همواره در حکومت وحدت ملی بیشتر زنان خاصی از بستر خاص جامعه مدنی، زنان بسیار جوان تحصیلکرده آمریکا و انگلیس و یا زنان ندیمه بانوی اول اقبال رهبری غیر مسلکی ادارات را داشتهاند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۴ ۱۳۹۸/۹/۶ | کد خبر: 161097 | منبع: | پرینت |
روز 25 نوامبر را در حالی شروع کردیم که خشونتها بر زنان گلوگیر شده است. یعنی با میلیونها دالر پروژههای حمایوی زنان و با اتخاذ تدابیر برای تساوی جنسیتی از قانون اساسی گرفته تا قانون مدنی و پالیسیهای شاملسازی چندگانه در ادارات و افزایش آگاهی زنان باز هم زنان افغانستان بسیار آسیبپذیر اند.
بخشی از نوشته های -قبلی ام در کتاب جنسیتم -تقدیم زنانی باد که ستم جنسیتی کمرشان را خم کرده است. در زیر موانع سر راه تساوی جنسیتی زنان افغانستان یاد شده است:
۱. خشونت
خشونت مشتمل است بر فعالیتها، الفاظ، ذهنیتها و سیستم هایی که مردم را از رسیدن به استعدادهای عالیشان مانع و باعث زیانهای فیزیکی، روانی، اجتماعی یا محیطی شود.
خشونت مقولهای نو نیست و عمری به درازای خلقت آدمی دارد. هرجا انسان پا گذاشت تمایل داشت به نوعی تفوق و برتریاش را بر ضعیفتر خویش اظهار کند تا در دسترسی به تسهیلات و منابع اولیتر باشد. این فطرت انسان وحشی اولیه بود که به گونه حیوانی زندگیاش را پیش میبرد. حال با گذشت قرون متمادی، انسان متمدن امروز نیز به شکلهای مختلف قربانی خشونت است؛ همان ها که از لحاظ فیزیولوژی، امکانات و ... ضعیفتراند، هنوز در معرض خشونت قرار دارند.
هرچند میزان خشونت با توجه به استقرار مدنیت و ساختارهای اجتماعی در جوامع مختلف دستخوش تحول شده است تا بدانجا که در برخی جوامع خشونت هر چند سطحی و ناچیز باشد، جرم تلقی شده است و فرد خشونتگر جزا داده می شود. اما در کشوری چون افغانستان به علت ساختار اجتماعی مردمحور، نوپا، سنت زده، جاهلمآب(در برخی راستاها)، جنگ زده و ناآگاه و قبیلهمحور خشونت نهادینه شده است. خشونتی که قربانی درجه یک آن زناناند. در پی آن خشونتی که دامنگیر زنان شده است تنها زن را درهم نمی پیچد، بل، مرد، خانواده و اجتماع را زیر تاثیر میگیرد. گسترهی آثار و پیامدهای خشونت آنقدر وسیع است که قربانی خشونت را به انواع اختلالات شخصیتی- هویتی، روانی، اضطراب، افسردگی، دیوانگی، عقدههای روانی و ... دچار میکند و این مشکلات منتج به بحرانهای اجتماعی چون خودکشی، گوشهگیری، قتل، انتقام، فرار و معضلات عدیدهی دیگر میشود و در نتیجه کل جامعه بیمارگونه میشود. فرزندی که در دامان مادر خشن تربیت شود خود الگوی بارز خشونت میشود و بدینگونه هیچوقت در جامعهی خویش روحیهی انساندوستی، نرمخویی، مروت، مدارا و آرامش را شاهد نخواهیم بود.
برای ریشهکنی خشونت در کشورمان باید به ریشههای ترویج آن پرداخت. ریشههایی که به محض نمودارشدن باید خشکانده شوند تا بل در یک بسیج عمومی هر آنچه آسیب و آفت اجتماعی مرتبط با خشونت است برچیده شود و شاهد یک جامعهی نسبتا سالم باشیم. این ریشه ها میتواند رسوم و عنعنات ناپسند باشد، میتواند قانونگریزی و عدم تطبیق قوانین باشد و هم میتواند تصویب قانون خانواده باشد.
۲. دریافت های سطحی و نابخردانه از آموزه های دینی
باورهای خرافی و خلاف شرع در مورد زن و جایگاهش چنان در باور مردم رسوب کرده و رنگ مذهبی گرفته است که تمیز درست از نادرست، فرد را دچار توهم می کند. در آموزه های دینی، تفوق و برتری جنسیتی معنا ندارد و امتیاز از آن کسی است که تقواپیشه است اما هنوز در باورهای عنعنوی ما مرد ستارهاش بلند است و هیچ امری برایش عیب شمرده نمیشود. به نام دین و مذهب زن افغانی در چارچوب خانه محصور و محبوس است.
در دستنامهی آموزشی قانون منع خشونت علیه زن آمده است: «متاسفانه فرهنگ جامعهی ما درباره زن در برخی موارد با آموزههای دینی سازگاری ندارد. بیگمان زنبودن را نوعی نقص دانستن و تشبیه کردن مردان خوار و زبون به زنان؛ برخاسته از فرهنگ غیراسلامی می باشد. گویا این نگرش بازتاب گفتار و رفتار دوران جاهلیت است که زن را فروتر و پستتر از جایگاه مرد قرار می دهد. این فرهنگ و نگرش هیچگاه برخاسته از بینش اسلامی نیست که سفارشهای فراوان نسبت به تکریم و احترام زنان دارد. باید پذیرفت با تغییر در ساختارها و ذهنیتهای ناهنجار میتوان بستر مناسب برای رشد حیثیت انسانی زن را فراهم کرد و سیمای جدیدی از زنان فرهیختهی مسلمان معرفی نمود تا زنان مسلمان بتوانند در عرصههای مختلف علمی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و فنی استعدادهای شگرف خود را بروز دهند.»(صدیقه نوروزیان؛ 2011: 19)
در ادامه آمده است: «بر اساس آموزههای دینی نگرش به زن و مرد از دو بعد دارای اهمیت است؛ یکی تفاوت زن و مرد و دیگری اشتراک آن دو؛ اشتراک در انسانیت و تفاوت در جنسیت. یعنی گاهی به زن به عنوان یک انسان مینگریم و گاهی نیز ویژگیهای منحصر به فرد او را در نظر میگیریم. در حالت اول زن از آن جهت که انسان است هیچ تمایزی با مرد ندارد ولی در حالت دوم زن موجود متمایز با مرد است که از ظرفیت ها و استعدادهای خاصی مطابق با وظیفه آفرینش خویش برخوردار است.» (همان)
۳. کمبود چارچوب حقوقی و تصویب اسناد قانونی
قوانین ابتر و ناقص اند و یا در برخی موارد قوانین ملی کشور به جزییات مورد نیاز زنان نپرداختهاند. مثال بارز آن مسایل مربوط به خانواده است که نیاز به تصویب قانونی مجزا برای خانواده دارد. امروز دادخواهی مجامع جامعه ی مدنی و لابی های پارلمان جریان دارد تا این قانون نهایی و تصویب شود. قوانین هم در مواردی چون قانون منع خشونت علیه زن کمتر تطبیق میشود.
۴.کمبود تطبیق قوانین
چنانچه در بالا ذکر شد در بسیاری موارد هم که قوانین موجود است اما تا تطبیق راهی دراز در پیش است. مشاهده می شود که در برخی موارد قوانین متقن و مستحکم موجود است و نیز افغانستان به قطعنامهها و میثاقهای بینالمللی در راستای احقاق حقوق زنان متعهد است اما آیا به راستی تطبیق شده است و اگر تطبیق شده پس چرا ما هنوز غرق انواع مشکلات اجتماعی هستیم. هنوز ازدواج های اجباری، بددادنها، انواع خشونتها و رنجها را زن افغانی میکشد.
خیلی از مشکلات و خشونت هایی که نسبت به افراد و خصوصا زنان می شود؛ به دلایل مختلف چون ملاحظات، ارتباطات، پیوندها، منافع مشترک و یا ناتوانی افراد حکومت پیگیری نمیشود و یا به گفتهی عوام قانون برای غریب غربا و فقیر فقرا ساخته شده است. گاهی اتفاق افتاده حاکمان محلی و زورمندان به انواع خشونت ها دست زده اند و کسی یا ارگانی جرات پیگیری نداشته است و یا همان همت پیگیری وجود نداشته است و چنین مسایلی است که افراد وقتی مجازات نمیشوند با جسارت بیشتر به ارتکاب جرایم دست می زنند و عرصهی انواع جرایم گشودهتر می شود. قضیه فرخنده یک زخم چرکین بر پیشانی حکومت است که نتوانست مکافاتی برای همه عاملان در پی داشته باشد.
۵.پایین بودن سطح آگاهی عامه
اگر نظام مردسالار پیوسته زن را به عقب رانده، ناآگاهی خود زن نیز مصیبت دیگری بوده است که روزنهی هر نوع تغییر در زندگی آنان را بسته است. زنان از قانون خبر ندارند تا وقت مواجهه با خشونت راهی جز فرار و خودسوزی گزینند. اگر فرد قوانین را بداند و چارچوب قوانین حمایوی خویش را درک کند هرگز نمیتواند ظلم و جور را برتابد و از طریق قانونی به خواستههایش دست می یازد.
۶. ضعف مبارزه جهت محو عوامل ضعف زنان
محدودیت های محیطی، کمبود امکانات مادی، آموزشهای ناقص و ناکافی، عدم سهم گیری عادلانه هر دو جنس در تصامیم از عوامل ضعف زنان افغانستان است.
۷. باورهای سنتی خرافیمآب
مردم مرد را با زور بازویش و با تاریخ مردسالارانهاش در هیچ امری هرگز در مقام مقایسه با زن نمیدانند.
۸. کم اهمیت دانستن کار زن در خانه و بیگاری تلقی کردن آن و عدم پرداخت مزد
۹. مالکیت زن بر میراث و بر مهریه و درآمد شخصیاش مورد تهاجم و دستبرد قرار می گیرد.
۱۰. عدم حمایت زنان از زنان و چه بسا خشونت زنان بر زنان
۱۱. کمبود شبکهها و اتحادیههای همهشمول برای زنان و عمدتا نهادهای مستقل و غیر منفعت طلب جهت یافتن راه های مبارزه حق طلبانه ناچیز است. شبکههای زنان در انحصار یک طبقه خاص زنان است که تا قیام قیامت مدافع جیب و منفعت خویشاند تا مدافع دروغین زنان.
۱۲. زعامت زنان زنچهره و سمبولیک و کم سواد و فرصت طلب و منفعت جو در راس برنامههای حمایوی زنان.
۱۳. برخورد تبعیض آمیز خانوادهها با فرزندان دختر و پسر و اختصاص منابع و فرصت ها به فرزند پسر و محرومیت دختر به دلیل حضور موقتی در خانواده.
۱۴. اختصاص درآمد زن به غیر خودش- در خانه پدر به مصارف خانواده پدری و اختصاص آن به خانواده همسر و همسر.
۱۵. اقتصاد و معیشت وابسته زنان به مردان.
۱۶. تبعیض سیستماتیک و سیاسی در حکومت
همواره در حکومت وحدت ملی بیشتر زنان خاصی از بستر خاص جامعه مدنی، زنان بسیار جوان تحصیلکرده آمریکا و انگلیس و یا زنان ندیمه بانوی اول اقبال رهبری غیر مسلکی ادارات را داشتهاند. با بسیاری از زنان همواره برخورد سیاسی شده است.
و ...
سامره افضلی
>>> به راه که تو رفتی به ترکستان است به این نوشته های نا متجانس خود زنان پاک دامن افغانستان را به پرتگاه نیندازید همین که شما خود کفا هستید و هر آن چیزی مخالف قانون اسلام است انجام میدهید بس است افغانستان یک کشور اسلامی است و دیمکراسی که در اسلام است در هیچ ادیان نیست واینکه امروز ایمان شما ضعیف شده وبه ساز غرب که دشمن اسلام است رقص میکنید کار خود شما است ولی در افغانستان جای شیاطین نیست در کشوری که هستی و برای هر کلیسایی که کار میکنی ولی در مقابل زنان افغانستان هیچ چیز به این زبان چتل و ذهن گنده خود نیاورید
>>> جناب نظر دهنده اول! خانم نویسنده از جامعهی حرف می زنن که ااز الف تا ی مبنی بر واقعیت است که نوشته است حرف های این خانم به دین و مذهب ربط ندارد، واقیعت های رو بر چیده نوشته درود می فرستم، چون این واقعیت رو جامعه مرد سالار تعمل حقیقت رو ندارد و به جنابعالی بر خورده، جامعه مرد سالار، کشور های جهان سومی سخت است تعملش ،چون در زمان فعلی همه از حق و حقوق خویش با خبر اند و دیگه انون قرن وسطائی گذشته که زن برده و کنیز بود و فعلا که ماشالا خانم ها خود در جامعهای با براداران خویش مشغول کار و فعالیت در ستوی بالا حتی قاضی، وکیل دادگستری و... کار می کنن و خوب تر از مرد ها به نوعی حسن دارن کار شون انجام میدن به چشم کاری حسودان.
>>> من ایرانی هستم درود بر خانم افضلی امیدوارم که زنان افغانستان به جایی که شایسته انها است برسند
>>> تغییرات کم کم آمده و کم کم باز می آید! اول ظرفیت سازی و خصوصاً سطح سواد زنان افغان مهم است تا با ضایعات و اعتبار زدایی کمتری وارد جامعه سنتی و مذهبی شوند!
این مردان سنتی شهوتران کم کم می پذیرند و در ۱۰ یا ۲۰ سال کاملاً تغییر نمی کنند تا حتی به خواسته های دختران بیحوصله امروز هم مناسب شوند.
سید امیرعلی فاطمی
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است