چرا از تاريخ عبرت نمى گيريم؟
جريان سياسى اسلامگرا بجاى رجوع به آرمانها و حمايت ملت، دست به دامن ابر قدرت يكه تاز و لجام گسيخته امريكا شدند تا با حضور نظامى و حمايت سياسى و اقتصادى اش آنها را مدد رساند 
تاریخ انتشار:   ۱۷:۱۲    ۱۳۹۸/۱۰/۵ کد خبر: 161547 منبع: پرینت

حتماً اين جمله معروف را شنيده ايد: ملتهايى كه از تاريخ نمى آموزند، محكوم به تكرار وقايع تلخ گذشته شان اند. و ما مصداق كامل اين مقوله هستيم.
فردا ششم ماه جدى است. روزيكه اتحاد جماهير شوروى با كشتن حفيظ الله امين، رژيم خلقى ها را ساقط نموده، ببرك كارمل، رهبر شاخه پرچم را سوار بر تانك هاى ارتش سرخ به اريكه قدرت رساند. بمعناى ديگر، شش جدى آغاز تجاوز نظامى ابرقدرت شوروى در كشور ماست كه تلفات بيشمار انسانى، خسارات هنگفت مادى و فروپاشى زيرساختهاى جامعه ما را در قبال داشت. و افغانستان را در بحران عميقى فرو برد كه تا امروز ادامه دارد و دورنماى روشنى براى آينده آن متصور نيست.

پرچمى هاى فراكسيون كارمل معتقدند كه شش جدى سرآغاز مرحله نوين و تكاملى انقلاب ثور است. اما مجاهدين از اين مناسبت بعنوان روز سياه تجاوز خارجى در تاريخ افغانستان ياد مى كنند. براى من شش جدى، نقطه عطفى در تاريخ معاصر كشور ماست كه نميخواهم با حُب كمونيستان و بُغض مسلمانان به آن نگاه كنم، بلكه چنين مى انديشم كه از آن بايد آموخت.

سوال اين است كه چرا ما از تاريخ نمى آموزيم؟
اگر از تجاوزات قبلى و ايستادگى هاى ملت ما در برابر اجانب بگذريم. در تاريخ معاصر جهان، شايد افغانستان تنها كشور فقير و توسعه نيافته اي است، كه در اواخر جنگ سرد و آغاز جهانى شدن و در فاصله زمانى يك ربع قرن، شاهد تجاوز دو ابرقدرت شوروى و امريكا در خاك خويش است.

تا حال دلایل مختلفى براى اين حساسيت و جاذبه افغانستان و توجه قدرتها به آن ارایه شده. برخى موقعيت جئوپوليتيك افغانستان را مطرح نموده اند، بعضى معادن سرشار و دست نخورده افغانستان را عنوان كرده و عده ى هم بر خطرات ايكه از اين منطقه بمنافع كشور هاى بزرگ متصور بوده، اشاره نموده اند كه من كارى به آنها ندارم و از منظر فاكتور ها و عوامل داخلى به آن نگاه مى كنم.

چهل سال قبل، جريان شبه روشنفكرى چپگرا با الهام از انديشه هاى ماركس، انگلس و لينين، با يك كودتاى نظامى قدرت سياسى را بدست گرفتند كه در نتيجه شتابزده گى در تطبيق اصلاحات تيپ كمونيستى و مغاير شرايط عينى و ذهنى جامعه افغانى با واكنش تند عامه مردم مواجه شدند. رهبرى اجير، بى درايت و بى ريشه كمونيستى بجاى اصلاح خود، انعطاف در برابر مردم و رجوع به اراده ى ملى، به حاميان خارجى شان كه كاخ كرملين و پيمان نظامى وارسا بود، رو آوردند و ده سال تمام در ركاب اربابان خارجى شان، از كشتن مردم و ويرانى كشور دريغ نورزيدند. سرانجام محكوم ملت و مقهور باداران شان قرار گرفته از صحنه قدرت زدوده شدند. كارمل رهبر فكرى جريان چپ در آخرين روزهاى عمرش با ندامت از گذشته به دو نكته اساسى اشاره نمود كه: هيچ ملتى با اتكاء به بيگانه نميتواند به انكشاف و ترقى نايل آيد. پس بايد به اراده ملت رجوع نمود.

جريان چپ نه تنها با درنده خويى بجان ملت افتادند بلكه ساير دسته جات كمونيستى و مائوئيستى را نيز تصفيه خونين نموده، رهبران شان يكديگر يا با بالشت خفك نمودند، يا تبعيد از وطن كردند و جمعى هم بزدلانه در تابوت از طريق سفارت شوروى به مسكو منتقل شدند. گروهك پرچم نيز زمانيكه از چشم باداران شان افتيدند و آفتاب اقبال شان زوال نمود، براى حفظ جان بى مقدار شان، در رابطه برقرار نمودن با احمدشاه مسعود و گلبدين حكمتيار از هم سبقت گرفتند و به نفع مجاهدين عليه خودشان توطئه نمودند. تا بطور كامل فروپاشيدند و از صحنه كشور زدوده شدند.

متعاقب آنها، جريان سياسى اسلامگرا كه در واكنش و تقابل با رژيم كمونيستى و تجاوز خارجى متولد، فربه و آبديده شده بود و سنگ رهايى خلق خدا و آزادى وطن را به سينه مى كوبيدند، رويكار آمدند و بقدرت رسيدند. اما با وابستگى خارجى و ناتوانى در ايجاد يك نظام قدرتمند مركزى، كشور به صحنه جنگهاى داخلى و تقابل قومى مبدل شد. اينها نيز بجاى انعطاف در برابر همديگر و رجوع به آرمانها و حمايت ملتى كه در ساليان دشوار جهاد و مقاومت آنها را پروريده بودند، سرانجام دست به دامن ابر قدرت يكه تاز و لجام گسيخته امريكا شدند تا با حضور نظامى و حمايت سياسى و اقتصادى اش آنها را مدد رساند. در اينبار كرزى سوار بر تانگهاى امريكايى و در ركاب سربازان ناتو و ايساف به ارگ رسيد. خوب بياد دارم كه در روزهاى اول حكومتش با طمطراق به خبرنگارى گفت كه من به سران قومى جنوب گفتم كه( امريكى در سره شته ) يعنى امريكا با من است. اما ديديم كه سرنوشت او هم مانند همتاى كمونيستش كارمل، جزء سرخورده گى، ذلت و حقارت چيز ديگرى نبود. دهنكجى هاى او در برابر اربابش تا هنوز ادامه دارد كه در آخرين مصاحبه اش با صداى امريكا افغانستان را كشور اشغال شده و غير آزاد گفت.

حكومت نامنهاد وحدت ملى نيز كه با پا گذاشتن به آراء و انتخاب ملت، بر مبناى فيصله و تصميم يك فرد اجنبى متولد شد. بمحض تأسيسش، قرارداد ننگين وابستگى هاى چند جانبه را با ايالات متحده امريكا امضاء نمود. و روز تا روز در گرداب چاكرى بيگانه چنان فرو رفته مى رود كه حتى در گفتگو هاى داخلى هم محلى براى حضورش موجود نيست. بلكه اربابان امريكايى و پاكستانى اش تصميمگيرنده بر سرنوشت سرزمين و مردمش اند.

سوگمندانه تا هنوز كه هنوز است، سياست پيشه گان افغانستان با واژه ى اراده ملى بيگانه و با مقوله وابسته گى خارجى مأنوس اند. راه رسيدن بقدرت و حاكميت را نه در رجوع به آراى ملت شان بلكه در جلب توجه كشور هاى خارجى مى بينند. در آستانه هر انتخاباتى، سياستمداران آماتور كشور ما خود را مثل عروسك هاى گچى پشت ويترين هاى مغازه ها به ليلام مى گذارند تا مشتريان خارجى روى شان قيمت گذارى كنند. ائتلافهاى سياسى يا در خارج از كشور تشكيل ميشود و يا توسط خارجى ها تركيب مى شوند. در حال حاضر هيچ فرد و جريان سياسى را نميتوان سراغ نمود كه وابستگى هاى مذهبى، ايديالوژيك، سياسى، استخباراتى و ساير ابعاد مترادف آنرا به كشور هاى منطقه و جهان نداشته باشد و جيره خوار و دستور بگير سفارت خانه هاى خارجى نباشند.

ماداميكه ما از رقابت روسيه و امريكا، ايران و عربستان، هند و پاكستان، تركيه و ازبكستان و و و تغذيه و تمويل مى شويم، آرزوى داشتن حكومت ملى خواب و خيال است. تا زمانيكه بوجى هاى دالر سپاه پاسداران ايران به كرزى مى رسد، بسته هاى پول سعودى به غنى گسيل مى شود، احمد ضياء خان با بكس پر از دالر در ميدانهاى هوايى دوبى افشاء ميشود، اسپنتا با فشار استخبارات المان دو سال را با سلب صلاحيت بوزارت خارجه ادامه مى دهد، دوستم با حمايت تركيه برائت مى گيرد و محقق مدافع منافع ايران در سوريه و حكمتيار سخنگوى آى اس آى در كابل است، نبايد اميد آزاده گى و استقلال را داشت. و تا هنگاميكه خانه هاى رهبران سياسى ما در اسلام آباد و تهران و استانبول و دهلى و دوبى است، همين آش و همين كاسه خواهد بود.

هرگاهى كه از وابستگى خارجى بريديم و به اراده ملت خود مراجعه نموديم، آنگاه است كه از تاريخ آموخته ايم و مسير درست را انتخاب نموده ايم.

محمد عارف منصوری


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
تاریخ
حکومت
نظرات بینندگان:

>>>   درود جناب منصوری، همه واقعیت های جامعه و جامعه جهانی رو روی صحفه مانیتور سایت افغان پیپر نگاشته و سپاس، آگه از واقعیت نگذریم از زمان جهاد تا الان این سردمداران روی قدرت، همیشه گوش به فرمان پاکستانی ها عرب ها شرقی ها غربی ها بودند، هیچ کس اختیار و استقلال فکری، و فزیکی، ذهنی از خود نداشتند و ندارند و نخواهند داشت، همین آش و همین کاسه و چون که اکثريت مردم از آگاهی سیاسی و به آنون بلوغ فکری نرسیده که بتونن از اسفلال ذهنی خودشون استفاده کنن و بمانن مردم که یه عهده در خرافات فکری سرو کله می زند و به این زودی هم نیست بتونن از افسار گسیخته این همه نا برابری دست بردارند و یه تعدادی از جوانان به اصطلاح روشنفکران و در دنیای امروز انترنت که ماشالا خیلی محدود و یا محدود ساخته شده اند که صلاحیت حرف زدن و حتی حق ابراز حرفی رو ندارند چه میشه کرد و ضمن اینکه اقوام مختلف به جان هم دیگه انداخته شده اند تا نتوانند حرفی از حاکمیت ملی رو به زبان نه آورند تا همه مشغول زد و خورد و دزد سوم خر رو با پالانش ببرند.

>>>   عبرت از چه گرفته ایم که از تاریخ بگیریم .تاریخ سیاه ایکه حاوی خیانت بمردم و وطن و جنایات و اعمال غیر انسانی وتبعیض و قومیت پرستی از طرف یک قوم با حکومت های بنام های مختلف اعم از شاهی و جمهوری دیموکراتیک خلق و امروز به اصطلاح جمهوری اسلامی میباشد.از تجاوز روسها چهل سال میشود .تجاوز آمریکا را از کی و کدام تاریخ حساب خواهیم کرد.

>>>   هیچ کس مسؤل بدبختی افغانستان نیست،به جز خود رهبران این کشور.
سلطان محمود چهارده مرتبه به هند جمله میکند و قتل و کشتار میکند و تاراج میکند و پول و طلا و نقره تاراج شده از هند را در دهان شعرای کاسه لیس که او را در اشعار شان توصیف میکند،می اندازد.در تاریخ از او بنام پادشاه شاعر نواز یاد میکنند.
احمد شاه بابا هفت مرتبه به هند جمله میکند و مردم را قتل عام میکند و کشور هند را تاراج میکند،از او در تاریخ بنام امپراطور یاد میکنند.
اما دولت شوروی و امریکا را بنام متجاوز یاد میکنند.
شما که به دیگر کشور ها حمله میکنید،امپراطور هستید و دیگران که به شما حمله میکنند،متجاوز هستند.
همین قوای شوروی در اروپای شرقی بود.مردم چطور زندگی داشتند؟
همه صاحب کار و خانه و تحصیل و خدمات رایگان پزشکی و تحصیلات رایگان و هیچ کس نه فقیر بود و نه محتاج.
همین قوای امریکا که فعلاً از آلمان گرفته تا جاپان و تایلند و فلیپین و کوریای جنوبی و خلیج فارس و قبله مسلمانان یعنی عربستان و حتی پاکستان و دیگر نقاط جهان وجود دارد،مردم درین کشور ها چطور زندگی میکنند؟
این کشور ها مانند اًلمان و جاپان و کوریای جنوبی،پیشرفته ترین کشور های دنیا از نظر اقتصادی هستند و باقی کشور ها نیز در امن و امنیت زندگی میکنند.
آیا ناف شما را بخاطر جهاد بریده اند؟
چرا عربستان که خاستگاه دین اسلام است،جهاد نمی کنند،که شما جهاد میکنید؟
دیگر کشور ها از موجودیت قوای خارجی در کشور هایشان برای رفاه و آرامی و پیشرفت شان استفاده کردند و شما مثل آله دست دیگر کشور ها قرار گرفته،مثل سگ در مقابل خارجی ها جتگ کردید ،هک خود را زخمی و زده کردید و هم خارجی ها را که در کشور تان آمده بود و کشور های همسایه تان بالای تان میخندند و افتخار میکنند که افغانها بهترین سگ های جنگی در دنیا هستند.
پس شما مردم بی سواد و احمق هستید که نمیدانید،منافع تان در چیست.
فقط افتخار میکنید که الحمدلله مسلمان هستید و جنگجو هستید.
نه مسلمان بودن شما در قرن بیست و یکم به درد میخورد و نه جنگجو بودن تان.
بلکه عقل سلیم و علم و دانش و اقتصاد و توسعه و پیشرفت،غرض رندگی بهتر مردم برای شما ضرور است،نه غرور بیجا و سنگ را بالا انداختن و سر خود را زیر سنگ گرفتن.
فرض کردیم که قوای امریکا از افغانستان بر آمد و طالبان دوباره به قدرت رسیدند.بعداً چی؟
آیا طالبان تغیر کردند و یا همان طالبان قبلی هستند؟
آیا قراًن همان قرآن است و تفسیر طالبان از قرآن ،همان تفسیر قبلی است و یا در مدت هژده سال گذشته طالبان تفسیر جدیدی از قرآن نمودند؟
آیا فکر میکنید که شما خود را نان داده میتوانید؟
آیا طالبان توان اداره دولت را دارند؟
آیا سالهای آمدن مجاهدین و بعداً آمدن طالبان را به کابل به یاد دارید.که مردم در چه حال به سر میبردند؟
پس شما اینطور از تاریخ بیاموزید،نه آنطور که شما نوشتید.

>>>   این ملت به کور میماند که ده بار اساء خود گم میکند مردم دو باره به دستش میدهند باز هم گم میکند.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است