تاریخ انتشار: ۱۶:۱۷ ۱۳۹۹/۲/۲۰ | کد خبر: 163328 | منبع: | پرینت |
«این آخرین نوشتۀ من در باب منازعات انتخاباتی خواهد بود. شاید اندکی دامنهدار شود، اما حداقل از آنانی که اوضاع و احوال سیاسی را میخواهند به دقت بفهمند خواهشمندم بخوانند»
امروز که اینرا مینویسم، در موقعیتی قرار داریم که بسیار حساس و سرنوشتساز است. خیلیها ناامید شدهاند، اما هرچیزی از دل این بحران بیرون شود در آن پیروزی مردم خواهد بود. چرا چنین چیزی را میگویم؟ تاریخ افغانستان را که مطالعه کنیم؛ به هیچ عنوان رسیدن به این مرحله را نمیتوانیم نادیده بگیریم. تندیهای من به سبب مدیریت ناسالم سیاسی بود. حقیقتاً سیاست را در بستر همان مبارزهاش دوست دارم، اهل نشستن روی چوکی و دهانبند زدن نبودم و نخواهم بود.
یک زمانی در همین ارگ ریاستجمهوری کسانی حاکم بودهاند که از تصمیمها و برنامههای شان کسی آگاهی نداشته است. مردمان ما که بیشتر روستاییخو و فرمانبرداران تاریخی بودهاند؛ شاهی و قدرتمند بودن را ذهناً مختص به خانوادههای خاصی میدانستهاند. نسبت به همین برخورد تاریخی بوده است که شاه و شاهزاده و شاهدخت داریم. کسی به اسم حبیبالله کلکانی آمد به نحوی از انحا شاخ خانوادگی و قومی قدرت را شکست و مدتی کوتاهی در این سرزمین حاکمیت کرد. قدرتمندان سابق به حیله و نیرنگ «قرآنی» از او انتقام سختی گرفتند تا دیگر کسی جرئت این گستاخی بزرگ را نداشته باشد. «پدر کشتی و تخم کین کاشتی/ پدر کشته را کَی بود آشتی». مردمان مطیع و فرمانبردار سابق ما که اندکی به آگاهی سیاسی رسیده بودند، این داغ تاریخی را فراموش نکردند. عقدۀ اجتماعی ایجاد شد. از همان زمان که حبیبالله کلکانی طلسم حاکم قدرت را شکست، هستههای روشنگری و مبارزه در میان اقوام زیر ستم آغاز شد و قدرتهای قومی و خانوادگی دیگر ریشۀ استبدادی گذشتۀ خود را باز نیافتند.
افغانستان وارد یک فضای جدید سیاسی شد، موقعیت حساسیتبرانگیز جغرافیایی افغانستان پای کشورهای مانند شوری سابق را به افغانستان کشاند. در این بستر سیاسی هم شخصیتهایی همسو با دیدگاههای عدالتطلبی کوشیدند، اما از آنجایی که در یک پوشش سیاسی مبارزه میکردند، عمق اجتماعی روشن در مسالۀ عقدههای تاریخی نداشتند. چرا که فعالیتهای آنان به یک جمع روشنفکر و تاریخدان قابل ارزیابی است و الا در باور خرافی اجتماعی آنان هنوز هم با القاب «کمونیست» و «کافر» و این و آن یاد میشوند.
موجودیت قوای بیگانه با تفکر اسلامستیزانه در یک سرزمین سنتی و احاطه شده به سنتها و عرفهای گوناگون، زمینۀ یک خیزش در بستر اجتماعی افغانستان را بیش از پیش مساعد ساخته بود. احمدشاه مسعود پیشقراول این نبرد شد و توانست با همکاری قدرتهای مخالف با حضور شوری سابق در منطقه، مردمی را در این سرزمین از خواب بیدار کند. پروفیسور استاد برهانالدین ربانی پس از کلکانی دومین شخص مردمی بود که در این سرزمین حکومت کرد. آمریکاییها پس از فروپاشی شوروی رسماً به افغانستان بیعلاقه شدند و سیادت منطقه را به لابیگر اصلی خویش یعنی پاکستان واگذار کردند. مجاهدین تعامل آنچنانی با پاکستان نتوانستند و یکهتازیهای احمدشاه مسعود دردسر تازهیی برای آن کشور ایجاد کرد. پاکستان از آنجایی که زور اسلامی و ریشه اجتماعی مجاهدین را به نیکویی میدانست، یک اسلام دیگر در مقابل اسلام جهادی به نام طالب ساخت و شخص حقیری به نام ملاعمر را حمایت کرد تا عقده پشتونگرایی را دوباره زنده بسازد. ملاعمر وقتی در کابل آمد، کاری را در برابر اقوام غیرپشتون کرد که عبدالرحمن خان با شهرت قساوتگریاش در تاریخ نکرده بود. طالبان در شمالی که نخستین جغرافیای شکستن قدرت خانوادگی بود؛ تجاوز، بیعزتی، زمینسوزی و تاکبُری کردند. که همۀ این جنایتها ریشه در همان انتقام تاریخی داشت.
یک پهلوی مقاومت اگر ایستادن در قبال مداخلۀ آشکار پاکستانیها بود؛ طرف درشت و قابل ملاحظۀ آن عقدههای تاریخی بود. احمدشاه مسعود ، استاد برهانالدین ربانی، جنرال عبدالرشید دوستم، استاد عبدالعلی مزاری و یکتعداد تاریخفهمهای مجاهدین به نیکویی میدانستند که تاریخ چه بوده و بر سر انسانهای این سرزمین چه گذشته است. مقاومت ادامه یافت، ندای حقطلبی، برابری و شامل بودن در قدرت در بستر اقوام محروم سیاسی شکل گرفت. پای هژمونی آمریکا دوباره به این سرزمین کشانیده شد و از بخت نیکو، مجاهدین دوباره وارد این سرزمین شدند.
در همین وضعیت زمینۀ یک مشارکت متعادل به میان آمده بود. یعنی مجاهدین با دوربینی تاریخی میتوانستند با تغییرنظام و شریک ساختن تمام اقوام در قدرت، گلیم اختلافهای بنیادی را برای همیشه از این سرزمین برچینند. در فقدان احمدشاه مسعود که مغز متفکر این جریان بود، تعدادی در بُن خیرهسرانه دستان استاد برهانالدین ربانی را بستند و تصمیم به واگذاری قدرت کردند. آنان با خیالات باطل خودشان فکر کردند که با معرفی کردن یک شخص سمبول میتوانیم منازعه عقدهمندانه زعامت را حل کنیم. اقتدار سیاسی را در بدل ماموریت به شخص مشکوکی به اسم کرزی واگذار کردند و خود مشغول مستی در قدرت شدند. در زمانی که آنان سرگرم عیش و عشرت قدرت، محلهگرایی و گروهگراییهای اقتصادی خویشتن بودند، آبهای عقدۀ تاریخی زیر کاه در گوشهای کرزی ریختانده شدند و او از وضعیت سمبول تبدیل شد به یک ملاعمر دیگر قومی. درست همینجا بود که به همکاری آمریکاییها و پاکستان قتلهای زنجیرهای اتفاق افتاد. مجاهدین وقتی از مسائل باخبر شدند، ترسیدند. ترس باعث شد جایگان دومی را بهحیث حتی شریک قدرت نه بلکه به حیث فرمانبردار از برادر بزرگ «پشتون» برای زندهماندن قبول کردند.
اما در این میان با تمام ضعفها و کاستیها، یگانه شخصیتی که از آدرس مجاهدین به دوم بودن اعتراض کرد و پیوسته خودش را کاندید کرد، آقای دکتر عبدالله بود. عبداللهعبدالله برای نخستینبار در تاریخ سیاسی افغانستان استوار بر سندی که مشروعیت ملی و بینالمللی داشت؛ بحث شراکت سیاسی را مطرح کرد. البته به نسبت کشوگیرهای تاریخی، این منطقیترین طرح سیاسی برای حل چالشهای عقدهمندانۀ دوسوی منازعه سیاسی در افغانستان بود. عقدههای تاریخی در این سرزمین به حدی ریشهدار است که کسانی مثل کرزی صرف به خاطر همتباری زمینۀ تقلب کردن در انتخابات را به اشرفغنی احمدزی مساعد ساختند. حکومت وحدتملی شکلی از مشارکت سیاسی بود که برای نخستینبار در افغانستان تجربه شد. اما پشتونها ترسی را که به خاطر از دست دادن قدرت دارند، تا آنجا که توانستند این مشارکت را محدود و بیخطر کردند. چرا که هم کرزی و هم غنی به نیکویی میدانستند که استوار به دمکراسی رای مردم برای زعامت را دکتر عبدالله برده بود.
برخورد انحصارگرایانۀ ناشی از ترس پشتونها در زمان حکومت وحدت ملی، یک بیاعتباری بزرگی را در میان اقوام افغانستان نسبت به ریاستجمهوری و اشرفغنی دامن زد. چنانکه نزدیکترین همپیمانان سیاسی اشرفغنی نیز از او بریدند و به صف دکتر عبدالله پیوستند. غنی برای از پیش رو برداشتن دکتر عبدالله در تلاش یافتن مهرهیی شد که دنبال شراکت سیاسی نباشد. آقای امرالله صالح که عضوی از بستر جهادی و از همکاران قهرمان ملی بود، مهرهیی مناسب برای این یارگیری سیاسی بود. منطق سیاسی آقای امرالله صالح در مناسبات سیاسی استوار به برگشت بود؛ برگشت به وضعیت مطیع و «دوم» بودن قبل از حکومت وحدتملی، از همین بابت با کمترین حمایت سیاسی در میان مرم ما مقابل شد و نتوانست ماهی مراد سیاسی اشرفغنی را در انتخابات گذشته که همانا پسزدن آقای عبدالله بود به دست بدهد. برخلاف محاسبه غنی، عبدالله در محور چندین حزب و قوم، بزرگ شد و این بار تا سرحد تحلیف به پیش رفت. در اینجا حساسیتهای بینالمللی ایجاد شد، آمریکاییها برای بیاعتبارنشدن در دید اجتماعی مردم، فشارهای سیاسی خود را غیرمستقیم اما به زبان واضح دپلوماتیک به اردوگاه مخالف ارگ تا سرحد ادبیات بی52 بیان کردند. کشورهای مخالف با حضور آمریکا بعضی آشکار و بعضی هم در پنهان از دکتر عبدالله حمایت کردند تا اینکه زمینه برای گفتگو و مشارکت سیاسی فراهم شد. در زمان حکومت وحدت ملی حتی هند که دوست استراتژیک مجاهدین در مبارزه با تروریسم بود، از عبدالله حمایت نکرد. امروز بلندشدن صداهای گوناگونی تا سرحد وزارت خارجه روسیه؛ گام موفقیتآمیز سیاسی برای ماست و این در آینده تقویه خواهد شد.
نتیجه:
با گذشت زمان، مبارزات نفسگیر، عدالتطلبی و حقخواهی؛ طلسم سنتی قدرت و اختصاص گرفتن آن به خانواده، قوم و زبان خاص برای همیشه شکسته است. بیداری در میان تمام اقوام برابر افغانستان، باثبات شده است. ما کم کم از وضعیت درجهبندی شده به سوی شهروندی و شراکت در حرکت هستیم. مناسبات سیاسی بیرون از گفتمانهای حاکم اجتماعی ما طرحریزی و تطبیق شده نمیتوانند. حالا مطمئن شدهایم که بیخبر از ما کسی بر سرنوشت ما تصمیمی نخواهد گرفت. هرکسی تا مرحلهیی میتواند یک جریان را راهنمایی کند. عبداللهعبدالله توانایی آمدن تا همینجا را داشت و اگر با دقت عمل میکرد؛ برخلاف تفکر حاکم اجتماعی شاید به پیش هم میرفت. با مرور مختصر تاریخی به این نتیجه میرسیم که حتی اگر شکست هم بخوریم، نمیبازیم. آیندۀ افغانستان در گرو پیوستگی این مبارزات است. مهم نیست چگونه اما تا اینجا آمدهایم. گذشته از فضای حاکم دوران کمپاین و تقابل سیاسی، نسبت به اوضاع سیاسی معترضم اما ناامید نیستم. میخواهم با تعمق به مشکلات ملی و بینالمللی قوتهای بالقوۀ مان را حفظ کنیم و در مسیردادن داعیۀ دادخواهی برای شهروندی و برابری مثل پیش در تکاپو و تلاش باشیم. برنامههای کلان سیاسی با حفظ چتر بزرگ وحدت تحققپذیر خواهند بود. امروز اگر قرار شود که تفاهمی در حوزۀ سیاسی انجام شود، در دوسوی میز این توافق دو دیدگاه –انحصارگرا و مشارکتخواه- خواهند نشست. ما شاید حق مسلم خویش را نگیریم، اما آنچه دیگر به عقب برنمیگردد همانا داعیۀ ماست و این یعنی پیروزی مردم!
نجیب بارور
>>> تشکر اقای نجیب باور از تحلیل و نظر همه جانبه و تاریخی کشور ما که بیشتر روشنگری کردید تحلیل تان همه جانبه با در نظر داشت واقعیت جامعه ما کاملا درست و بجا بوده باید ما خرد جمعی خود را بیشتر بالا بریم و اتحاد و اتفاق خود را حفظ کنیم نه اینکه به تبلغ دوش گوش کنیم و بخود ضرر وارد کنیم دشمن خیلی مکار است در مکر و فریب اذهان عامه خیلی ماهر است بر ماست تا دشمن خود را نگذاریم که ما را به شاخه ها تقسیم کند و ما هم فریب کار شانرا بخوریم .
>>> مشکل شما بدست خود شما حل میگردد وبس!
به عوض انکه همیشه پشتونها راملامت ساخته وانهارا مسول عقب ماندن خود بدانید، بهتر ات عملکرد خویشرا اصلاح کرده ، منتظر نتایج مثبت ان هم باشید:
۱- ترک این فکر که شما وارث خراسان بزرگ!!؟؟بوده وحق حکومت کردن را بدون پشتون ها دارید!نتیجه بد انرادر دور حکومت یک حزبی، یک سمتی، یک لسانی و.... استاد ربانی دیدید.
۲-در تلاش این باشید، تا یک رهبر شایسته مقام رهبری را جستجو نمایید، تا اکنون رهبرانی که شما معرفی کرده اید ،کفایت این مقام را نداشته وبا رهبران پشتون به هیچوجه همسری کرده نتواستند.
۳- یک استراتژی منظم را ترتیب وازان پیروی کنید!حتی شما پلان منظم برای پیشرد اهداف خود ندارید)در اتخابات گذشته بی پلانی کاندید محترم شما کاملن اشکار بود)
۴-خوی وخصلت معامله گری را فراموش کرده ،وبالای اعتقادات سیاسی خود محکم بایستید!
۵- از ارتباطات غیر ضروری وخلاف منافع ملی با ایران خوداری کنید!
>>> لطفن از عبداله قهرمان نسازید
این عبذاله بود که در بن مساله ریس جمهور پشتون را مطرح کرد.
این عبداله بود که برای سومین بار اعتمادمردم را معا مله کرد.
عبداله یک ادم بی اراده٬ بی ظرفیت٬ بی خاصیت
و ناتوان است. اضافتر از ین بالای این ادم بیکاره حساب کردن٬ حماقت است.
>>> مقاله کاملاٌ علمی و بر واقعیت ها نوشته شده.
تشکر جناب بارور!
>>> و این عبدالله است که این بار جنازه غنی را میخواند.
غنی و احدی و خلیلزاد که همه از یک تبار اند از ۵۰ سال پیشتر در لبنان زیر تربیه گرفته شدند.
افسوس که اسناد مربوطه در CIA زمانی از محرمیت بیرون میشود که ما همه در زیر خاکیم وگرنه نقاب ها از چهره خواهند افتاد.
>>> جناب یاور! در رابطه با امریکا، پاکستان و طالب آدرس اشتباه دادهاید. امریکا هیچگاه افغانستان را فراموش نکرد.خانم بینظیر بوتو در میدا هوایی لندن خیر مهم تاریخی جهانی را گفت که: طراح طالب انگلیس؛ پشتیبانی پولی سعودی؛ پشتیبانی بین الملی امریکا و مجری این پروژه پاکستان. پس امریکا جرء این پروسه خبیث است. پس فراموش نکنید بگفته ی امام خمینی: هرچه فریاد دارید بر سر امریکا بزنید. اگر تعلیل همه جانبه بود، خواننده متن چیزی دستش می آید و اگر نه، همین سر گردانی در نسل های ما باقی خواهد ماند.
>>> نجيب بارور صاحب مگر شما هر بار كانديدان رياست جمهوري را حساب نكرديد كه به حساب ١٨ الي ٢٠ تن بودند تنها عبدالله نبود. كه خودرا كانديد كرده باشد. بس است ما شرم ميپنداريم أماعبدالله شرم ندارد... بخدا اگر در شوربايش چكه كند.
ب، م از كابل
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است