حکومت های کرزی و غنی در پرده دموکراسی نظام های ریاستی متمرکز با طبیعت قوم گرایانه منافع خان های پشتون درانی و پشتون غلجایی را در صحنه قدرت سیاسی پاسداری کرده اند و می کنند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۶ ۱۳۹۹/۲/۲۵ | کد خبر: 163400 | منبع: | پرینت |
باکشته شدن نادر افشار شاهنشاه ایران در نیمه دوم قرن هیجدهم، احمدشاه خان سدوزایی از شاخه قبیله پوپل زایی مردم پشتون قندهار قوماندان گارد شاهی نادر افشار، پس از حفاظت حرمت حرم نادرشاه افشار، با لشکر بزرگ به قندهار رسید. در جرگه شیرسرخ که در آن روئسای خان های قبایل سدوزایی، علیزایی، بارکزایی، نوزایی و الکوزی و قوماندانان نظامی پشتون دورهم جمع شده بودند، احمدخان سدوزایی پسر زمان خان سدوزایی، در سال 1747، به حیث پادشاه خراسان بزرگ انتخاب شد. وزارت به حاجی جمال خان بارکزی رسید.
احمدخان ابدایی {1747-1772} یک دستگاه اداری و نظامی را به وجود آورد و در قندهار پایتخت یک شورای دایمی که اعضای آن شاملین خان های قبایل پشتون قندهار و تعدادی از قوماندان نظامی پشتون می گردید تشکیل داد که در همه مسایل نظامی و ملکی طبق طبق مشوره آنان عمل می کرد.
در واقعیت، ساختار سیاسی قدرت خان خانی بود. قسمی رقابت و تنش سیاسی بر سر تصاحب قدرت پادشاهی پس از مرگ احمدشاه خان، میان خان های بزرگ قبایل قندهار و به ویژه میان قبیله سدوزایی و بارکزایی در داخل قدرت سیاسی نهادینه شده بود. احمدشاه خان که متوجه بود، برای اینکه نبض قدرت سیاسی را در دست داشته باشد، شاه ولی خان پوپلزایی از قوم و قبیله خود را به عوض حاجی جمال خان بارکزی، رییس الوزرا تعیین کرد. این جایگزینی کشمکش سیاسی را میان سدوزایی و بارکزایی را به وجود آورد. هرچند حاجی جمال بارکزی از خود واکنش در مقابل شاه نشان نداد. اما بعدها در زمان شاه {پسر تیمورشاه} سردار پاینده محمدخان بارکزی {پسرحاجی جمال بارکزی} برای براندازی زمان شاه سدوزایی جزو اعضای کودتا چیان سال1799، بود که سرنخ آن بدست جنرال دولزلی گورنر جنرال حکومت کمپنی انگلیس هند شرقی و فتح علی شاه قاجار شاه ایران بود.
درهرصورت، نظام ملکی ونظامی دولت احمدشاهی ترکیبی از ساختار تشکیلاتی نظام صفوی و نظام مغولی هند بود که با عناصر عنعنات و رسوم قبیلوی و افتخارات نام و نشان خانوادگی خان خانی عجین شده بود. در راس همه بخشهای اداری و نظامی صدراعظم {اشرف الوزرا} شاه ولی خان پوپلزی قرار داشت بعد از پادشاه مقام بس بزرگ شورای خانان قبیلویف، قوماندانان بزرگ نظامی و مرشدان روحانی بود، این شورا از خان ها و قوماندانان نظامی پشتون نادر افشار از جمله نورمحمدخان علیزی تشلیل یافته بود که در جرگه شیرسرخ اشتراک ورزیده بودند.
تاریخ احمد شاهی به قلم محمود الحسینی منشی دربار در دو جلد یک دوره مهم تاریخی حودث و اتفاقات سیاسی نیمه دوم قرن هیجدهم را می نماید که در آن احمدشاه خان پادشاه خراسان بزرگ است که وسعت آن در شرق تا سرهند هند، در غرب تا سبزوار غرب مشهد، در شمال تا دریای آمو و در جنوب تا بحیره عرب میرسید. احمدشاه خان هرچند ساختار سیاسی قدرت دولت خان خانی قبایل پشتون را در نیمه دوم قرن هیجدهم، در خراسان زمین نهادینه نمود. اما اندیشه پشتونیزه کردن خراسان بزرگ را در سر نداشت. او ذوق ادبی و عرفانی داشت. به زبان فارسی اشعار عرفانی دارد. تاریخ احمد شاهی نشان می دهد که احمدشاه خان مرد اخلاقی است. انضباط دینی و اخلاقی در تشکیلات ملکی و نظامی حاکم است. شاه در مجالس به علمای دین و فضلا احترام می گذاشت. تحت تاثیر ذوق عرفانی پیر و مرشد را قدر و منزلت می کرد. اما دولت خان خانی احمدشاه خان که باجامعه روحانی و پیر و دست پیرگیری و ملا عجین شده بود، در قلمرو فعالیت فرهنگی دچار انجماد فکری و اجتماعی و علمی گردید.
انکشاف و رشد و ترقی و پیشرفت یک کشور مستلزم رشد اقتصادی و فرهنگی و ایجاد موسسات جدید اجتماعی است. دولت احمدشاهی با آن وسعت و بزرگی به علت انجماد فعالیت های فرهنگی، در بستر فرهنگ های قبیلوی و عنعنات و روسوم و غیرت ها و دشمنی ها و دوستی ها و باورهای اعتقادی دست پیر بگیر گیر افتاد. عقب ماندگی فرهنگی نه تنها یکی از عوامل مهم عقب ماندگی کشور ما است بلکه عامل اصلی جنگ و ستیز میان خود قبیله سدوزایی و برادران سدوزایی نیز گردید که منجر به جنگ های داخلی میان زمان شاه سدوزایی با برادرش محمود سدوزایی {حاکم هرات که به فتح علی شاه قاجارشاه ایران پناه برده بود} و جنگ زمان شاه با فیروزشاه و شاه شجاع سدوزایی-درانی گردید.
پس از مرگ احمدشاه خان {1773} میراث بزرگ به فرزندان اش از جمله شهزاده سلیمان و شهزاده تیمور باقی مانده بود. احمدشاه خان، قبل از مرگ وصیت کرده بود که شهزاده تیمور {پسر دوم} ولیعهد پادشاهی خراسان بزرگ است. شاه ولی خان پوپلزی رییس الوزرا که قدرت و نفوذ زیاد داشت، شهزاده سلیمان پسر بزرگ احمدخان که داماداش بود را ولیعهد شاه تعیین کرد که مورد مخالفت تعدادی از خان ها از جمله دیوان بیگی، قرار گرفت. شاه ولی خان فرزندان اش را برای بیعت گرفتن به قلات غلجایی و بلوچستان فرستاد و سلیمان از پذیرفتن سلطنت انکار کرد. شهزاده تیمور زمام امور را در قندهار بدست گرفت. عبدالله دیوان بیگی، شاه ولی خان و فرزندان اش را دستگیر کرد و به حضور تیمورشاه در فراه آورد. شاه جوان در یک خشم انتقام جویانه شاه ولی خان رییس الوزرا و دو فرزندش را علی الفور به رسم فرهنگ سیاسی قبیله گردن زد و عفو پیشه نساخت. این واقعه دشمنی و نفاق و شقاق های تازه را آورد که تیمورشاه را به روی شورای قبایلی برادران دورانی زد و پایتخت را از شهر قندهار به کابل انتقال داد.
تیمورشاه در حین دشمنی با خان های قبایل و ترور تعدادی از رقبایش در پشاور، توانست میراث پد را حفظ کند. تیمور شاه زنان زیاد داشت. او در شهر کابل تا حدودی آبادی کرد. زبان رسمی دولت را فارسی-دری قرار داد. او نیز مانند پدرش تعصب زبانی و نژادی نداشت و در فکر پشتونیزه کردن نام تمام دوایر و موسسات تحصیلی و شهرها نبود. تیمورشاه زنان زیاد داشت که از هرکدام پسر و دختر داشت. پس از مرگ تیمورشاه {1793} از او 24 اولاد باقی ماند. او در اخیر روزهای حیات خراسان بزرگ را مابین هشت پسرش تقسیم نمود. قندهار را به پسر بزرگش همایون داد، هرات را به پسر دومی محمود داد، پشاور را به پسر سومی اش عباس، کابل را به پسر چهارمی اش زما، و غزنی را به پسر کوچک اش شاه شجاع تحفه میراث خانوادگی داد.
زمان شاه در کابل که خزانه را در دست داشت برای محکم کردن قدرت و مهار کردن خان های پشتون قبایل رقیب از جمله سردار پاینده محمدخان، رحمت الله خان از قوم خود را رییس الوزرا تعیین کرد. سردار پاینده محمدخان که وزرات را حق خود می دانست، از سوی زمان شاه به حیث رییس قبیله درانی ها در قندهار مقرر شد.
زمان شاه نه تنها با مخالفت های همایون و محمود و شاه شجاع مواجه شد که منجر به جنگ های خونین میان برادران شد و زمان شاه را به روی خانان مخالف زد، بلکه در بستر این کشمکش ها زمینه دخالت حکومت کمپنی هند شرقی انگلیسی در افغانستان فراهم شد. سال 1799 سال بسیار دشوار برای زمان شاه بود. جاسوسان انگلیس از جمله مهدی علی به ایران رسید تا از طریق فتح علی شاه قاجار به کامران در هرات مدد برساند. یک جاسوس هندی انگلیس به نام غلام محمد در لباس پیر و کرامات به قندهار وارد شد.
جنرال دولزلی گونر جنرال حکومت کمپنی هند انگلیسی در همدستی با فتح علی شاه قاجار طرح سرنگونی زمان شاه را ریختند. در طرح و پلان کودتای سال 1799 علیه زمان شاه، یک تعداد خان های پشتون قبابل از جمله سردار پاینده محمدخان، سردار محمداعظم خان الکوزی، محمدرحیم خان علیزایی و زمان خان پوپلزایی و دیگران با حکومت کمپنی هند انگلیسی همدست بودند. رحمت الله خان وزیر کودتاچیان را دنیال می کرد و سرانجام کودتا چیان که قصد داشتن شاه شجاع انگلیس شده و تسلیم شده به رنجیت سنگ حاکم پنجاب را به مسند قدرت برسانند، توسط تیم استخباراتی شاه بدام افتادند. سردار پاینده محمدخان بارکزی با دیگر سران قبایل به شمول علام محمد جاسوس انگلیس همه به امر زمان شاه اعدام شدند که تنش برسر قدرت سیاسی میان نه تنها میان زمان شاه و برادران اش بلکه میان زمان شاه سدوزایی و پسران سردار پاینده محمدخان بارکزایی به یک جنون جنگ سیاسی برسر قدرت تبدیل گردید.
سرنوشت زمان شاه قسمی رقم خورد که در اثر خدعه وزیر فتح خان از پسران سردار پاینده محمدخان بارکزی، در کشمکش های خونین بدست محمود حاکم هرات افتاد و از بینایی محروم شد. سقوط حکومت زمان شاه پایان حاکمیت خانواده سدوزایی و به قدرت رسیدن خانواده بارکزی گردید. در سال 1826 پسران سردار پاینده محمدخان افغانستان را مابین خود تقسیم کردند.
کابل به سردار دوست محمدخان رسید. در سال 1835 میرحاجی فرزند میر واعظ آغا، با نصب خوشه برنج در عمامه سردار دوست محمدخان او را پادشاه و امیرالمومنین نامید. انگلیس ها، شاه شجاع ابدایی را زیر پَر سیاسی نظامی قرار دادند تا حکومت امیر دوست محمدخان {بار اول 1835 تا1839} که با روسیه تزاری تاردوانی هایی داشت سرنگون بسازند و شاه شجاع را در پرده غلامی زیر دست جنرال مکناتن و پرنس سفیر انگلیس شاه نمایشی بسازند و بر افغانستان فرمان برانند.
جنگ خان های پشتون قندهار و برادران ابدالی نه تنها منجر به سقوط سدوزایی و تقسیم شدن افغانستان میان پسران سردار پاینده محمدخان شد بلکه دست استعمار انگلستان را در سال 1839، در امور داخلی افغانستان باز کرد. هنگامیکه نماینده تزار به دربار امیردوست محمدخان رسید، انگلیس ها شاه شجاع ابدالی را در اپریل 1839 با پنجاه هزار سرباز به قوماندانی جترال مکناتن به قندهار رساند و از آنچا به کابل آوردند.
در این مختصر در پی بیان جزییات تاریخی جنگ مردم افغانستان با انگلیس ها نیستیم. در اینجا در پی بیان این واقعیت ساده هستیم که در واقعیت، قدرت سیاسی از همان جرگه شیرسرخ به منافع شخصی و خانوادگی و تباری و قبیلوی تعدادی از خان های بزرگ و کوچک تنگاتنگ پیچیده شده است. رایطه قدرت با ساختار جامعه قبیلوی افغانستان در وجود همه اشکال حکومت های پشتون های درانی و غلجایی به شمول حکومت های کرزی {از پشتون های درانی} و حکومت اشرف غنی {پشتون غلجایی} در پرده های متفاوت سیاسی در یک مرتبه نهایی بطور ناکشودنی پیچیده شده است.
حکومت های کرزی و غنی در پرده دموکراسی نظام های ریاستی متمرکز با طبیعت قوم گرایانه منافع خان های پشتون درانی و پشتون غلجایی را در صحنه قدرت سیاسی پاسداری کرده اند و می کنند. این چرخه استبدادی که با ورود سردار عبدالرحمان بارکزی {نواسه امیردوست محمدخان 1880-1901} تعبیض قومی را آورد در درازنا سیر تاریخی سیاسی در زمان حکومت امان الله خان {1919-جنوری 1929} به ناسیونالیسم افراطی برتری طلبانه قوم پشتون تبدیل گردید که قطعنامه قطغن را رقم زد. تیوری سن بزرگ محمود طرزی در وصف قوم پشتون آورده است که در میان تمام آریایی ها قوم پشتون قوم برتر است و زبان پشتو مادر زبان ها است.
خان های قندهار اکثرشان ماما خیل های شاه بودند افغانستان را میان خودشان تقسیم کرده بودند. در دولت های نادرخانی و ظاهرخانی و سپس جمهوریت داوود خانی {26 سرطان 1352} همه قدرت سیاسی و اقتصادی در زیر نگین انگشتری خانواده شاهی متمرکز بود که از خان های پشتون نمایندگی می کردند. سیاست پشتونیزه کردن نام تمام وزارت خانه ها و موسسات تعلیمی و بهداشتی و مکاتب تحصیلی و معاف افغانستان در زمان سلطنت ظاهرخان در دستور کار قرار گرفت و کورس های آموختن جبری زبان پشتو برای مامورین و صاحبمنصبان ارتش و پولیس به وجود آمد.
در واقعیت، تمام حکومت های پشتون افغانستان به شمول کرزی و غنی، از اشرافیت زمین دار و گله دار و باغ دار خان های پشتون نمایندگی می کنند. این حکومت ها برای حفظ منافع اشرافیت خان خانی، قصداً از تغییر زیرساخت اقتصادی جامعه فبیلوی خان خانی پرهیز کردند و مردم قبایل پشتون را همراه با سایر اقوام غیرپشتون در چرخه بی سوادی در بافت سنتی و عنعنات قومی و غیرت های جاهلانه نگاه داشتند. حکومت های پشتون نه تنها در حق اقوام غیرپشتون تا امروزه ستم می کنند که در حکومت غنی به اوج اش رسیده است، یلکه در حق مردم پشتون نیز ستم کرده اند و آنها را هم در محرومیت اقتصادی و هم در فقر فرهنگی و بی سوادی پیچیده اند.
محمد صدیقی
>>> در زمان حکومت نجیب اگر آی اس آی درافغانستان کدام انفجار سازملان میداد درجوابش خاد آن زمان هم در داخل پاکستان عین کار را می کرد اما حالا ریاست امنیت ناملی یا کمپنی خصوصی پنشیر وردک معلوم نیست مصروف چی است برای ویروس گرونا واکسین اختراع میکند یا مصروف ساختن بم اتم است ویا راکت بر ای ارسال به فضا میسازد چون از بودن ونبودن این اداره ناکلام هیچ خبر ی نیست ؟
>>> به سربازی که در شیرین تگاب است :
مطمئن باش که وزیر دفایت این مرتبه گلچین کرده ومرسل مهر رابحیث مشاور خود نعین کرده است
باقی را خودت بدان > یک دختر که تاحال سننش به سی هم نرسیده و یک روز هم درس نظامی نخوانده چگونه میتواند وزارت مهم مانند دفاع را ومخصوصاد درین شرایط مشوره بدهد ، صد هاجنرال باتجربه ارکانحرب وتحصیل یافته درخانه بیکار نشسته اما من این پری چهره را انتخاب کردم تا بیشتر بتوانم خدمت کنم !!!
>>> هرات از آن ايران هست و روزي به ايران برمي گردد حالا اشرف غني هرچقدر مي خواهد بر ضد ايران حيله و نيرنگ كند فيلمهاي دروغين برضد سربازان مرزي ايران بسازد با كمك برادران ناراضي طالب خود آدمها را شكنجه بدهد و بكشد و در رودخانه بياندازد تا هراتيان رابر ضدايران بكند حيله هاي كه بكار ميبرد به خودش برمي گردد هيچ چيز نمي تواند زبان و لهجه مشترك هراتيان و ايران را از آنها بگيرد هرات به مادر خود ايران بر مي گردد
>>> تاریخ ظهور قبیله اوغان پختون مهاجر پشتونستان به سرزمین زیبا خراسان باید اسماعیل یون ، خانم ارین یون ، طاقت حرامی ،کمال ناصر اصولی کوچی و ستار سادات ملتانی بخوانند.
ظهور قبیله بنام افغان « پشتون » به علت خشکسالی طولانی در اطراف کوه های سلیمان در ( سال 1018 هجری , قمری ) , به دستور شاه عباس صفویی به سیستان در اطراف تالاب هامون هرمند سرزمین آبرفتی مسکن گزین شده اند و از اولاد شان در مقابل بقایای شاه طهماسب « شیعه دوازده امامی » نوکر به خدمت پاس بانی میگرفت. کوه های سلیمان در شمال غرب پاکستان کنونی در مرگز شهر مستنگ در تاریخ یمنی محاربات سلطان محمد از سر زمین آبایی افغانان محل سکونت آنان در وادی رور سند و اطراف کوه های سلیمان از قبایل هندی الا صل ملتانی نام برده است و از توابع ایالت سند و از اجزاء پاکستان کنونی می باشد. در یا داشتهای تاریخی بعضی از نویسنده گان انگلیسی منجمله ( جنرال ادوارد فلینستون ) مولف کتاب افغانان نماینده انگلیس در در باره شاه شجاع نامهای تمام مناطق افغان نیشن با تفصیل آن در اطراف کوه سلیمان , خیبر پشتخوا و وپیش وژوب سرزمین آبایی افغانان می باشد و ذکر گرده است.
سید محمد یعقوب هروی در تاریخ نامه ی هرات، نیز این واقعیت را می نویسد زیستگاه اوغان« افغان » یکی از ولایات مکران بوده است. شهر مستنگ شامل دهات بسیاری بوده است چنانکه در حاشیهء کتاب تاریخنامه ی هرات هم ذکر شده است که: شهر مستنگ یا مستنج را استخری و مقدسی هر دو در آثار خود اسم برده اند.
وقتی تاریخ خراسان قدیم (افغانستان امروزی) را بررسی نماییم طایفه ی افغان و کشوری به نام افغانستان در تاریخ و جغرافیای کشور ما موجود نیست و مردم ما که امروز برخلاف صریح اسناد تاریخی افغان نامیده می شود هیچ گونه تعلقی به افغانستان دیروزی و مردم آن سرزمین که اوغان=افغانها بوده اند، ندارد.
ابوریحان بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند نوشه است قبیل افغان در کوه های غرب هندوستان به سر می بردند وتابه حدود رودخانه سمندر میرسد.
مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ می گوید واژه ی پشتون و افغان در آثار نویسدگان وشا عران این قوم این قوم با مفهوم واحد به جای یکدیگر استعمال شده اند. بنا براین بطور کلی واجمالی میتوان گفت که خود پشتونها ترجیحاً خود را پشتون گفته اند، درحالیکه فارسی زبانان آنان را افغان وهندیان، پتهان نامیده اند وهرسه کلمه از سدۀ شانزدهم به بعد در کتابت راه یافته ودرمعنی واحد بکار رفته است.
دیگر کشور نیز به معنی واحد ویکسان هردو واژه ی پشتون وافغان تأکید میکند: «هنگامیکه زبان پشتو به مرحلۀ خط وکتابت رسیده است کلمات افغان وپشتون درآثار نویسندگان وشاعران این قوم با مفهوم واحد به جای یکدیگر استعمال شده اند. بنا براین بطور کلی واجمالی میتوان گفت که خود پشتونها ترجیحاً خود را پشتون گفته اند، درحالیکه فارسی زبانان آنان را افغان وهندیان، پتهان نامیده اند وهرسه کلمه از سدۀ شانزدهم به بعد در کتابت راه یافته ودرمعنی واحد بکار رفته است.».ونیز در عصر 21 در مورد واژه افغان آصف ورد ک ژورنالیست کهنه کار ، عزیز الله استانکزی و یونس فکور تحلیگر سیاسی واژه افغان بنام قوم افغان یا پختون در اوار تاریخ است.
هموطنان آگاه قلم بدست افغان تنها نام یک قوم از اقوام افغانستان امروز اینها بنام ها ی درانی و غلجائی ( غلزائی) است و افغانها نام ها تاریخ و فرهنگ و استوره یکسان در سرزمین امروز بنا م افغانستان ندارند بلکه بر ضد ان هستند و تلاش دارند هویت تک قومی خود را بردیگر اقوام تحمیل میکنند. آنها بتنهایی در افغانستان حکومت تک قومی دارند و دیگر اقوام را در معادله قدرت راه نمیدهند.
داشتن دوکتورای غنی فقط تفرقه بهتر و سیستماتیک تر بین تمام اقوام شریف سرزمین مان و جایگزین کردن فاشیست های قبیله و کوچی های متعصب بجای آزادیخواهان نو اندیش را به ارمغان آورد .
عزیزان اقوام مختلف با سیاست های متفاوت باید بکوشند در اطراف واژه های وحدت و همدلی که یگانه راه نجات از دست متعصبان فاشیست و سران به قدرت رسیده پوشالی طاغوتی است جمع شده و با وحدت و همدلی تمام برای ساختن سرزمینی آزاد و مستقل و متکی بخود و دور از فاشیست های زمان بکوشند .
تاجیک گرسنبل است
افغان بلبل است
هزاره شاخ گل است
ازبیک خوگل است
پشه ای ساقه است
ترکمن خودل است
هرکس گوید همه افغان است
نادان , جاهل و بی ایمان است
منابع و ما خذ :
1_ آکا دمیسین دکتر عبدالاحمد جاوید، مقاله کابل در گذار گاه تارخ ، مجله سباوون ، سال اول دلو1366.
2_ میر غلام محمد غبار، جغرافیای تاریخی افغانسان
3_ عبدالحی حبیبی ، مجله آریانا کابل 1348
4 -- میر محمدصدیق فرهنگ ، افغانستان درپنج قرن اخیر، جلد اول، ص 6
5 _ ولادمیربارتولد، تشریح جغرافیا تاریخ خلافت شرقی ، ترجمه عرفان چاپ تهران صفه 374
>>> ملت واحد بودن تنها به معنی مجبور بودن به زندگی کردن در داخل یک جغرافیای واحد نیست۰
داشتن ملت واحد و وحدت ملی در کشور ما ضرورت به اصلاحات جدی در امور سیاسی اجتماعی و دولتی دارد۰ بدون عدالت اجتماعی واقعی وحدت ملی واقعی هم وجود ندارد۰
در صورتیکه همه یک ملت واحد و همه اوغان یا افغان هستیم پس ضرورت به داشتن یک وزارت بنام وزارت اقوام و قبایل در چه است؟
واقعیت آنست که ما همه اوغان نیستیم، و این ترفند های مثل موجودیت وزارت اقوام و قبایل هم یکی از راه های است که صرف برای امتیاز دادن به قبایل مختلف اوغان ایجاد شده۰
>>> وحدت ملی همه شهروندان کشور۰
ملت واحد بودن تنها به معنی مجبور بودن به زندگی کردن در داخل مرز های یک جغرافیای واحد نیست۰
داشتن ملت واحد و وحدت ملی در کشور ما ضرورت به اصلاحات جدی در امور سیاسی اجتماعی و دولتی دارد۰ بدون عدالت اجتماعی واقعی وحدت ملی واقعی هم وجود ندارد۰
برای مثال در صورتیکه همه ما یک ملت واحد و همه اوغان یا افغان هستیم پس ضرورت به داشتن یک وزارت بنام وزارت اقوام و قبایل در چه است؟
واقعیت آنست که ما همه اوغان نیستیم، و این ترفند های مثل موجودیت وزارت اقوام و قبایل هم یکی از راه های است که صرف برای امتیاز دادن به قبایل مختلف اوغان ایجاد شده۰
پشتونها یا همان افغان ها به مساوات برابری و احترام ارزش های متقابل دیگر اقوام باور ندارند. بهترین کاری که آنها میکنند اینست که بزور ویا به رضا یکسان سازی میکنند و اسمش را هم گذاشته اند وحدت ملی. هویت دیگران را حذف میکنند و همه را به جبر یکسان افغان نامگذاری میکنند و این یکسان سازی جبری را وحدت ملی تلقی میکنند.
وحدت ملی بدون قبول واقعیت و ایجاد عدالت اجتماعی امکان ندارد۰ ما همه هموطن هستیم ولی همه افغان نیستیم۰
>>> نان و آب و امنیت و آزادی و دارو و تکنولوژی و صنعت و کشاورزی ادیان دیگری مانند مسیحیت را می خوریم و بعد آنها را کافر نام برده و خون همدیگر را می ریزیم. ما مسلمانان خیلی نانجیب و ناشکر هستیم و لذا در جهل و نادانی و نانجیبی خود و عملکردهای منافقانهً خود غرق می باشیم . ما مسلمانان نیازی به دشمن خارجی نداریم.
>>> ما افغان نیستیم هرکس خواهد باشد بزور جعل و تقلب من افغان نمیشوهم
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است