تاریخ انتشار: ۱۰:۲۲ ۱۳۹۸/۱۰/۳۰ | کد خبر: 161854 | منبع: | پرینت |
پس از تأمل:
ما در جغرافیای تجاوز زندگی میکنیم؛ تجاوز به زنان، تجاوز به کودکان. جغرافیایی که خبر تجاوز ملای مسجد یا مدرسهای بر کودکی چند ساله را بارها از رسانهها شنیدهایم و جغرافیایی که رسوایی ملا لندیها را بر پیشانی دارد.
هر چند که تفاخر گذشتۀ این سرزمین مرا هم فریفتۀ خود داشته و وسعتِ نظرِ مولانایش و نثر مسجعِ خواجه عبدالله انصاریاش مرا هم شیفتۀ خود ساخته، اما نمیتوانم گندگی امروز این روزگار را ندیده بگیرم.
سرزمینی که قرنها پیش ملا، مولوی و مولانایش گفته:
"خشک مغزی و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است"
و سرزمینی که خواجۀ انصارش فرموده است:
"الهی در جلال رحمانی، در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی و نه آرزومند مکانی، نه کس به تو ماند و نه به کسی مانی، پیداست که در میان جانی، بلکه جان زنده به چیزی است که تو آنی"
که معنی رحمانش بخشاینده و مهربان است و معنی سبحاناش پاک و منزه. در این روزگار نه تنها که رحمانیت از یاد رفته است که تنزیه معبودِ خواجه را کسی به پشیزی نمیخرد حتی آنان که بر منبر او فرا آمدهاند و آدمی را فرود آوردهاند.
هراتی که روزگاری وسعت نظر خواجه و جامی و شاهرخ و بایسنغر را داشت امروز به حضیضی اندر شده که از دیدار دختر و پسری در کنار یکدیگر میهراسد و گلو میدراند و سوگند یاد میکند در مقابله با "اولی الامر منکم" جدای از تمامِ اختلافهای ممکن اگر این اولی الامر خلاف خدا و رسول است؛ گلو دریدن در مقابل دختر و پسری معنایی جز بالا کردن دامن خویشتن ندارد که تاب مقابله با قدرت را نداریم و اگر نیست سرپیچی از امر اولی الامر که مجری قانون است و هیچ قانونی جز از مجرای او قابل تطبیق نیست مستوجب عقوبت است.
ملا مجیب جوانی است هم سن و سال یا کمی کوچکتر و بزرگتر از من که در این سالهای اخیر منبر یافته و خود را شایستۀ جایگاه پیامبر میداند و نوادۀ خواجۀ خواجگان، انصاری جلیلالقدر.
او را آنچه قابل یادآوری است این است که انکار منزلت شریعت در توان حقیری همچون من نیست همان گونه که تحکیم آن در توان حقیری چون او نیست. اما بزرگی و جلال بزرگان و قوام پایههای دین از حنجره دریدن و هتاکی و بیقدر کردن شرایع به دست نیامده است که محصول تواضع، فروتنی و حفظ جلال ارحمالراحمینی کردگار بوده است.
آنان که بزرگ بودهاند فرمودهاند: "آنکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که نزد باری تعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد."
جالب این جا است که دست اینان اگر به "آنکه" رسد گردن زدنش را مباح میدانند و تاراج اموالش را غنیمت: "خشک مغزی و تعصب خامی است/ تا جنینی کار خون آشامی است" گپ بزرگ و گپ بزرگان این است که صدها سال پس از آنها هنوز بر دلها مینشیند و آیین و قانونی نیست که در مقابله با آن برخیزد چه آن که جهان را فتح میکند و خود سرزمینی میسازد از خود.
روح الامین امینی
>>> ملا مجیب اول باید یک امتحان بدهد که آیا ملا شده یا نیمچه ملا است.
>>> ذیشه واساس دشمنی ملا بازن درچیست؟ درکشورهای غربی وقتی مشکل اجتماعی بروز مینماید محققین بدنبال ریشه آن جستجو میکنند حالا باید درینجا هم منشا وعوامل دشمنی ملا بازن دریفته شود
>>> ملا مجیب الرحمن وهابی یهودی محصول کارخانه افراطی آل سعود است این ملای حرام زاده از پدر آق شمشیر بر فرق زنان مظلوم میزند و بضد مادر، خواهر، زن و دختر خود کمر بسته است اول باید بستگان این ملای افراطی جواب این جنایتکار را بدهند و او را از خانه بیرون کنند. زنش باید از وی طلاق بگیرد، مادر اش شیرش را بر وی حرام کند. دخترش آزادی خود را بزور بگیرد. این ملای سلفی باید از طرف تمام مردم جهان، افغانستان و بشریت ترد شود و...
>>> برادرم من ازت عذر میخواهم؛
و خدا هم شاید ازت عذر بخواهد که در خلقتش نسبت به زن اشتباه بزرگی را مرتکب شده است. اشتباه خدا برای خلق نمودن زن با سیمای ظریف؟ گیسوی بلند، وجود نحیف، روحیه لطیف و ...را بدون اخذ اجازه از مجیب الرحمان ها آفریده است. او خدای که نمیدانست زن را مادرت، خواهرت، دخترت و همسرت خلق نماید و او خدای که نمیدانست موجودی را واسطه ای بین خودش و مجیب الرحمان ها قرار دهد که اگر این واسطه نبود حال شما نبودید! او خدای که هیچ ندانست که کشور مثل افغانستان و قرائین افغانستان نیاز به زن ندارد و بر اثر بچه بازی ها شاید نر را نر تولد نماید و زن موجود خاک برسر اضافی و بار گران بر دوش مجیب الرحمان هاست.
من هم به این نتیجه می رسم که از برادران نر خود نه آنهای مرد هستند عذر بخواهم که خدا برای آفریدن من و امثال من در افغانستان اشتباه بزرگی را مرتکب شده و حتی اکسیژن را تا دو سه سال دیگر برای تنفس نمودن به صورت کپسول وار از نر ها باید خرید برای زنده ماندن آن را بر گردن ها خود آویخت و تنفس کرد و سخت احساس اضافی بودن به من دست میدهد...چنین افکار که زن ستیزانه بر جامعه معلول قد بر می افشاند متحییر کننده بوده جهان خلقت را به تعجب وا میدارد و من منحیث زن افغانستان در برابر زنان دنیایی خاکی ام احساس سر افگنده گی میکنم که چرا منحیث یک زن به دنیا آمدم و تا کنون این هوا را بی ننگانه که صاحبان دین من اجازه تنفس آنرا نداده دزدانه تنفس میکنم و زنده مانده ام!
ای کاش نر بودم تا هیچ حرکتی غیر انسانی و ناشایست بر من جرم و گناه پنداشته نمیشد و ای کاش نر بودم تا دنیا را از آدرس دین و مذهب به کام میکشیدم و کسی نمی گفت بالای چشمت ابروست!! ای کاش نر بودم تا جهان را بر برتریت خودم وادار میکردم که این خود شفتگی مرا به رسمیت بشناسد و ای کاش نر بودم که هوس هایم عبادت، خیانت هایم مرهمت، ستم هایم عدالت، شماتت هایم جسارت، بی ننگی هایم غیرت، بزدلی هایم شجاعت و ...به اثبات می رسید و به به و چه چه های اطرافم را همانند بلبل های خوش آواز در شاخساران درختان باغ جهالت به گوشم میشنویدم و مسرور میگشتم.
اما چه کنم؟ چه کنم که زن هستم و کسی هستم که هر قدر کناره گری میکنم عاجزه نام می شوم هر قدر گذشت میکنم سیاسر نام می شوم و هر قدر خود گذری و فداکاری میکنم بر شیر پستان من توهین می شود و هر قدر وفا داری میکنم فاحشه نام می شوم!!! گیج می شوم و دنیا دور سرم میچرخد و به این نتیجه می رسم که ای برادرم عذر میخواهم که خلق شدم و به دنیا آمدم...
سارا "رضایی"
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است