مزاری دور سوم زندگی خود، دور ایجاد حزب وحدت (دور اول سرباز ولایت فقیه، دور دوم رهبری سازمان نصر)، دور گذار از اسلام مکتبی و ولایت فقیه به افکار ملی گرایی ـ قومی و منطقآ وحدت طلبی روی آورد | ||||
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۹ ۱۳۹۹/۳/۶ | کد خبر: 163539 | منبع: | پرینت |
هنوز میتوان از میراث مزاری حرف زد؟
امروز کسی از مزاری پیروی میکند؟
کمتر کسی است که به مزاری مانند من نگاه واقعبینانه، بیغرضانه و در نهایت دوستانه داشته باشد. بارها در مورد مزاری نوشته ام. اما مزاری را آنطوری که من دیدم و حرف زدیم و مرا در برابر آخوندهای بیسواد و جامد الفکری که اعتراض میکردند که "این شعله ای اینجا چرا دعوت شده" در آغوش خود گرفت عمیقآ احترام میگذارم.
وقتیکه اینرا مینویسم یعنی از این بهتر و بیشتر نمیتوانم در مورد کسی حرف بزنم. من شهید پرور و قهرمان پرست و عوام فریب نیستم. مزاری را عمیقآ احترام میگذارم با آنکه جهانبینی های ما متفاوت بود علیرغم اینکه مسوولیت وی را در جنگ های داخلی هزاره جات و کشتار زیاد جوانان رشید، آگاه و مترقی هزاره نادیده نمیگیرم، ولی عمل سیاسی او برای متحد کردن نیروهای کوچک و پراگنده هزاره وگشایش وی در دوره دوم یا سوم زندگی اش بسوی همین جوانان دگر اندیش قابل تقدیرو ستایش هست. گاهی فکر میکنم که من بیشتر مزاری را دوست دارم نسبت به آنهایی که نا آگاهانه و یا برای کسب "یک چیزی" از وی چیزی میسازند که شاید خودش اگر زنده میبود با آن مخالف میبود.
مزاری معصومانه کشته شد با آنکه خودش نیز اشتباهی را مرتکب شد و بدام جلادان و خونخواران عصر افتاد. ولی بعد از مرگ هم او معصوم است، تنها است. نه اینکه هزاران نفر همه ساله در عزای او ناله نمیکنند، نه بخاطری تنها است که مزاری دور سوم زندگی خود، دور ایجاد حزب وحدت (دور اول سرباز ولایت فقیه، دور دوم رهبری سازمان نصر)، دور گذار از اسلام مکتبی و ولایت فقیه به افکار ملی گرایی ـ قومی و منطقآ وحدت طلبی روی آورد. در این دوران وی از پذیرش جوانان دگر اندیش خود داری نکرد. آری مزاری این دوره تنها است. وارثی از خود بجای نگذاشت تا درفش حزب وحدت، حزب واحد، را از زمین بردارد و راه او را ادامه بدهد.
رهبرانی چون خلیلی، عرفانی... سعی کردند ولی یکی از ویژگی های حزب وحدت که نقطه ضعف آن بود موجب تکه تکه شدن این حزب گردید و هر کس میراث مزاری را بسوی خود کشید. میدانید این ضعف در چه بود؟ ضعفی که ویژگی تمام احزاب جهادی بود و هست و موجب پاشان شدن تمام آنها شد؟
این ضعف غیر دموکراتیک بودن این احزاب بود. ساختمان و پایه آنها روی دوعنصر بنا یافته بود: قوم و رهبر کاریزماتیک. اما قوم درافغانستان یک واحد همگون و همرنگ و دارای منافع یک شکل نیست. اختلاف و یا حداقل نظرات ناهمگون میان این یا آن منطقه هزاره نشین زبانزد عام و خاص است. برخی ها حتی تجزیه و انشعابات پیاپی (آخرین آن جداشدن دانش از خلیلی) حزب وحدت بعد از مزاری را روی این تعلقات بیشتر می بینند.
در میان تاجیک ها هم همینطور است. کشته شدن یک رهبر کاریزماتیک مانند مسعود و سپس بنیانگزار جمعیت استاد ربانی جمعیت را چند پاره ساخت. فقط یک حزبی که روی برنامه، پروژه، هدف و ایده آل، تعلق اعضا به این اهداف، نظم و تشکل و مراعات قوانین درونی (اساسنامه) آن، دموکراسی درونی از طریق معتبر شناختن رای اعضا برای تمام فعالیت حزب بشمول تعیین کاندید ریاست جمهوری، وکلا، شهردارها... از یک مرحله به مرحله دیگر گام گذاشتن یعنی تحول و دینامیزم سیاسی و اجتماعی... اند که باعث میشود که یک حزب به یک شخص وابسته نبوده و دوام میکند.
میدانید تنها حزبی که من از ۴۰ سال به این طرف هوادار و سپس عضوآن هستم، چند سال عمر دارد؟ ۱۱۵ سال. تنها من در عمر مبارزاتی ام سه بار ریاست جمهوری را بردیم، دو بار آنرا باختیم. نه برد ما را مالک دولت ساخت و نه باخت ما را به حاشیه راند. از آینده درس بگیریم، در حال زندگی کنیم و شرایط پیروزی و تغییر فردا را فراهم کنیم. بخصوص نگویید افغانستان را با فرانسه مقایسه نکنید. همین سرزمین در زمانی که فرانسه در وحشت زندگی میکرد خالق با ارزش ترین و پیشرفته ترین تمدن ها بود. بلخ تان مادر شهر ها است.
کریم پاکزاد
>>> آخرین جملات تان خیلی جالب است که گفته اید :
این کشور را فرانسه فکر نکنید .
زمان که فرانسه در وحشت بود ما تمدن داشتیم .
کاملا درست گرفتید. اما در فرانسه آدم ها بر قدرت تکیه زدند .
اما در افغانستان پشتون ها قدرت را گرفت .
انتظار از اینها رفتن بسوی انسانیت بیهوده است.
پشتون ها سیستم خاص خود را دارند که بنام ( پختنوالی) میگویند ،که فاصله پختون والی با انسانیت مانند فاصله زمین و آسمان است .
اگر باور ندارید ومرا به تعصب قومی وعیره محکوم میکنید ، شما خود تصور این جنایات حد اقل روز های آخیر را در چوکات عقل انسانی خویش غربال نموده قضاوت نماید .
>>> به نظرم نگاه توبه حزب و تشکیلات که نحوه بالانس قدرت و تشکیل قدرت های نهادینه شده در بطن جامعه است نگاه سطحی و ابتدایی است وازطرف تشکیلات دوران باصطلاح جهادرا نمیتوان در چهار چوکات کلاسیک بررسی کرد و اینهاکلا ازهرقوم ونژاد بودنددریک خیزش درست یا نادرست درمسیر یک حرکت قرارداشتند که هیچ شناخت درست قاطبه مردم نداشتندواحزاب سر برآوردند مثل قارچ که هیچگونه معیارشناختی حزبی را نمیدانستندوبعضا ازین طریق صاحب منافع شدند و همین درامدهاانهارا سرپا نگهداشتندوجامعه هم توان تجزیه وتعدیل حرکت های حزبی و تشکیلاتی را به فراخور جایگاهش نداشتند لذاشلعم وشوربای شد در خور منفعت
طلبان و هرکدام ساز قومیت میزنند والبته دیگران بیشتر ازمزاری و طرفدارانش وقرنها توحش وبربریت و سلطه ای یک قوم تمامیت خواه ومستبد و جنایت کار و عقب مانده نشان از ناتوانی جامعه ازهم خوانی یکدیگر دارند
هاشم جابری ایران
>>> مزاری همیشه شکستش در جنگها گردن رقیبانش مینداخت
>>> Arif Rahmani
برخی از هزاره ها جز شعار دادن و در توهم عدالتخواهی گم شدن و دشمن تراشیدن، کاری دیگری ندارند. نه حرف جدی از گذشته دارند و نه برنامه روشنی برای آینده. در فصولی از سال حاضر می شوند و به بهانه عدالتخواهی گرد و غباری در جامعه می پراکنند و زود و خیلی زود دنبال کار و بار شخصی خود می روند و در روزمرگی های خود محو می شوند. جالب این جاست که جامعه ای هزاره غالبا متوجه این بازی های نان و آب آور این جماعت نمی شوند!
آیا وقت آن نرسیده است که مردم ما یک بازنگری جدی و اساسی در قبال گذشته خود بکنند؟ ضعف ها و قوت های خود را بشمارند، دوستان و دشمنان خود را از نو تعریف کنند، فرصت ها و تهدیدات جامعه خود را شناسایی نمایند؟ آیا وقت آن نرسیده است که فرهیختگان ما، عوامل ناکامی و عقب ماندگی و حذف و انزوای امروز مان از جامعه و سیاست و اقتصاد را به تحلیل بگیرند؟ آیا وقت آن نرسیده است تا فارغ از شعار و توهم و دشمن تراشی و آبروریزی و بدکنشی به استقبال آینده بروند و برنامه های مشخصی برای دادخواهی، خروج از انزوا و ضعف و حذف و فقر و عقب ماندگی را در همه بسترها و عرصه ها تدوین و طراحی نمایند؟
>>> پاکزاد محترم
یک جایی اشاره به شعله یی کردید.
اگر احتمالا" در مورد شعله و شعله یی ها و در نهایت هدف ایجاد این سازمان و پایه فکری شان و اگر به قدرت می رسیدند، تصویری از قدرتمندترین شان .
به نظر من احزاب تولد نا شده در فکر کسب قدرت و تقسیم قدرت هستند و اصل مشکل اینجا است.
آخرین کار یک حزب سیاسی پذیرش مسولیت رهبری حکومت باید باشد.
حکومت کردن مثل درایوری است.
تنها پشت فرمان نشستن و راندن مشکل را حل نمیکند و پیش از این مرحله باید مقدماتی چون سرک یا سرک ها با همه ملحقات آن و موتر آماده به کار و راکبین متنوع و اهداف و مسیر های مختلف وجود داشته باشد تا درایور را به کار وادارد و از انحراف مسیر باز دارد.
از دید من وقتی هدف رسیدن به قدرت باشد و قدرت هم امتیاز بدون مسوولیت نتیجه چنان میشود که حالا شده.
و در مورد جریان شعله جاوید هم تا جاییکه من میدانم همین گونه بوده و تکثر انقسام به وقوع پیوسته و تا حال ادامه دارد.
یکی از آخرین هایش جناب سپنتا صاحب است که دستی در قدرت و خاطری هم به تفکرات سیاسی نوع خاص خودش دارد که یکی به شرق اش می کشاند و دیگری به غرب.
>>> من در روز های آغازین تشکیل حزب وحدت سفری داشتم از مسیر بامیان به سمنگان.
در ورودی های بامیان یکی دو جا پوسته های حزب وحدت تلاشی های لازم را انجام دادند و در این فرصت من متوجه شدم که هشت حزب دیروز و یک حزب امروز ، حتما" تجانس لازم وجود داشته که به این سرعت ادغام صورت گرفته.
و دنباله این تخیل مرا به این نتیجه گیری رساند که خواست های افراد در سطوح رهبری مانع اصلی ادغام صفوف بوده که ضرورت زمان و فشار حامیان پس پرده مجبور شان ساخت تا از زیاد به کم قناعت کنند.
و در آخرین مرحله باز هم هوای نفس خانه پرورده را بر کدخدا شوراند و دانش پا را بر رخ خلیلی گذاشت و مرتضوی را واداشت تا فاشیست زمان را بر بابه جانفشان ترجیح دهد و شکم و زیر شکم را بر مبارزه بر ستم اولویت بخشد و در خدمت فضلی جانفشانی ها کند.
و این است قصه دیروز و امروز و هم فردا و پس فردا.
>>> شاه حسین بدترین هزاره در ارگ نیست
کسانی زیادی روی کلمه کلمه شاه حسین رفیق اسبق اینجانب، تمرکز میکنند و وی را به اصطلاح نقد می نمایند. بلی شاه حسین باید نقد شود و ضعف ها و نواقص هایش مورد انتقاد قرار بگیرد، اما به نظرم شاه حسین تا این دم نه بدترین است و نه بهترین بلکه یکی از هزاره هایست که در ارگ کار می کند آن هم فقط کار رسانه ای و تبلیغاتی، و هیچ کار عملی و اداریِ هم ندارد و هیچ صلاحیتی برایش داده نشده است. پوزیشن شاه حسین، یک پوزیشن بدون صلاحیت است اما مسوولیت زیاد دارد.
به نظرم توفیدن بر شاه حسین و تحقیر و توهین کردن اش به خصوص اگر رنگ تباری بگیرد، چندان مناسب نیست زیرا ما در دولت بدتر از شاه حسین داریم درحالیکه شاه حسین هزاره تباری نیست و این دیگران هستند.
صفرمحمد مظفری
>>> Ali Adili
شاه حسین مرتضوی خرد و کلان مردم ما را، تا توانست، تخریب کرد. از استاد محقق گرفته تا استاد خلیلی و رهبران جنبش روشنایی و غیره.
او حتا تا جایی پیش رفت که زمانی که معاون سخنگوی غنی بود، در اوج حملات تروریستی و خونبار در دشت برچی، تحت عنوان نظر شخصی، به طور ضمنی گفت که هزاره ها هدف مشروع این حملات هستند (چون یک گروه در سوریه می جنگند). آن زمان جمعی از دوستان تلاش کردند علیه این سخنان او شکایت کنند. واکنش های اخیر نشان می دهد که مردم رفتارهای او را فراموش نکرده اند. البته او هم به دلیل حضورش در ارگ و اکنون مشاور بودنش پیروانی هم، بیشتر در جمع مشاوران استاد دانش، دارد.
>>> Mohammad Taqi Manaqebi
مرتضوی درست می گوید!
ملت احساساتی و " هزاره دوله" بدون هیچ اندیشه ای مثل همیشه چشم بسته شروع به دشنام و زشتی پراکنی کرده اند. که چرا آقای مرتضوی در باره شهید مزاری اظهار نظر کرده و برای اعمار قبرش پیشنهاد کمپاین نموده است.
چرا شما حق داشته باشید اظهار نظر که هیچ، بلکه بسیاری از گندکاری های تان را زیر عکس ایشان مشروعیت ببخشید ولی دیگران حتی حق ابراز نظر نیز نداشته باشند؟! آدمک های پروژه ای در زمان حیات شهید مزاری به شخص ایشان نگاه پروژه ای داشتند و بجای اندیشه، محو خال پیشانی می شدند و سود می بردند. بعد از شهادت ایشان نیز با ایجاد کارخانه های نفرت پراکنی، تفسیر وارونه از شخصیت شهید مزاری را به خورد مردم دادند.
در این سالها از زیر چپن مزاری به زیر عکس او خزیدند و از وزارت، ولایت، سفارت، نمایندگی پارلمان تا معاونت ریاست جمهوری هم جلو رفتند. میلیون ها دالر به جیب زدند. به راستی برای یادمان شهید چه کردند؟! آیا مخروبه های خانه پدری او را تبدیل به مرکز فرهنگی یا موزیم کردند؟! به نام او کتابخانه، دانشگاه، بورسیه تحصیلی، مرکز تحقیقاتی، یتیم خانه یا... درست کردند؟!
آیا از انتشار تصویر زباله های اطراف مزار آن شهید خجالت می کشید؟! بهتر نیست یک عدد ساعت پنجاه هزار دالری فرزند کوچک تان را برای حفظ بهداشت حرم ایشان اختصاص دهید؟!
مگر شهید مزاری متعلقات شخصی شما است که دیگران حق ندارند درباره وی سخن بگویند؟! او اکنون شهید وحدت ملی لقب گرفته است و هر کسی از افراد و اقوام این سرزمین حق دارد درباره او اظهار نظر کند. می توانید نقد کنید اما حق ندارید توهین نمایید و دروغ ببندید.
آقای مرتضوی حتی اگر به کنایه عمل میراث خوارانی را که حزب واحد او را تقسیم کرده به خانه های خود بردند، طعنه زده باشد، هم کاری درستی کرده است. فکر نمی کنم بقول مرحوم غبار عشرت و اناث، فرصتی خارش وجدان هم برای تان باقی گذاشته باشد!
>>> Nazar Mawj
" طفلک چاقک صحتمند "
مشهور به "سید حسین مرتضایی " حالا وارد شیطنت های تازه میشود و به دستور " تیم بادار" در نقش نو خود را ودیگران را می ازماید.
" طفلک چاقک صحتمند" !
بر و به مسلک قدیم ات که باد کردن دروغ به بوجی بود ادامه بده ، مزاحمت به امور دیگران نکن !
>>> یکی از مهم ترین عیب های مزاری. فرا فکنی بود. او شکست هاش را به رقیبانش نسبت می داد. مثل شکست افشار را به گردن حرکت و انوری انداخت و. در حالی که همه می دانند افشار در دست. مزاری و جنرال خداداد بود. به طور کامل
>>> از اول تا آخر پشتونیزم سبب فتور و مردم زدایی در کشور ما به نام تحمیلی
افغانستان بوده . البته موقعیت یک تعداد افراد غیر متعصب و غیر انحصار طلب
جدا و قابل نکو نگری است .
همین اکنون که گروه طالبان کشور را به کمک دشمنان استقلال افغانستان
خراب میکنند کی ها اند آیا پشتون ها نیستند که استند.
باتور جیلانی
>>> در طول تاریخ افراد ذرنگ مانند عمر وعاص ها براساس شیطنتها مدت کوتاهی بقدرت رسیدند .اما درتاریخ بعنوان خاین معرفی شدند . مزاری یک نفر بیسواد امی جاه طلب و هدف وسیله را توجیه میکند بود . حتی برای توجیه مقاصد دنیا یی .مرجعیت را برای اقای محقق کابلی بفشار وزور و حیله ونیرنگ . برای صدور فتاوی قومی قربانی نمود. با کمونیست های چب وماةویست های کویته بنام قوم هزاره عقد اخوت امضا نمود . حتی متاسفانه علمای بزرگ وجید کشور های دوست را فریب داد ....
>>> پاکزاد هنوز مزاری را نشتاخته و نقش او را در تکه تکه کردن هزاره ها نفهمیده است.
به نظر می رسد، یک کمی فکر کنید و حقیقت را بنویسید.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است