تاریخ انتشار: ۲۰:۲۶ ۱۳۹۸/۱۱/۱ | کد خبر: 161884 | منبع: | پرینت |
اشاره:
کتاب رهبر عزیز توسط چنگ چین سونگ نوشته و مسعود یوسف حصیرچین آن را به فارسی ترجمه نموده است.کتاب در باره زندگی اسرار آمیز کوریای شمالی و دوگانه گی دولت کوریای شمالی و فرار آقای سونگ می باشد.
آقای سونگ یکی از چهره های نهایت نزدیک به رهبر کوریای شمالی(کیم جونگ ایل) و ازپذیرفته شدگان است از این رو اطلاعات بسیار مهم در باره اسرار آمیز ترین دولت روی زمین را برای نخستین بار فاش می کند.
آقای سونگ درکتابش می نوسید که کوریای شمالی دو دولت دارد.
1. دولت ظاهری(ارتش و دستگاه اجرایی )
2. دولت در سایه(سازمان برنامه ریزی و رهنمایی)
آقای سونگ می نویسد که قدرت واقعی و حقیقی در دست سازمان برنامه ریزی و رهنمایی است.نهاد یاد شده توسط کیم جونگ ایل برای غصب قدرت سیاسی از پدرش (کیم ایل سونگ) ساخته شد، اداره فوق کاملآ سری است و هیچ کس جز رهبر و حلقه پذیرفته شدگان رهبر کارمندان این اداره را نمی شناسند.
اداره یاد شده تمامی پالیسی های دولت را در بخش داخلی و خارجی را تدوین می کند و هیچ مقام نظامی – سیاسی بدون تایید این اداره مقرر و عزل شده نمی تواند.
کارکترهای کتاب:
1. چنگ چین سونگ – نویسنده کتاب
2. رهبر کبیر – کیم ایل سونگ
3. رهبر عزیز یا ژنرال – کیم جونگ ایل(پدر کیم جونگ اون)
4. مدیر کیم – مسوول عمومی سازمان جبه متحد( این سازمان درپهلوی کارهای فرهنگی – ادبی مسایل ضد جاسوسی را نیز پیش می بردد.نام و تشکیلات این سازمان در کوریای شمالی مخفی است.این سازمان وظیفه دارد تا تمامی روزنامه های، هفته نامه ها، مجله ها ،کتاب ها و سایر نشرات کوریای جنوبی را مطالعه کند و در پهلوی آن اعضای این سازمان باید اشعار و مقالاتی تحقیقی را در وصف کیم جونگ ایل بنام های مستعار نویسندگان و شاعران کوریای جنوبی بنویسند و در روزنامه های دولتی کوریای شمالی به نشر برساند.
این سازمان با این کار می خواهد به مردم عادی کوریای شمالی بفهماند که رهبران این کشور در بیرون از کشور نیز طرف دار دارند.)
5. چانگ یونگ – کشاورز کوریایی – چینی( این شخص در بدل دریافت هفت صد دالر به آقای سونگ در خاک چین کمک کرد.)
6. شین – برادر زاده چانگ یونگ(آقای شین به فراریان کوریای شمالی کمک می کرد که به کوریای جنوبی برسند.
7. بانو چورین با اصالت کوریایی - چینی( این بانو برای آقای سونگ در عمق خاک چین بسیار کمک کرد.)
8. یانگ مین – اهل کوریای شمالی (یانگ مین دوست آقای سونگ است و باوی یک جا از کوریای شمالی فرار کرده است)
یاداشت: در پهلوی این کارکترهای مهم ده ها کارکتر فرعی مثل خانم مرد چینی کشاورز،خانم آقای شین، نامزد خانم چورین، کاکا خانم چورین،پسرکاکای خانم چورین و ... در متن کتاب حضور دارند.
خلاصه ی کتاب:
قسمی که گفتیم کتاب درباره آقای سونگ است وی شاعر دربار رهبر کوریای شمالی(کیم جونگ ایل است.)
آقای سونگ می نویسد که ناوقت شب تلفن خانه اش زنگ می خورد وقتی جواب می دهد بالاترین مقام حزب(نماینده اول حزب) برایش می گوید که بهترین لباس تان را بپوشید و خود تان را به فلان جای برسانید ولی دراین باره به هیچ کس حتا پدر و مادر تان چیزی نگوید.
قلب آقای سونگ به شدت می تپد و ازخودش می پرسد که چی گناه کرده است که درنصف شب باید اعدام شود دلیل اصلی دلهره وی زنگ مقام عالی حزبی و این که باید به خانواده اش چیزی نگوید می باشد.
آقای سونگ خودش را به مرکز یادشده می رساند و می بیند که مقامات عالی رتبه نظامی و سیاسی کشور درآن جا حضور دارند.چند لحظه بعد یک بس مفشن می آید وچندین محافظ بالباس های فاخر و مجهز با سلاح های کمری از آن پیاده می شوند یکی ازاین محافظین نام افراد بلند رتبه دولتی را با آواز خشن و بلند می خواند و این مقامات می خواهد که دریک صف ایستاد شوند.
آقای سونگ تعجب می کند که چرا یک محافظ بالای مقامات ارشد حکومت این گونه امر ونهی می کند،اما بعد از پرسیدن از نفر بغل دستی خویش می دانند که این ها محافظان ویژه رهبرعزیز(کیم جونگ ایل) هستند از این رو می تواند مقامات بلند رتبه را هم تحقیر و توهین کند.
درجریان سفرکه باموتر، ریل(قطار آهن) و کشتی صورت می گیرد محافظین با مهمانانش زشت برخورد می کنند. بعد از رسیدن به محل اقامت رهبر(محل اقامت رهبر مخفی می باشد و هیچ کس حق ملاقات باوی را ندارد حتا مقامات عالی رتبه دولتی و این رهبر است که می تواند هر کس را در هر وقت احضار کند) یک بار دیگر مهمانان تلاشی می شوند.
سپس آن ها به یک صالون نهایت مجلل رهنمایی می شوند و این بار محافظین جدید می آیند و تمامی وسایل شخصی حتا ساعت های دستی آن ها را ازایشان می گیرد و چند لحظه بعد دو خدمت کار از راه می رسند و برای مهمانان یک بسته کاغذی می دهند که در داخل آن یک دستمال آغشته با الکل است و ازمهمانان خواسته می شود که قبل از دست دادن به رهبر دستان خویش را با آن دستمال پاک کنند.
آقای سونگ می نویسد که بعد از انتظار زیاد رهبر عزیز با سگش وارد می شود،اما قبل از ورود دو محافظ با آواز بلند می گوید که ژنرال وارد می شود وسپس مهمانان با آواز بلند می گویند:
زنده باد ژنرال
زنده باد ژنرال
زنده باد ژنرال
آقای سونگ می گوید که بعد از آمدن رهبر تصورش در باره رهبر تغییر می کند.چون قبلآ درمکتب و پوهنتون خوانده بود که رهبر نمونه ی از یک انسان کامل (بی عیب و نقص) می باشد،اما رهبر عزیز برخلاف اعلامیه هایش چندین بار در حرف زدنش اشتباه می کند.آقای سونگ از غذای های خوش مزه و عالی مهمانی آن شب می نویسد واین که بعد از آمدن هر غذای جدید نور پردازی صالون هم تغییر می نمود.
بعد از این ملاقات وی به عضویت حلقه خاص رهبر داخل می شود و سپس به جبه ی متحد معرفی می شود در جبه متحد آثار ادبی کوریای جنوبی تحلیل و بررسی می شود.این درحال است که حرف زدن درباره کوریای جنوبی بیرون از این دفتر جرم نابخشودنی است.
آقای سونگ چند قطعه شعر در وصف رهبر می سراید و این اشعار به استقبال رهبر عزیز مواجه می شود و برای سونگ رخصتی افتخاری داده می شود.
وی با استفاده ازاین رخصتی به زادگاه اش می رود، وقتی به زادگاه اش می رسد از بدبختی و فقر واقعی کشورش و مردش آگاه می شود و می فهمند که مردم از گرسنگی زیاد میمرند.
در زادگاه اش هم نسلانش ازش می پرسد که زندگی رهبر عزیز چطور بود و آیا واقعآ وی زندگی سختی داشته و خوراکش کوفته های برنجی بود( دستگاه تبلیغات کوریای شمالی در سال های قحطی تصاویراز کیم جونگ ایل به نشر رسانیده بود که نشان می داد وی با چشمان اشک آلود در هر وعده غذای فقط یک کوفته برنجی میل می کند.)
آقای سونگ می گوید وقتی غذای های عالی مهمانی آن شب و زندگی رقت بار و دروغ حکومت شمالی را بیاد آوردم بی اختیار گریستم و ازهمان وقت به بعد هیچگاه در وصف رهبر عزیز شعر ننوشتم بلکه به صورت پنهانی درباره فقر و بدبختی مردمم شعر سرودم.
آقای سونگ در جبه متحد تمامی کتاب های که در کوریای جنوبی در باره رهبری و کشور کوریای شمالی نوشته می شد می خواند یکی از این کتاب ها در باره زندگی شخصی کیم جونگ ایل بود.
این کتاب را آقای سونگ با خود خانه می آورد و به دوستش آقای یانگ مین می دهد ولی آقای مین آن را گم می کند.بعد ازاین حادثه آن ها تصمیم می گیرند که فرار کند،اما قبل از فرار از دفتر برایش زنگ می آید که عاجل دفتر بیاید در دفتر افراد بلند رتبه وزارت امنیت منتظرش می باشند چون کتاب یادشده در ظرف کمتر از 24 ساعت به دست ماموران امنیتی می افتد.
آقای سونگ ادعا می کند که کتاب از پیش خودش گم شده است،اما در مقابل دلایل مقامات امنیتی پاسخ مناسب ارایه کرده نمی تواند.چون وی از افراد خاص حلقه رهبری است ازاین رو وی را دستگیر نمی کند و منتظر مدارک می ماند و برای سونگ اجازه می دهد که خانه برود.
وی تمامی هدیه های که از رهبر دریافت کرده است را می فروشد و با گرفتن مجوز سفر جعلی(در کوریای شمالی هیچ کس حق ندارد بدون مجوز از حزب از یک بخش کشور به بخش دیگر کشور سفر کند) خودش را با دوستش به مرز چین می رساند،اما در موقع فرار به دست سربازان کوریای شمالی اسیر می شوند.چون وی مدارک حزبی با خود دارد ازاین رو به سربازان می گوید که به اجازه حزب برای دیدن از فرماندهی مرزی دیدن می کرد وقتی فرمانده سربازان به ستاد فرماندهی نظامی مرزی زنگ می زند تلفن رخ نمی شود وی ازاین موقع استفاده کرده برای سربازان و فرمانده شان سگرت و الکل خارجی(سگرت و الکل خارجی به عنوان هدیه به حلقه رهبری داده می شود) هدیه می دهد و سپس به عنوان یک عضو برجسته حزب به سربازان دستور می دهد که برای وی و دوستش کمپل بیاروند.
صبح روز بعد آن ها بار دیگر از دریای یخ زده میان کوریای شمالی و چین عبور می کنند،اگرچه سربازان کوریای شمالی آن ها را تعقیب می کنند ولی بالای آن ها شلیک نمی کنند.
بعد از عبور از مرز به خانه یک کشاورز می رود وبرای وی هفت صد دالر می دهد واین کشاورز آن ها را از چندین ایست بازرسی سربازان چینی عبور می دهند.
آقای سونگ آن ها را به خانه خسر خویش رهنمایی می کند وبرای شان غذا می دهند،اما درهمین وقت خانم کشاورز به کشاورز زنگ می زند که چندین سرباز به خانه وی آمده بودند ازاین رو کشاورز آن ها را به یک کلبه بیرون از خانه می برند،اما سربازان آن ها تعقیب می کند که در نتیجه کیف پر از پول آن ها در آن کلبه می ماند و آن ها مجبور می شوند ه به یک کوه فرار کند.
بعد از دو روز کشاورز با برادر زاده اش شین از راه می رسند و آقای شین آن ها را به یک ایالت دیگر چین می برند،اما درهمین حالا دولت کوریای شمالی تصاویر آن ها را نشر کرده مدعی می شوند که این دو فراری از جمله قاتلین معروف هستند.
شین تلاش می کند که برای آن ها زمینه مساعد کند که به کوریای جنوبی بروند،اما بخاطر جستجوی بیش از حد کارمندان امنیتی دولت چین عملیات انتقال آن ها به کوریای جنوبی ناکام می شود و شین با دادن یک مقدار پول آن ها از خانه شان بیرون می کند.
آقای سونگ می نویسد که کاکای دوست وی در چین خانه دارد ولی وقتی آن ها به آن خانه می رود پسرکاکاشان برای شان می گوید که شما قاتلین هستید از این رو دوباره این جا نیایند ازهمین رو آن ها به یک خانه می روند و از صاحب خانه می خواهد که برای آنان آب بدهند که روی های شان را بشویند. صاحب خانه برعلاوه آب ،غذا و پول آدرس یک کلیسا راهم برای شان می دهد که به فراریان کوریای شمالی کمک می کند.
بعدآ آن ها به یک کلیسا می روند که ازسوی کوریای جنوبی اداره می شوند ولی به آنان پناه نمی دهند . پولی که صاحب خانه برای شان داده بودند مصرف می شود ولی آقای سونگ فکر می کند که ده یوان نزد دوستش است ازاین رو از وی می خواهد که از آن ده یوان برای هردوشان غذا بخرند، ولی دوستش می گوید که پول خرچ شده است از همین رو با دوستش درگیر می شود و درآخر می داند که دوستش بالای آن ده یوان تیغ خریده و تصمیم دارد با آن خود کشی کند.
بعد ازاین که از کلیسا به آن ها جای نمی دهند به یاد حرف صاحب خانه می افتد که باید تنهایی گشت و گذار کنند ازهمین رو از دوستش جدا می شود و بعد از دو روز گرسنگی دوباره به خانه قبلی می رود و صاحب خانه برایش دوباره نان و پول می دهد و از وی می خواهد که به کنسل گری کوریای جنوبی برود.
از طریق یک روز نامه شماره کنسل گری را پیدا می کند ولی مسوول کنسل گری برایش می گوید که برای وی کاری کرده نمی تواند و جهت دریافت کمک باید به سفارت کوریای جنوبی که در پکن موقعیت دارد مراجعه کند.
وقتی از غرفه تلفن بیرون می شود هیچ پولی برایش نمی ماند ازهمین رو در بیرون از غرفه تلفن به زبان کوریای شمالی از مردم کمک می خواهد.
مردان معمولآ به حرف هایش توجه نمی کند،اما یکی از بانوان جوان نزدش می آید و می گوید که برایش چه کمک کرده می تواند.بانو چورین برایش دوتکت حوزه سونا می دهد و سونگ دوشب را درحوزه سونا تیر می کند و درپهلوی شستن خویش غذای خوب هم می خورد وقتی از سونا بیرون می شود بانو چورین را می بیند که منتظرش است.
چورین از وی می پرسد که چی مهارت بلد است و آقای سونگ می گوید که درپهلوی سرودن شعر می تواند پیانو نیز بنوازد.
چورین به کاکایش زنگ می زند و از وی می خواهد که سونگ را به عنوان معلم پسرش قبول کند و کاکایش نیز قبول می کند،ولی پسرکاکایش کودک نهایت گستاخ و بی ادب می باشد و آقای سونگ با استفاده از روش خشن که در کوریای شمالی آموخته است پسرکاکای چورین را رام می کند که باعث خوشحالی کاکای چورین می شود وبرای سونگ یک مقدار پول به عنوان انعام می دهد.چورین می گوید که در چین راپور های از آدم خوری در کوریای شمالی به دلیل فقر مفرط به نشر رسیده است آیا این راپور ها راست است؟
آقای سونگ می گوید که شاهدعینی این مورد نبوده است ولی شایعات دراین مورد وجود داشته است،اما شاهد بوده است که مادران فرزندان شان را بخاطر پول فروخته اند.
چورین از سونگ می خواهد باوی به دیدار نامزدش برود که سونگ آن را می پزیرد ولی وقتی دوباره خانه می آید می بیند که سربازان چینی در خانه حضور پیدا کرده اند.آقای سونگ به کمک چورین از خانه فرار می کند و بعدآ می داند که پسر کاکای چورین به پولیس خبر داده بود که یک شهروند کوریای شمالی در خانه آن ها حضور دارند.
آقای سونگ بخاطر معلوم موقعیت دوستش به آقای شین زنگ می زند ولی آقای شین برایش می گوید که دوستش دستگیرشده و زمان که ماموران دولت چین می خواستند وی را به کوریای شمالی برگرداند در مسیر کوهستانی از ماموران می خواهد بخاطر رفع حاجت برای و اجازه بدهد ولی به مجرد پیاده شدن از موتر از یک صخره بزرگ کوه خودش را پایین می اندازد و می میرد.
مرگ یانگ مین روی سونگ تاثیر ویران گر بجا می گذارد. و امید به زندگی در وجودش می میرد، بعد از یک مدتی به یک رستورانت اهل کوریای شمالی می رود و ازوی می خواهد که پول رفتن به پکن را برایش بدهد وی پول را برایش می دهند.در مسیر راه شماره یک نهاد پژوهشی کوریای جنوبی را پیدا می کند و بعد از گرفتن تماس به آن ها وی را به یک خبرنگار معرفی می کند و خبرنگار وی را به یک جاسوس کوریای جنوبی و این جاسوس به شکل غیر مستقیم برای وی یک تلفن و دو هزار ین می دهد و بعدآ وی را به یک هوتل معرفی می کند و درهوتل یک مامور دیگر وی را به یک موتر رهنمایی می کند.
وقتی این موتر ازهوتل بیرون می شود بعد از طی مسافت دو کیلو متر دریک کوچه می پیچد و دو مامور عظیم الجثه درکنارشان می نشیند.
آقای سونگ فکر می کند شاید آن جاسوس کوریای جنوبی وی را به ماموران کوریای شمالی فروخته باشد چون رفتار این ماموران بسیار غیر دوستانه و خشن می باشند،اما بعد از داخل شدن موتر به یک ساختمان به ترس سونگ افزوده می شود ولی ماموران امنیتی خنده کنان برایش مژده می دهد که وی در سفارت کوریای جنوبی است.و بعد از چند شب وی را به کوریای جنوبی می برد و درآن جا به سردون شعر مشغول می شود.
لطیف آرش
>>> قصه جالب بود
>>> حکومات کمونستی واخئانستی وطن رابرای همه مردم زندان میسازند
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است