خدا بیامرزد دزدان پیشین را...!
 
تاریخ انتشار:   ۱۸:۱۱    ۱۳۹۸/۱۱/۶ کد خبر: 161950 منبع: پرینت

قدیما ، دُزا ، یکنفر بود ، یگان یگان و خال خال ، گاهی شاید هم دو تایی همدست می شد ساده و پیاده وبا اصول بودند ، مانند دُزدان امروزی ٍ، دَمَ و دستگاه و بیخ و پنجه وپشتی بان نداشتند.
از چوکیدار ، حیای حضور داشتند ، تا خواب پاسبان نیامده بود ، وارد عمل نمی شدند.
دزدی، حرفه ای پُرچالشی بود ، هیچ خدا بنده ای حاضر نبود به این حرفه رو کند ، ترس خدا در دل بود. مگر چند تا از جان سیر امده خدا نترس ، که شمارشان دریک شهر کلان ، از شمار انگشتان یک دست بالا نمی رفت که همواره درسیاهی شب پنهان می بودند وبرای انجام عمل ، موانع بسیار بر سر راه خود می دیدند ، روشنی مهتاب ، پارس سگ ، قلاب دروازه ، دیوار بلند ، بیداری صاحب خانه ، ترس از ولچک و زولانه و بالاتر از ابنها ؛ ترس از یک پنجه لت و کوب جانانه از سوی مردم ، تا پیش از رسیدن داروغه.

------------
اینجا ، چند حکایت کوتاه ، درتایید گفته های بالا:
رسم همین است که شامگاهان ، پیش از نماز ، درب حرم روضه شریف را می بندند و پیش از بستن صدا می زنند ، کسی در حرم نمانده ، کسی نمانده ، و انگاه درب قفل ، و کلید ان با رییس روضه می ماند ، تا به دمدمه صبح که نماز گزاران ، بعد ادای نماز به سلامی حضرت شاه ، وارد حرم می شوند و پس از درود و دعا ، هر کی ، پی کار خود روانه.
در یکی از شب ها ، پاسبان متوجه صدا های ارام و اهسته ای می شود که فکر می کند گربه ای داخل حرم گیر کرده است ، اول صبح که درب حرم را می گشایند ، نگاه های کنج کاو و جستجوگر پاسبان و رییس وزایران ، در زیر سکوی منبر چوبین ، به مردی گره می خورد که جیب ، از دیگ سخی ، پُر پیسه کرده.
طرح طرار ، که اندیشیده بود ، شب را ، در حرم پنهان بماند و فردای آن در هجوم مردم ، با جیب و دستمال پُر ، بدون اینکه کسی متوجه شود ، از محل بیرون رود ، ناکام ماند.
مردم گفتند: سخی شرماندیش
و اما ، مه می گُم : پولیس وقت بیدار ووظیقه شناس بود.

------------
بچه که بودم ، تصوراتی عجیبی از موجودی نا شناخته ای به نام دُزد داشتم ، یک پگاهی ، وقتی شنیدم ، مردم ، دُزدی را ، گرفتار و به پایه چوبی برنده بازارچه محله ای ما ، بسته اند ، دویدم سر کوچه تا ببینمش ، دیدم ، مثل خودم بود ، یک انسان ،هیچ تفاوتی نیافتم.
این ادم ، برای رخنه به بادام فروشی ، تمام شب دیوار تیشه کرده بود ، مردم که صبح به نماز برآمده بودند ، دزد بخت برگشته را ، تیشه به دست پُشت دیواردُکان ، کار نا تمام ، خوابیده یافته بودند.
شاید کندن و سوراخ کردن دیوار پخسه ایی ، سخت تر از دیوار کانکریتی بوده ، که دزد را تا حد خواب ، ذله و خسته و کوفتی کرده بوده و اما دزدی که از فراز بام رسته ای قنادی ، به حفاری سقف کانکریتی یکی از دکان ها پرداخته بود ، کامیاب بود . سوراخی ایجاد کرده بود به دایره ای فرود شد ن یک ادم به دکان.
ستاره اقبال بخت این دزد ، زمانی افول کرد که پهره دار شب صدای شکستن شدن شیشه را در داخل دکان متوجه شد ، و دانست کسی به روی بام است.
دزد در ان بالا و پاسبان در این پایین آن قدر به هم کشیک دادند که دزد مجال فرار نیافت ، شب به روز آمد و همین دزد بود که در پیشگاه مردمی که تازه از مسجد روضه ای مبارک پس از ادای نماز صبح بیرون امده بودند ، از همان بالای بام ابراز پشیمانی و خواهش بخشش داشت.

------------
شخصیت های در گیر این قصه ها ، از دزدی که سزای عمل اش دیده تا متضرر و دزد بگیر و داوران و شاهدان عینی این قضایا ، درهمین شهر همچنان به دَم َغنیمت اند و شیرین به یاد می اورند روزگاری را که دست قانون بالا بود ، شکستن قانون جرم بود. دزد نبود و اگر بود یگان یگان و خال خال بود . واما امنیت جان و مال شهر وندان تامین بود.

اسماعیل تیمور


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
دزد
پیشین
نظرات بینندگان:

>>>   اگر سخی این تخم دزد را شرماند چرا شتردزد هارا نمی شرماند ؟؟

>>>   جناب تيمور صاحب را از سالهاي دور به اينسو ميشناختم ولي متأسفانه كدام مطلبي را از قلم رساي شان، نخوانده بودم. واقعاً تحت تأثير طرز عالي نگارش تيمور صاحب قرار گرفتم. عمر شان دراز و سلامتي كامل ؛ نصيب شان باد.

>>>   کار به کار سخی نداشته باش چنانکه سخی هم در مورد ادعایی ندارد.
آنچه میماند این است که آنوقت ها یا به اصطلاح او غایتها همه مومن بودند و خدا ترس و قانع و در پی روزی حلال مگر یگان یگان دزد بود و حرام خور و شکم کته رشوت خور .

مگر حالا یگان یگان مومن است و خدا ترس و در حراس از ریختن آبرو و عزت و بی آب شدن در بین مردم و باقی هرچه است نه از خدا می ترسد و نه از مردم میشرمد و هرچه شکم رشوت خورنده اش بزرگتر ادعا سیادت و قیادت اش بیشتر و افتخار اهل و عیال اش هم بیشتر
تو گویی جرثومه فساد شب هزاران هزار فاسد میزاید و تقدیم حضور شیطان میکند و شیطان هم همه را در خدمت پروژه های شیطانی اش استخدام میکند.

>>>   دزد هم اگر بود با انصاف بود به اساس یگان مجبوریتها دزدی میکرد آنهم پنهان از نظر مردم واگر دستگیر میشد کسی را با چاقو وتفنک نمیکشت خدا ازاین دزد های خدا ناترس وقاتل نجات دهد

>>>   عالی بود.

>>>   بسيار مقبول ، درست و به وقت برابر نويشتى اغاى تيمور!
باز هم همان كفنكش قديم!

>>>   در آن زمان پولیس و مسئولان امنیتی همکار دزدها نبودند. دزد از شنیدن اسم پولیس ترس داشت. اما الان که آب از سرچشمه گل آلود است دزدان هیچ ترسی از هیچ کسی ندارند. از اشرف غنی گرفته تا همسر مسیحی اش و همه وزیران و قوماندان ها به صورت میلیونی و میلیاردی دزدی می کنند امکان ندارد که پولیس های پایین رتبهآنان دست به دزدی نزنند. منتهی این پولیسهای بیچاره به پولهای کلان دست شان نمی رسد دزدها را در شهرهااستخدام کرده و از مردم می دزدند. از تیمور لنگ حکایت شده که کسی از او پرسید شما چگونه امنیت این کشور پهناور را تآمین کرده اید؟ در جواب گفت در هر منطقه و محلی که دزدی یا جنایتی انجام گیرد بدون معطلی رئیس شرطه یعنی رئیس پولیس محل را اعدام می کنم. با اتخاذ چنین سیاستی رئیس پولیس از ترس جانش هم که شده امنیت منطقه خود را می گیرد. دربرابر دزدها اگر با جدیت و قاطعیت عمل نشود دزدها نه تنها گم نمی شو بلکه به یک فرهنگ تبدیل خواهد شد. چرا در زمان حکومت طالبان دزدها به سوراخ های موش رفته و اثری از آنان نبود؟ چون با قاطعیت دست و پای آنان را قطع می کردند و نتیجه اش هم این بود در مثل شهر قندهار صرافان در کنار خیابان صرافی می کردند و هنگام نماز پولهای شان را همانجا کنار خیابان می گذاشتند و کسی جرئت نگاه کردن را هم به این پولها نداشت. وقتی خود اشرف غنی و سران کشور دزد باشند محال است که دزدی از افغانستان گم شود.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است