارند به قوم های ساکن کشور و هویت موجود خود توهین کنند مثل نظردهنده اول و و آقا و بی بی که (این نامی که خودت میبری) را نوشته به راه ترکستان روان هستند و نیاز نیست در موجودیت این چنین افکار طفلانه لاف هویت و ریش دراز بابه کلان های خودرا بزبان بیاوریم.

>>>   برادرم که گفتی افغان ها را در هیچ کجای دنیا آدم حساب نمیکنند! ایراد از خود ماست که نام افعان بالای خود گزاشتیم ورنه نام خراسانی در جهان مقبول و مشهور بود و ان را با صد ها دانشمند و بزرگان و شاعران میشناسند بزرگانی که آوازه جهانی دارند و در اروپا هنوز کتاب های فلسفه و طب و دیوان اشعار آنها محبوبیت جهانی دارد این ما هستیم که خود را افغان تحقیر شده و بربر روس و انگلیس شناختیم و انسانیت و کرامت خود را فراموش کردیم. از روزیکا ما فرهنگ و شکوه خراسان را فراموش کردیم همرهش مولوی بلخی ابوعلی سینا بلخی ابوریحان بیرونی ابونصر فارابی ظهیر فاریابی عطار و فردوسی و سنایی و رودکی و فرخی سیستانی را فراموش کردیم به این روز افتادیم امروز کدام یک از مردم ما یک کتاب از ابوعلی سینا خوانده است حتی کدام مردم ما میداند ابوعلی سینا و ابوریحان چند کتاب در طب و فلسفه و جغرافیه و هندسه داشتند؟؟ انگلیس خوب ما را تحقیر کرد بدبختی خراسانیان از این واقعه شد که ولایت همسایه هندوستان بودند و بعد از سقوط امپراطوری گورگانی هند بدست انگلیس برای حفظ مرزهای خود از دست روس ها به خراسان طمع کرد. انگلیس پس از ایجاد منطقه حایل بین ایران و هندوستان و تقسیم هندوستان حاجت به دو نام جدید بالای مناطق تقسیمی جدید داشت یک نام پاکستان شد که نام خوش یمن و مبارک برای آنها محسوب میشود و از شومی بخت ما یک نام افعانستان شد که معنی ناله و فغان و زاری میدهد.اما در زبان انگلیسی افعان را نام یک نوع سگ شکاری میدانند و انتخاب نام افعان برای خراسان شرقی همراه خود یک توهین برای ما دنبال داشت اما در آن روز حتی بسیار پشتونها هم حاظر نبودند خود را افعان بشناسد همین امروز هم پشتونهای آنطرف دیورند خود را افغان نمیشناسند پس این نام تنها برای پشتونهایی که ماقبل از این خود را حاکم خراسان مینامیدند انتخاب شد و هیچ گاه اقوام تاجیک و بلوچ و فارس و هزاره و ازبک افغان نبود در طی این دوصد سال حاکمان پشتون برای تثبیت ریاست و سالاری خود بالای سایر اقوام تلاش کردند با زور شمشیر نام افعان را بالای مردم بچپانند اما تا امروز خوشبختانه تلاش های این ها نتیجه بخش نشد و امروز بیشتر از قبل مردم با مکر و دسیسه اینها آشنا هستند.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است