تاریخ انتشار: ۲۲:۲۱ ۱۳۹۸/۹/۸ | کد خبر: 161136 | منبع: | پرینت |
مانویل کاستلز استاد رشته برنامهریزی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا که به لقب "استاد استادان" مشهور است، در کتاب عصر اطلاعات، بر اساس یافتههای خویش بحران دموکراسی را سه فرایند متعامل و همسو (تضعیف دولت ملی، تعویض مشروعیت و بحران اعتماد احزاب) دانسته است که میتوان آن را به افغانستان نیز تعمیم داد.
سه عامل در بحران دموکراسی بگونه زیر بررسی میشود:
۱. در حال حاضر دولت ملی، بخش بزرگ حاکمیت و صلابت خود را از دست داده است. بجای آن حاکمیت شبکههای جاسوسی و اطلاعاتی، نفوذ بیحد و حصر آنان در سطوح مختلف دولتداری، چسبیدن کنه مانند تیکهداران قومی به قدرت و حاکمیت گروههای تروریستی افزایش یافته که این امر به خود خود تضعیف کننده دموکراسی است، چون در دموکراسی حاکمیت از آن مردم است.
۲. سعی در یکسان سازی هویت سیاسی، یعنی هویتسازی بر اساس هویت خاصِ مفهوم حقوق شهروندی را به چالش میکشاند. حکومت پیوسته تلاش کرده/ میکند که مشروعیت خود را از دل قومیت و ناسیونالیزم قومی بدست آورد. هویتهای جامع متکثر قومی را نادیده بگیرد و دست به قومیتسازی سلیقهای بزند. بر همین اساس چنین حکومت نمیتواند دموکراسی را پشیتبانی و تقویت کند.
۳. فروکاست احزاب به رهبران، بچه رهبران و سقوط آنان در زد و بندهای پولهای باد آورده و گماشتن خویشاوندان در ماموریتها که مردم نیز در آن حق دارند، اما از چشمشان در تقسیم منابع میافتند.
از همینرو اکثریت مردم افغانستان فکر میکنند، حضور آنان در انتخابات بیمعنا است، زیرا دولت که از دل این سه فرایند بیرون میشود، نماینده منافع آنها نیست و بر همین بنیاد نا رضایتیها و بحران اعتماد شکل میگیرد.
دموکراسی نوپای افغانستان از پس مشقتها و خون دل خوردنهای بیشماری بدست آمده است، باید جسارت کرد، شهامت به خرچ داد و در تقویت آن کوشید، به سادگی از آن دست نشست؛ زیرا تا اینجای کار هزاران آدم این سر زمین خون دل دادند، گوشه جگر سوختاندند، قامت شمشاد دفن کردند، سر سوگ در بغل گرفتند و تاب بیتحملی را دندان بستند تا فردای روشنتر داشته باشند.
امین کاوه
>>> آقای کاوه
به نظر نمی رسد این سخن شما که می گوئید «دموکراسی نوپای افغانستان از پس مشقتها و خون دل خوردنهای بیشماری بدست آمده است» صحت عینی-تاریخی داشته باشد. آن چه شما به طور نورماتیف به آن «دیموکراسی نوپای افغانستان» نام می گذارید، در حقیقت، نظام ضدمردمی و اولیگارشی ای است که با زور برچهٔ خارجی و سرمایهٔ بادآوردهٔ ایادی بومی و بین المللی آن بر مردم کشور تحمیل شده و «پس از مشفت ها و خون دل خوردن های بی شماری» به دست نیامده است. آیا این نظام از ارادهٔ آزاد مردم افغانستان ظهور کرده است؟ هرگز نه
تحمیل این نظام بر مردم افغانستان با فساد همه جانبه، تضعیف شیرازهٔ سلطهٔ مردمی و ترور فرهنگی کشور توأم بوده است. بر عکس آنچه شما ادعا می کنید، نظامی که در ارگ کابل حکم می راند و از باقی کشور بی خبر است نظامی است که در راه ترویج و تقویت فاشیزم، توسعهٔ فساد، و استمرار بی عدالتی و بداخلاقی کوشا است. برای این نظام و سردمداران خبیث آن، مردم سالاری و ارادهٔ مردم هرگز مطرح نیست و پشیزی ارزش ندارد. وظیفه ای که این نظام شیطانی به عهده دارد این است که مردم آزادمنش افغانستان در درازمدت، در زیر چکمه های اشغال خارجی و استعمار جهانی خورد شوند و تاریخ و فرهنگ های مردمی کشور به باد فنا سپرده شوند
بدا به حال مردمی که قلم به دستانش چنین ساده لوح و بی مغز اند
داود
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است