افغانستان پس از جنگ جهانی دوم
روزولت: در جهان سیاست هیچ چیز اتفاقی و تصادفی نیست. اگر می بینید که در اینجا و یا جای دیگر حوادث چهره می کشاید، بدانید که قبلا همانطور پلان شده است 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۳۹    ۱۳۹۹/۳/۱۰ کد خبر: 163577 منبع: پرینت

پس از پایان جنگ جهانی دوم {7 ماه می 1945}، قوای نظامی آلمان-که در جبهه غرب با قوای متفقین {امریکا، انگلیس، فرانسه، بلجیم، ایتالیا} می حنگیدند به امریکا و فرانسه تسلیم شدند. در جبهه ی شرق که ارتش سرخ شوروی در برابر نیروهای آلمان هیتلری صف آرایی کرده بودند-به نیروی های شوروی تسلیم شدند. قوای شوروی در تسخیر برلین غربی بر قوای متفقین به شمول امریکا، پیشی گرفت: سربازان مارشال استالین با افراشتن پرچم شرخ داس و چکش دار کارگری و دهقانی زحمتکشان جهان برفراز قصر صدارت هیتلری در قلب اروپای غربی، لقب فاتحان جنگ جهانی دوم را از آن خود کردند.

در واقعیت، پس از جنگ جهانی دوم، سیمای آرایش سیاسی و نظامی جهان قسمی تغییر کرد که در کنفرانس مونیخ رییس جمهور امریکا، چرچل صدراعظم انگلستان و استالین پس از بحث های بسیار المان و اروپای شرقی را از نو میان شان تقسیم کردند. سلطه شوروی بر شرق آلمان و اروپای شرقی و آسیای میانه قایم شد. ارتش سرخ از برلین غربی و شمال ایران خارج شد. امریکا به داور مطلق اروپای غربی تبدیل شد و زیر نام پلان مارشال {بازسازی اروپای ویران} سلطه بانک ها و شرکت های بزرگ سوداگران پول-برندگان اصلی جنگ جهانی دوم را در اروپا قایم کرد و در آلمان خیمه نظامی زد.

فصل جدید رقابت ها؛
فصل جدید رقابت ها و کشمکش های سیاسی و نظامی میان دو اردوگاه نامتجانس سرمایه داری و سوسیالیسم جهانی شد که همزمان است با جنبش استعمار زدایی ضد استعمار کهن برینانیا تاج و تخت سلطنتی. در گرما گرم قیام های آزادیخش خلق های تحت ستم افریقا، امریکای لاتین و آسیا برضد حضور نظامی انگلستان در کشورهای شان، دولت انگلستان برای هماهنگ ساختن سیاست جهانی و منطقه ای در جهان جدید که امریکا و شوروی در برابرهم زورآزمایی ها بر سر تقسیم مجدد جهان می کردند، با محکم کردن شعار دموکراسی و بازار آزاد اقتصادی شروع کرد به خروج از مسعمرات تاج و تخت.

وزارت مسعمرات انگلستان برای حفظ منافع انگلستان در مناطق پیرامونی سیاست حفره سازی-یعنی ایجاد مناطق جدید استعماری و جداسازی کشورها در جنگ قومی و نژادی و زبانی و مذهبی و ایجاد کشورهای دیگر که به صورت غیرمستقیم تحت قیمومیت انگستان از طریق مهره های دوستان منطقه ای اداره شود. تاریخ نشان می دهد حکومت کمپنی هند شرقی انگستان، پیش از آنکه عساگر اشعالگر انگلستان سرزمین هندوستان را پس از تقریباً دوصدسال دوشیدن و غارت کردن {1757 تا 1948} ترک کنند، در داخل حزب کنگره ملی هندوستان به رهبری جواهر لعل نهرو، میان مسمانان و هندوها و همچنان سکهه و پنجابی ها اختلاف قومی زبانی نژادی و مذهبی خلق کردند و حزب مسلم لیک به رهبری علی جناح {مسلمانی قائد اعظم علی جناح تا امروز ثابت نشده است} را از داخل حزب کنگره ملی هند جدا ساختند. بخش هایی از خاک شرقی و غربی هند و بخش هایی از خاک افغانستان را به مسلمانان هندوستان بخشید و حفره میان هدوستان و افغانستان خلق کردند.

وزارت مستعمرات انگلستان به تاریخ 14 اگست 1947، حکومت کمپنی هند شرقی را از نو بصورت کشور پاکستان خلق و حفره میان افغانستان و هندوستان ایجاد کرد که سه بار دولت جنرال های پنجابی پاکستان از جمله جنرال لیاقت خان و جنرال ایوب خان را در دهه ی شصت و هفتاد جنک سردی، بروی دولت نوجوان هندوستان زد و در همین زمینه در قضیه پشتونستان آزاد، جنرال های پاکستانی را برضد حکومت افغانستان به چرخش آورد، تا با بسته کردن پای حکومت های سردارشاه محمد و سردار داوود خان در قضیه پشتونستان به عنوان محرک اصلی شورش های مناطق ماورای سرحدپشتون نشین پاکستان، هم جرگه بزرگ پشتون های {1948} به رهبری خان عبدالغفارخان را سرکوب و خونباران کند و هم در فصل جدید رقابت ها درجهان جنگ سردی، به سیاست منطقه ای انگلستان در جنوب آسیا-افغانستان قسمی شکل و جهت و مسیر بدهد که برخلاف جهان کلاسیک که افغانستان به منطقه ای حایل میان روسیه تزاری و هند انگلیسی به گروگان گرفته شده بود، در جهان جنگ سردی در میدان قدرت های جدید در دشمنی با پاکستان قوی نحت پوشش نظامی سیتو، گیر افتد و بسوی شوروی کشیده شود تا در دور دوم بازی های رقابت های ژیوپلیتیکی-استراتژیک در منطقه زمینه به دام افتادن ارتش سرخ در افغانستان فراهم شود.

افغانستان درجهان جنگ سرد؛
سلطنت و حکومت سردار هاشم خان {1933-1946} در زمان جنگ جهانی دوم {1939-می 1945} در ظاهر پرده سیاست مستقل و بی طرف بود. اما حضور دو جاسوس انگلیس در کابینه سردار هاشم از جمله الله نواز وزیر فائد عامه هاشم خانی که شاه و صدراعظم از او ترس داشتند و همچنان سفارت انگلستان بر اوضاع سیاسی استخباراتی افغانستان نظارت داشتند. در تاریخ مرحوم غبار «افغانستان در مسیر تاریخ» جلد دوم صفحات 203-204 آمده است که: دستگاه جاسوسی انگلستان تحت نظر سفارت خانه بریتانیا در کابل تاسیس گردید. این دستگاه از اشرار و مردم جاهل افغانستان در واحدهای ده نفری تحت قیادت یک نفر «دهباشی» در مناطق عمده شهرها و جوار راه های عمومی و قصبات تشکیل گردید... محتاج به تذکر نیست که محمد هاشم خان با چنین عملی بی سابقه معنای کشور را تحت دومینون دشمن گذاشت و اخلاق کلی را زیر تهدید طویل مدتی قرار داد. چنین خیانت خاموش و بی صدایی در ابتدا هیچکس مطلع نبود تنها خانواده حکمران و عمال بزرگ جاسوسی انگلس از «سروراز» اطلاع داشتند و بس».

ورود محمد ظاهرشاه به صحنه سیاست؛
با پایان جنگ جهانی دوم، انگلیس ها که بر شاهرگ سیاست خارجی افغانستان نظارت داشتند، برای هماهنگ ساختن سیاست جهانی و منطقه ای در تقابل با شوروی در دنیای تغییر کرده جنگ سرد، در سال 1946، به عمر حکومت استبدادی سردار هاشم خان مشهور به جلاد قسی القب خاتمه دادند.
محمدظاهرشاه پسر محمدنادرشاه {1929-1933 به ضرب گلوله تفنگچه شهید عبدالخالق از آزادیخواهان هزاره به قتل رسید}، که پس از کشته شدن پدرش، در سن 19 سالگی به حیث پادشاه افغانستان در 8 نوامبر 1933، تاج پوشی کرد، در عقب پرده سیاست نگهداشته شد. هاشم خان عم شاه چرخه ظلم را می چرخاند. شاه جوان دموکرات موسیقی گوش می کرد و مشق و تمرین در آموختن هنر سیاست و زمامداری انگلیسی و عشرت شاهی.

در تاریخ های مسخ تاریخ قلم بدستان وفادار به شاه و انگلیس آمده است که پس از جنگ جهانی دوم، که شعار دموکراسی و سوسیالیسم مُد روز شده بود، شورای اعضای خانواده سلطنتی تشکیل جلسه داد و در آن سردار هاشم خان صدراعظم {عم شاه} به استعفا سوق داده شد و ظاهرخان به عمر 36 سالگی پادشاه و حاکم میدان سیاست و تعیین صدراعظمان وزرا شد.

صدیق فرهنگ در افغانستان در پنج قرن اخیر در صفحه 660 می نویسد: «میرعبدالعزیز خان رییس دفتر خصوصی شاه به من گفت که: شاه نامه ی سربسته ای را که غالباً استعفا نامه بود، به وی سپرد تا پس از نیمه شب از جانب شاه به صدارت برود و صدراعظم را از خواب بیدار کند. وی {هاشم خان صدراعظم} از این پیش آمد سخت برآشفته بود، در مرحله نخست از گرفتن نامه ابا ورزید، اماچون از موجود بودن افراد مسلح در اطراف قصر آگاه شد، تغییر رویه داده، نامه را مطالعه کرد و در جواب گفت: به اعلحیضرت عرض کنید که امرشان اطاعت می شود»
بدین ترتیب، انگلیس ها به عمر حکومت استبدادی سیزده سال هاشم خان با تحقیر و توهین در نیمه شب پایان دادند. ظاهرشاه از عقب پرده به روی استیژ شاهنشاهی قدم گذاشت.

دوراول بازی: دموکراسی تاجدار؛
ظاهرشاه در چهره یک شاه دموکرات در سال 1946 {1325 هجری شمسی} عم اش سردارشاه محمود {در حکومت هاشن خان وزیر دفاع} را به حیث صدراعظم افغانستان معرفی و نصب کرد. شاه محمود خان {1946-1953} در ماه می 1946، کابینه حکومت اش را تشکیل داد که در آن سردار محمد داوود {پسر عم شاه} وزیر دفاع و علی محمدخان بدخشی ثناگو حضور ارگ شاهی، وزیر خارجه، غلام فاروق عثمان از درباریان وزیر داخله، صلاح الدین سلجوقی از مفتی های حضور شاه، رییس مستقل مطبوعات و حضرت فضل احمد مجددی از اعتمادی های شاه، رییس مجلس سنا بودند که در ذات خود یک کابینه خانوادگی در ارتباطات شخصی بود که شاه آنرا حکومت دموکراسی معرفی می کرد. شاه محمود خان خودش را «پدر دموکراسی» افغانستان می خواند.

شخصیت های سیاسی ملی و مستقل از جمله داکتر محمودی، غبار، مولانا خسته، حاجی دهقان و بسمل از آزادیخواهان مشروطه دموکراسی شاهی را دموکراسی تاج دار می نامیدند. رادیوبی بی بی سی ساخت انگلیس، با مسرت از دموکراس تاج دار یاد کرد و تبلیغات دروغ به یاران کرد و افزود که:«وضع داخلی افغانستان طوری است که بایستی صدرات در دست فردی از خانواده شاهی باشد» {افغانستان درمسیرتاریخ جلد دوم ص 214}

دست آورد های حکومت شاه محمود؛
حکومت شاه محمودخان، در آغاز کار در چهره دموکراسی و آزادی ظاهر شد، در انتخابات بلدیه ها و شورای هفتم در سال 1949، مداخله نکرد. گذاشت که مردم نمایندگان خود را از مرکز و ولایات انتخاب کنند. این یکی از دست آوردهای خوب است که در آغاز کار نصیب مردم گردید و این که قسمی آزادی مطبوعات چهره کشود که اجازه می داد که شخصیت های ملی داکتر محمودی، غبار، کریم نذیهی، سیدمحمد دهقان و مولانا خسته و دیگران فعالیت های بیدار کننده روشنگری و نقد بر سیاست های اقتصادی حکومت شاه محمود خانی وارد نمایند و دانشجویان دانشگاه کابل اتحادیه محصلین و مبارزات روشنفکرانه داشته باشند. هرچند که در سال بعدی همزمان با تیره شدن روابط سیاسی افغانستان و پاکستان بر سر مساله پشتونستان آزاد، که در آن اسلام آباد در یک شاه دروغ انگلیسی تهمت بر حکومت شاه محمود خان بست که محرک اصلی شورش های پشتون های پاکستان برضد اسلام آباد است که در همدستی با هند قصد دارد که دولت جمهوری اسلامی پاکستان را در جنگ های قومی گیر اندازند، شاه محمود خان پدر دموکراسی شخصیت های ملی و روشنفکران و حتی عبدالحی حبیبی ثناگوی زبان پشتو که دموکراسی تاجدار شاه محمودی را نقادی می کرد را چنان چوب کاری های سیاسی به خون و زولانه زندان کرد که جزییات آن در کتاب های اصل تاریخ آمده است که در این مختصر نمی گنجد.

بطور خلاصه دست آورد های حکومت شاه محمود خانی در قلمرو اقتصاد قسمی که در پروژه اقتصادی هلمند که با شرکت کمپنی موریس کنودس امریکایی دیده می شود، که نه تنها پروژه سیصد هزار هکتار زمین قابل کشت را کمپنی در اختیار دولت افغانستان برطبق قرارداد نگذاشت و تنها سی هزار هکتار زمین قابل کشت را در هلمند به شاه محمود تسلیم داد، بلکه دولت قرضدار کمپی موریس امریکایی شد و بیست میلیون دالر دیگر که از درک فروش پوست قره قل بدست آورده بود را نیز به کمپنی موریس تحویل کرد و تازه هنوزهم مردم افغانستان قرضدار کمپنی امریکایی ماندند که موجب خشم نمایندگان و شخصیت های ملی از جمله داکتر محمودی {موسس حزب خلق و صاحب امتیاز جریده ندای خلق} در پارلمان شد و سیاست های اقتصادی شاه محمود خان به نقد کشیده شد که همین نقد بر حکومت خانواده حکمران {دیره دون هند انگلیسی} سبب خشم «پدر دموکراسی» شد و محمودی و غبار و مولانا خسته و بسمل و ده ها دانشجو و روشنفکر دانشگاه کابل به وسیله پولیس حکومت دموکراسی تاجدار دستگیر و روانه زندان محبس دهمزنگ شدند.

بسته شدن پای حکومت شاه محمود در قضیه سیاسی پشتونستان؛
دست آورد حکومت دموکراسی تاجدار در قلمرو جامعه و اقتصاد را بیان کردیم که ضرر ملی و سرکوب شخصیت ها و دانشجویان دانشگاه کابل را رقم زد. در قلمرو سیاست خارجی حکومت شاه محمود که در برابر اتهامات ناروای جنرال پاکستانی به حیث محرک اصلی شورش های پشتونهای پاکستان قرار گرفته بود، خلع و سلاح سیاسی شده بود بطوریکه در کار دیپلوماسی در قضیه پشتونستان نه خود مجرب بود و نه وزیر خارجه اش. فقط سردار محمدداوود خان وزیر دفاع از طریق کلوب ملی اعلامیه های هواداری از تشکیل پشتونستان آزاد می کرد و حکومت پاکستان را متهم به کشتار و سرکوب اجتماع جرگه بزرگ پشتون ها در چهار سده پشاور می کرد. از داعیه مردم پشتون آنطرف خط دریوند تاسرحد جدایی حمایت می کردند.اما حکومت شاه محمود و سلطنت با سیاست طبع 36 درجه که نه جنرال های پاکستانی گرم و سرد شوند تنها از طریق فرستاده شاه بنام نجیب الله که شخص بی تجربه در کار سیاست و دیپلوماسی چون کودک نوآموز سیاسی بود، به حضور جنرال ها عرض کردند که ما نمی خواهیم پشتون ها از پاکستان جدا شوند. ما تنها حق خودمختاری برایشان در پاکستان می خواهیم. یعنی در امور داخلی یک خودمختاری نیم بندبه ناف داشته باشند.

پس از سرکوب خونین جرگه بزرگ پشتونهای در چهار سده پشاور {1948} و کشتار کردن پشتون و دستگیری خان عبدالغفارخان رهبر پشتون ها، که منجر به فرار تعدادی مردم پشتون و رهبران پشتونستان آزاد به مناطق سرحدی پشتون نشین افغانستان در پکتیا و ننگرهار گردید، طیارت پاکستانی در سال 1948 و 1949 به بهانه کشتن شورشیان به مناطق سرحدی در داخل افغانستان از جمله مغل گی پکتیا حمله کردند.

جنرال های پاکستانی از جمله جنرال لیاقت خان و جنرال ایوب خان انگلیسی مزاج فتنه گر، این دروغ را در مبارزه با حکومت شاه محود تکرار می کردند که در عقب شورش ها حکومت افغانستان در همدستی هند عمل می کند. تنها داوود خان و اعضای کلوب ملی از جمله عبدالمجید زابلی تجار پر ثروت و نعیم خان و محمدگل مهمند دماغ قومی و نژادی بودند که در حمایت از پشتونستان آزاد احساسات مردم افغانستان را برضد پاگستان تحریک می کردند. پارلمان افغانستان به اکثریت آرا حملات پاکستان بر مغل گی افغانستان را محکوم کرد. احساسات مردم افغانستان برضد پاکستان چنان تحریک گردید که در سال 1949 داوودخان امر سفربری بسیج عمومی عساگر احتیاط را صادر کرد که فوج فوج دسته دسته فرزندان غیور اقوام ساکن افغانستان لبیک گفتند و ترس در دل جنرال های پاکستانی پیدا شد.
پاکستان در پرده سیاست منطقه ای انگلستان در جنوب آسیا در مبارزه با شوروی که چشم طمع به افغانستان دوخته بود، پیچ پای دخالت مستقیم افغانستان در کمک رسانی به شورشیان را در قضیه پناه دادن حکومت شاه محمود به رهبران شورشیان از جمله اجمل ختک و دیگران و مهمانخانه تیار کردن در مشرقی برای سران پشتون ها، محکم تر می پیچید. اوضاع سیاسی افغانستان به شدت تیره شده بود. در یک چنین اوضاع و احوال امریکا و انگلیس از پاکستان حمایت می کردند. وزارت مسعمرات انگلستان در سال 1950، پاکستان را وارث تمام امتیازات حکومت کمپنی در منطقه اعلام کرد.خطد دیورند مرز بین المللی شناخته شده سرحدی بین افغانستان و پاکستان تعریف کرد. امریکا در سال 1953 ارتش پاکستان را با سلاح های پیشرفته نظامی مجهز کرد و در زیر بال پیمان نظامی سیتو گرفت. امریکا نیز خط دیورند را مرز بین افغانستان و پاکستان خواند.

تنها دست آورد حکومت شاه محمود در قضیه سیاسی پشتونستان آزاد این بود که با پناه دادن تعدادی از سران و پشتون های خان های قبایل در شرق و جنوب افغانستان و تیارکردن چای خانه و مهمان خانه یک دهل دل خوشی به گردن مردم پشتون آنطرف سرحدپناه آورده به افغانستان انداخته بود که هرسال روز 9 سنبله دهل پشتونستان آزاد را بزنند و شعر خوانی کنند.

دور دوم بازی: شگرد از دموکراسی بسوی دیکتاتوری؛
فشارهای سیاسی پاکستان که پیچ پای دخالت افغانستان را هرچه بیشتر در قضیه پشتونستان و خط دیورند و ایجاد شورش در بی ثباتی پاکستان می پیچید. سیاسی-استراتژیک در راستای به ثمر نشستن پروژه کشیده شدن افغانستان بسوی شوروی بود. قسمی که انگلیس ها پلان کرده بودند. تاریخ نشان هنگامیکه این شایعه تبلیغاتی شد که که افغانستان در تیر رس دشمنان خارجی و داخلی قرار گرفته و پاکستان پلان حمله به افغانستان را در دستور کار قرار داده است و همزمان با آن کلوب ملی داوودخان با شعارهای تند به جنگ لفظی میان افغانستان و پاکستان دامن زد، در یک چنین اوضاع بود که سلطنت به بهانه اوضاع جنگی افغانستان و تهدیدات خارچی، در یک شگرد سیاسی از دموکراسی تاج دار شاه محمود خانی {1946-1953} بسوی حکومت دیکتاتوری صدارتی سردار محمد داوودخان {1953-1963} کذر کرد. در همین شگرد و گذر سیاسی دور دوم بازی ها، در زمان صدرات داوود که دهل سیاسی پشتونستان به گردن انداخته بود، پس از آنکه جان فوستر دالاس وزیر خارجه امریکا {برادر آلن دالاس رییس سیا در خدمت خانواده پر ثروت راکفلرها} در سال 1954، تقاضای حکومت داوود را رد کرد و با سردار نعیم معاون صدارت {برادر داوود} بطور ناهنجار برخورد نمود، داوود خان لوی جرگه خریداری سلاح را در سال 1955 تشکیل داد و فیصله شد که هرکشور که به افغانستان سلاح بفروشد حکومت افغانستان می تواند سلاح را از آن کشور بخرد، داوودخان نعیم خان برادرش را به حضور خرشچف وبولگانین وزیر خارجه شوروی فرستاد. خرشچف شاد زده شد و درخواست داوود را قبول کرد. خرشچف وبولگانین در دسامبر 1955 به عودت داوود به کابل رسیدند. رهبر شوروی «دوستی افغان شوروی» را در مبارزه با امپریالیسم در منطقه بسیار با اهمیت تعریف کرد. چک یکصد میلیون دالری را به حکومت داوودخان تقدیم نمود و محموله های سلاح های ساخت شوروی از کشور چکوسلواکیا در جنوری 1956 وارد کابل شد.

باوارد شدن مستشاران نظامی و ترجمان های فارسی زبان در ارتش افغانستان و همچنان وارد شدن انجینیرها و مهندس ها و آوازخوان های جمهوری های شوروی به افغانستان نفوذ اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و استخباراتی شوروی در افغانستان قایم شد. ظاهرشاه دوباره {جولای 1957 و اگوست 1963 } به شوروی سفر کرد. داوودخان چهار بار{در اکتوبر 1956، جون 1958، می 1960 و آپریل 1961} به شوروی سفر رسمی کرد. دوره صدارت داوود خانی دوره استبداد فکری و سیاسی بود. رهبران سیاسی و شخصیت های ملی به حاشیه کشیده شده بودند. داوودخان یکشبه عاشق فرهنگ و زمامداری شوروی شده بود.

دور سوم بازی: شگرد از دیکتاتوری صدارتی خانوادگی به دموکراسی؛
شاه در سال 1953 در حالیکه هیچ خطر واقعی داخلی و خارجی افغانستان را تهدید آنچنانی به جنگ نمی کرد، در حالیکه شاه محمود خودش را در چهره قهرمان پدر دموگراسی معرفی می کرد و خیال استعفا نداشت، شاه قضیه خطر جنگ افغانستان و پاکستان را برجسته کرد و یکباره دموکراسی را دور انداخت و بسوی دیکتاتوری صدارتی رفت. پس از وابسته شدن افغانستان به شوروی چیزی که انگلیس و امریکا در پی یک چنین وابستگی افغانستان به شوروی بودند که در خم و پیچ بازی ها سرانجام، شوروی را در تلک خونین افغانستان بدام اندازند، شاه پس از بازگشت از امریکا به کابل در سال 1962، در حالیکه داوود خان قصد استعفا نداشت و در پی تکمیل پروژه های نیم کار بود، در یک شگرد سیاسی بار دیگر از دیکتاتوری داوودخانی در 1963 بسوی دموکراسی و قانون اساسی دهه شصت گذر کرد تا در هرج و مرج سیاسی دهه شصت چپ ایدیولوژیک طرفدار شوروی در افغانستان به صحنه سییاست وارد شود.

در دهه شصت قانون اساسی و حکومت صدارتی پارلمانی، شاه به تاریخ 13 مارچ 1963، داکتر یوسف {تحصیل کرده آلمان از مردم هزاره افغانستان} را به حیث نخست وزیر کشور منصوب کرد. باز شدن فضای سیاسی چپ و راست و اسلامیست و ملی گرا را به صحنه فعالیت های سیاسی آورد. بتاریخ 11 جدی 1343 {اول جنوری 1965} چپی های مارکسیست -لنینسیت اندیشه طرفدار شوری، در منزل نورمحمدتره کی واقع کارته 4 کابل، نخستین کنگره جمعیت دموکراتیک را تشکیل داند. در این مجلس نورمحمدتره کی، بیرک کارمل، عبدالحکین شرعی جوزجانی، طاهر بدخشی، دستگیر پنجشیری، اناهیتا راتب زاد، سلطان علی کشمند، صالح محمدزری و دیگران حضور به هم رسانده بودند. طاهر بدخشی به پیشنهاد آدم خان جاجی به حیث رییس موقت کنگره و شرعی جوزجانی نایب رییس انتخاب شدند.

شاه که قانون احزاب را در کشوی میز سلطنتی محبوس کرده بود، چشم را بروی تشگیلات چپ و راست و اسلامیست بسته بود. به همه میدان داد تا بیایند و در یک جنگ ایدیالوژیک جهان بینی دار گیر کنند و دشمن همدیگر شوند. در سال 1344، سازمان جوانان مترقی چپ اندیش مارکسیست-لنینیست طرفدار اندیشه مائوتسه دون، به وسیله طرفداران اکرم یاری و داکتر هادی محمودی اساس گذاشته شد که هسته شعله جاوید را تشکیل داد. این سازمان در سال 1347 با محفل انجیر عثمان و شاهپور یکی شد و جریده نشراتی شعله جاوید را وسیله کار تبلیغاتی قرار دادند. اسلامیست ها نیز {داکتر نیازی، داکتر عمر، حبیب الرحمن، ربانی و سیاف} در خانه استادر بانی در سال 1964 نهضت اسلامی را اساس گذاشتند و سازمان جوانان مسلمان را در دانشگاه کابل وارد کار زار علیه چپ طرفدار شوروی و شعله ای ها کردند.

دهه شصت هرج و مرج سیاسی را آورد. همه احزاب سیاسی را دشمن هم ساخت.
در این آشفته بازار دهه ی شصت قانون و دموکراسی، سلطنت دست دانشجویان دانشگاه کابل {بیشتر چپی ها و طرفدران داوودخان} و شاگردان مکاتب و احزاب سیاسی را به یخن حکومت های صدارتی و پارلمان انداخت بطوریکه پس از واقعه 3 عقرب 1344، که چپی ها در کشمکش ها صدراعظم یوسف خان در افتادند و قوای امنیتی بر تظاهرکننده ها فیرهای هوایی کردند و سپس بسوی جمعیت فیر کردند که اثر آن چند نفر زخمی شدند و یک تن بنام عبدالخالق کشته شد، دانشگاه کابل به مرکز تصمیم گیری سیاسی در بقا و زوال صدراعظمان منتصب شاه، تبدیل شد. به اثر تظاهرات خون خواهی عبدالخالق بود که، شاه در 29 اکتوبر 1965، یوسف خان را برطرف کرد و میوندوال را وارد بازی ساخت. میوندوال چنان خون بینی شد که به حیث جاسوس سی آی ای معرفی شد و دانشجویان چپ طرفدار شوروی و طرفداران داوودخان و شعله ای ها و اسلامیست ها چنان عرصه را بر میوندوال تنگ کردند که در اوج نظاهرات ضدمیوندوال، شاه در نوامبر 1967، میوندوال را از کار برکنار ساخت.

بعد از آن نوراحمد اعتمادی، داکتر ظاهر و موسی شفیق نیز در هرج و مرج سیاسی تاب ماندگاری پیدا نکردند. در گرماگرم هیاهوی سیاسی تظاهرات ضدسلطنتی و حکومت موسی شفیق {1974-جولای1973} بر سر امضای معاهده آب هلمند با ایران، هانری کسنجر {مشاور امنیت ملی ریچاد نیکسون طراح جنگ ویتنام} وارد کابل شد و به هوتل بین المللی انترکانتینتال در باغ بالا رسید. ظاهرشاه پس از دیدار با کسنجر تو گویی چراغ سبز از کسنجر {تیوریسن باند محارم} دریافت کرد که میدان را به نفع داوودخان و چپ شوروی که علیه سلطنت متحد شده بودند خالی سازد، در حالیکه از فعالیت های عقب داوود خان و پرچمی های برای براه انداختن کودتا علیه سلطنت بوسیله ضبط اخوالات شاهی باخبر بود، در گرماگرم هیاهوی هرچ و مرج سیاسی، کسالت و خستگی مریضی را بهانه کرد و از افغانستان بسوی ایتالیا پرواز نمود. بعد از سپری شدن چند روز در نیمه شب ساعت 1 بجه شب/روز 26 سرطان 1352، داوود خان و پرچمی های طرفدار شوروی کودتای سفید که بینی یک نفر از اعضای خانواده شاهی خون نشد برضد سلطنت براه انداختند. گلم نیک قرن پادشاهی خانواده حکمران جمع شد. گلم جمهوریت خانوادگی به رهبری داوودخان هموار شد.

کشمکش سیاسی داوود با خلق و پرچم؛
سقوط سلطنت نقطه ای عطف در تاریخ سیاسی افغانستان است. سقوط سلطنت رشته حوادث سیاسی اندام وار را آورد که سرانجام داوودخان در دام شوروی و کودتاچیان 7 ثور گیر کرد. داوود خان {26 سرطان 1352-7ثور1357} با هیجده نفر از اعضای فامیل اش به رگبار بسته شدند. کودناچپیان خلق و پرچم به قدرت رسیدند. داوود خان در آغاز با قبضه کردن ریاست جمهوری و وزارت دفاع و صدارت، پُست معاون صدارت را به حسن شرق، وزارت داخله را به فیض محمد{پرچمی} داد. عبدالحمید محتاط {پرچمی} به وزارت مخابرات رسید. عبدالله وزیر مالیه، غوث الدین فایق{پرچمی} وزیر فواید عامه تعیین شد و مقام قوماندانی ژاندارم پولیس به عبدالقدیر نورستانی رسید.

داوودخان در آغاز کار با پرچم متحد شد و لبه تیز حملات را به روی دشمن مشترک- اسلامیست های مکتبی {داکتر عبدالرحمن نیازی رییس فاکولته شرعیات، داکتر عمر، حبیب الرحمن، ربانی و مسعود و سیاف نهضت اسلامی} و شعله ای ها متمرکز کرد. اولین قربانی جمهوریت داوود و پرچم، هاشم میوندوال {صدراعظم سابق و رهبر حزب دموکرات مترقی و صاحب امتیاز جریده مساوات} است که بعد از کودتای 26 سرطان 1352، از سفارت در اروپای شرقی، به کابل برگشته بود،... که 20 سپتامبر 1973، به اتهام کودتا علیه جمهوریت بدست رژیم جمهوریت بقتل رسید.

داوودخان در سال 1975 با پرچم در افتاد. افراد سیاسی پرچم را از بدنه حکومت تصفیه کرد. پس از دورساختن پرچمی های طرفدار شوروی، در اپریل 1977، داوود خان که کله خراب اشرافی خود بزرگ بین داشت، در داخل پارلمان شوروی با برژنیف در افتاد. برژنیف که از دست داوود خان عصبانی بود که چرا شمشیر برضد دوستان مسکو کشیده، در حضور کاسگین صدراعظم و پودگورنی وزیر خارجه شوروی، به داوود خان گفته بود که: «در شمال افغانستان جاسوسان امپریالیسم می آیند، قبلا به همچو مسایل توجه می شد ولی اکنون چندان توجه به آن نمی شود». داوود خان با شنیدن این حرف جنون زده می شود و با گفتن این جملات که این حق انحصاری افغانستان است که در خاک خویش چه کسی را می گذارد و چه کسی را نمی کذارد. در این مورد تمام شرایط حُسن همجواری و همسایکی نیک درنظر گرفته شده است». داوودخان با این بیانات با عصبانیت پارلمان شوروی را ترک کرد. برژنیف، سیاست کرد و به داوود در حال ترک پارلمان به خنده گفت که: «شما خواستار ملاقات خاص با من شده بودید. وقت آن را تعیین کنید. داوود خان به عصبانیت پاسخ داده بود: «دیگر ضرورتی به آنچنان ملاقات نیست. مسایل حل شدند».

تغییر سیاست خارجی داوود وپایان درامه جمهوریت؛
داوودخان پس از بازگشت از شوروی، برای نزدیکی با جهان اسلام و امریکا و غرب، سیاست جدید را در دستور کار قرار داد.داوودخان در می 1977 به مصر سفر کرد و با انورالسادات دیدار نمود. بعد به سعودی و لیبی نزد شهزادگان آل سعود و معمرالقذافی رییس جمهور لیبی رسید. از آنجا به کویت سفر نمود. در بازگشت از کویت به افغانستان از فضای ایران به هرات رسید و در آنجا توقف کرد. در شهر هرات در حضور جمعیت بزرک، به چپ طرفدار شوروی حمله کرد و آنها را مسبب بی ثباتی اوضاع سیاسی کشور نامید.

روابط سیاسی داوود خان با امریکا و غرب و کشورهای غیرمنسلک و جهان اسلام گسترش یافت. داوود خان سعی کرد از امداد های مالی آنها برای نجات افغانستان از وابستگی اقتصادی و نظامی استفاده کند. اما امریکا و انگلیس که فکر باز کردن راه برای به دام افتادن شوروی را در کله ها پخته می کردند، صحنه ها را نظارت می کردند تا گلم جمهوریت داوود در افغانستان به وسیله هواداران شوروی جمع شود.

کودتای 7 ثور1357؛
داوودخان در خم و پیچ بازی ها ی جنگ سرد، به نقطه ای رسیده بود که راه بازگشت نداشت. یک رشته حوادث و اتفاقات سیاسی که با قتل های زنجیره ای ترور علی احمد خرم وزیر پلان بدست مرجان 1977، و ترور میر اکبر خیبر {شام 28 حمل 1357} همراه بود، در صحنه سیاست داخل افغانستان رخ داد. قتل خبیر {پرچمی} رهبران خلق و پرچم {خلق و پرچم پس از انشعاب در دهه شصت به وساطت حزب کمونیست هند و عراق در سال 1356 دوباره باهم وحدت کردند} را در مراسم تشیع جنازه خیبر {30 حمل 1357} به روی داوود زد. ببرگ کارکل، کریم میثاق و تره کی برضد داوود سخن گفتند و حفیظ الله امین {دستگیر پنجشیری، در کتاب «ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق» آورده است که حفیظ الله امین با داوود تاردوانی های مخفی داشت و در داخل اردو بدون مراعات ظوابط کار مخفی، فعالیت می کرد. وقتی که از تره کی سوال می کردیم که چرا امین ظوابط مخفی کاری را در جذب افسران اردو مراعات نمی کند،؟ تره کی لبخندی می زد و می کفت امین صاحب کار خود را می فهمد}، در مراسم تشیع جنازه خیبر سخنرانی نکرد و سکوت بود.

داوود فرمان دستگیری سران خلق و پرچم {بدون امین که بعداً گرفتار شد} را در شام 6 ثور صادر کرد. تره کی، ببرک و دیگران همه گرفتار و در زندان قوماندانی امنیه پولیس کابل محبوس شدند. به جز حفیظ الله امین که پیش از دستگیری صبح 7 ثور پلان کودتا را به وسیله پسر خوردسال اش به کودتاچیان اسلم وطنجار، عمر شریف رساند.

روز 7 ثور ساعت 11 قبل از ظهر کودتاچیان 7 ثور از قوای 15 و 4 زرهدار واقع پلچرخی به قوماندانی اسلم وطنجار، تانک ها و زرهپوش ها را به ضد داوود به حرکت آوردند. رهبران خلق و پرچم از زندان رها ساخته شدند. قصر ریاست جمهوری هدف قرار کرفت. این در حالی بود که حکومت داوود بی خبر از اوضاع و احوال جلسه شورای وزیران را در ارک دایرکرده بود. غلام حیدر رسولی وزیر دفاع و قدیر نورستانی وزیر داخله در جلسه حضور داشتند که قوت های اسلم وطنجار و عمر شریف {خلقی} بروی گارد ریاست جمهوری آتش کشودند. دگروال قادر {پرچمی معاون مدافع هوایی} از هوا برضد داوود فعال شد. شام 7 ثور مقاومت سربازان ارگ ریاست جمهوری بر اثر حملات هوایی و زمینی کودتاچیان، شکسته شد. کودتاچیان ثور بر داوود پیروز شدند. اما این پیروزی پس از سه ما به جنگ میان خلق و پرچم تبدیل شد که پیامدهای بعدی آن منجر به اشغال افغانستان 27 دسامبرسال 1979، بوسیله شوروی شد.

درگیری خلق و پرچم؛
با به قدرت رسیدن چپی های طرفدار شوروی مارکسیست لنینیست در افغانستان فصل جدید مبارزات خونین کشوده شد. رژیم کودتا که نه مارکس را می فهمید و نه لنین را و نه تاریخ و فرهنگ و سلحشوری مردم غیور مسلمان افغانستان را و نه شرایط عینی مذهبی مردم اش را می شناخت، با شعارهای انقلابی و با شعارهای شبه علمی و زنده باد «انقلاب شکست ناپذیر 7 ثور» و سور خلقی گفتن ها و فرمان های آنچنانی نورمحمدتره کی، از بی خبری ها و عدم شناخت جامعه و مردم و رواج دهل و سرنی و رقص و آواز در استیژهای خیابانی و همچنان با بکار انداختن مسلخ اکسا {اسدالله سروری رفیق تره کی رییس مسلح آکسا بود که جنون آدمکشی داشت} و کشتارهای سران قومی و استادان و معلمین و شخصیت های ملی دیگراندیش و ایجاد رعب و خُوف و ترس در جامعه، قادر نشد جلوی جنبش های خودانگیخته آزادیخواهانه مردمی و قیام برای رهایی از چرخه ظلم ناروا را بگیرند.

میان خلقی ها {اکثر پشتون} و پرچمی ها {اکثرتاجیک ها} که جوهرش را مساله ملی می ساخت، سه ماه بعد از کودتای ثور، چهره تاب داد. حفیظ الله امین خودش را قوماندان اعلی «انقلاب ثور» خواند و پرچمی های حریف را از جمله ببرک کارمل، بریالی، اناهیتا راتب زاد و دیگران را متهم به کارشکنی در راه به ثمر رسیدن اتقلاب ثور نمود. امین که خودش را «استالین افغانستان» می نامید، در سرطان 1357، در جوشش ناسونالیزم عظمت طالبانه قومی، ضربه مرگ باری بر بدنه پرجم وارد کرد. رهبران پرچم از جمله ببرک کارمل، بریالی، نجیب، اناهیتاراتب زاد و دیگران را از صحنه قدرت سیاسی دور کرد و به سفارت خانه ها در اروپای شرق و ایران فرستاد.

به حاشیه کشیده شدن پرچم {اکثر تاجیک ها} از صحنه قدرت سیاسی و همچنین دستگیری جنرال عبدالقادر وزیر دفاع {پرچمی} و سلطان علی کشتمند {پرچمی} به اتهام کودتا علیه انقلاب ثور و شروع شدن کار تصفیه کادرهای پرچمی {تاجیک ها هزاره ها و پشتون های نجیب الله} نه تنها بار دیگر خلق و پرچم را به روی هم در یک تنش سیاسی دشمنانه زد که زیرَک اش مساله ملی است که قبلا همین مساله ملی در دهه شصت خلق و پرچم را به روی هم زد و منجر به انشعاب حزب خلق شد، بلکه خشم رهبر شوروی برژنیف را علیه امین چنان جوشان داغ ساخت که در سپتامبر 1979 {سنبله 1358}، هنگامیکه تره کی پس از ختم کنفرانس کشورهای غیرمنسلک، وارد مسکو شد، تره کی را بسوی وحدت با پرچم فرمان داد و پروژه قتل امین را در دستور کار نورمحمدتره کی استاد حفیظ الله امین قرار داد که در همکاری با پوزینف سفیر شوروی در افغانستان، سر شاگرد بی وفا را از سرش جدا سازد که داستان تغییر کرد. استاد نتوانست، شاگردش را بکشد اما شاگرد-حفیظ الله امین که می کفت من و تره کی {هردو فاشیست بودند} گوشت و ناخون هستیم، گوشت و ناخون از هم جدا نمی شوند، سر تره کی-استاد را زیر بالش کرد و بالشت بدهان در کوتی باغچه خفکش کرد و همه قدرت را در دست گرفت.

یک رشته رویداهای زنجیره ای چهره کشود. حفیظ الله امین با به قتل رساندن تره کی سنبله 1358 {تره کی به دستور شوروی در پی کشتن حفیظ الله امین گردید که امین زخمی شد و نجات پیدا کرد وتلون کشته شد} قدرت حزبی و دولتی را در 25 سنبله 1358،تصاحب کرد. او داکترشاه ولی را به امریکا فرستاد و با پاکستان در تماس شد. قرار شد آغاشاهی وزیر خارجه پاکستان برای امضای توافقنامه حمایتی افغانستان از پاکستان و پاکستان از افغانستان، به تاریخ 25 دسامبر 1979، وارد افغانستان شود.

نزدیکی امین به امریکا و پاکستان، برژنیف سخت بر امین غضبناک ساخت بطوریکه در حضور اندروپوف {رییس ک جی بی}، گردمیگو وزیر خارجه شوروی و استیوف وزیر دفاع شوروی، امین را «مرد ناپاک » خواند تصمیم گرفته شد به امین پیام داده شود که رهبر شوروی نظر خود را درباره افغانستان و پاکستان به تاریخ 30 دسامبر ابراز می کند و بنابراین آمدنِ آغاشاهی را از 25 دسامبر به 30 دسامبر معطل کنید. برژنیف، که امین را در آغوش سیاست های امپریالیسم در افغانستان می دید عزم را جزم کرد و تصمیم به لشکرکشی و اشغال افغانستان و بقتل رساندن مرد ناپاک شد.

بدام افتادن شوروی در تلک خونین افغانستان؛
به تاریخ 23 دسامبر 1979، احمد جانویچ تابیوف سفیر شوروی در کابل با امین دیدار کرد و پیغام برژینف را به او داد که سفر آغاشاهی را از 25 دسامبر به 30 دسامبر معطل کنید. امین با داکترشاه ولی و صالح محمدزری مشورت کرد. صالح محمدزری، نظر داد درست است تا رسیدن یاداشت برژنیف انتظار کشید. شاه ولی می کفت: مساله خیلی مغلق و بغرنج است. من تشویش دارم. زری می گفت تشویش نکنید. شاه ولی مساله لحظه است. شرایط زمانی و مکانی ما را به تشویش می اندازد. شهر روم در یک شب آتش گرفت {تاریخ معاصر افغانستان کاندیداکادیمسین محمد ابراهیم عطایی. ترجمه دکتور حمیل الرحمن کامگار، چاپ انتشارات میوند کابل. ص 422-423}

در حالیکه امین، به تحکیم قدرت در افغانستان فکر می کرد، قوای شوروی به تاریخ 27 دسامبر 1979=6 جدی 1358، به افغانستان رسید. حفیظ الله امین در تپه تاج بیک در غرب کابل به دام نیروهای شوروی افتاد و استخوان هایش تا امروز پیدا نشده است.

در واقعیت، بستر رویدادهای سیاسی افغانستان پس از جنگ جهانی دوم، در خم و پیچ بازی های بسیار پیچیده جنگ سرد، قسمی سمت و جهت و مسیر پیدا کرد که شوروی خودش را به دام افغانستان انداخت. چیزی که انگلیس و امریکا می خواستند. برژنسکی مشاور امنیت ملی جیمی کارتر در گفتگو با روزنامه فرانسوی در سال 1989، گفت: «ما دوستانی داشیتم. فکر ما عالی بود. ما شوروی را تحریک کردیم که خودش را به دام افغانستان بیندازد. ویتنام اش را آنجا ببیند». روزولت رییس جمهور وقت امریکا گفت است: «در جهان سیاست هیچ چیز اتفاقی و تصادفی نیست. اگر می بینید که در اینجا و یا جای دیگر حوادث چهره می کشاید، بدانید که قبلا همانطور پلان شده است».

محمد صدیقی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
جنگ جهانی
افغانستان
شوروی
آمریکا
انگلیس
نظرات بینندگان:

>>>   Homaira Omar
درحالیکه افغانستان به عنوان قطب ستراتژیک در آسیای میانه شناخته می شود ؛ در چهارراه مسیرهای خط لوله و ذخایر مهم نفت و گاز نیز قرار دارد .افغانستان ثروت عظیم معدنی و همچنین ذخایر گاز طبیعی بدون استفاده زیادی دارد. براساس گزارش مشترک پنتاگون ،سازمان زمین شناسی ایالات متحده (USGS) و USAID ،گفته می شود که افغانستان دارای ذخایر معدنی "قبلاً ناشناخته" و دست نخورده است که ارزش آن به تریلیون ها دالر میرسد اما،مردم ما در فقر و ناداری بسر میبرند .

چرا کشور ما در گیر جنگ و چرا مردم ما فقیر و بیچاره نه باشند ؟؟زمانیکه فرزندان نا اهل وبی احساس با بیگانه ها به خاطر حفظ منافع خود و بیرونی ها علیه مادر وطن دست بدست همدیگر دهند سرانجام نتیجه چه میشود ؟؟ غارت و دزدی معادن توسط اشغالگران خارجی و دزدان داخلی ، ادامه جنگ ، بی ثباتی و نا امنی و ادامه فقر می باشد .کشوری که دارای معادن سرشار ،آبهای فروان ،زمین های قابل زرع ؛نسل جوان و با انرژی ؛مردمان با استعداد و زحمتکش دارد دلیل فقر آنها بی کفایتی حکومت مزدور و دستنشانده امریکا است.

>>>   Anwar Rawi·
قیام مردم
از قیام عدالت خواهی مردم آمریکا باید آموخت .
مردمی که به خود آگاهی و خود ارادیت برسند ؛ هیچگونه بی عدالتی را تحمل نمی کنند ؛ تمدن بیشرفته و تکامل اجتماعی این نعمت را به انسانها به ارمغان می آورد ؛ مردم آگاه و عدالت خواه آمریکا , بخاطر کشته شدند یک نفر بدست پولیس , به خیابان ها ریخته اند و از دولت میخواهند که مرتکبین آن جنایت را به پنجه قانون بسپارند ؛ نه از پولیس ترسی دارند و نه از شکنجه و زندان و لت و کوب پلیس می ترسند , چون میدانند که عدالت هزینه میخواهد و آگاهانه حاضرند با گوشت و پست خود آنرا بپردازند ؛ ولی در کشور مصیبت بار ما هزاران نفر بدست فاشیست های اوغان کشته میشوند و خانه های مردم در بامیان بدست فاشیست های هزاره ویران میشود ؛ ولی یک نفر از جای خود تکان نمی خورد ؛ گذشته آز آن دولت فاسد فاشیستی جنایتکاران را هزار هزار رها می سازد تا دست به جنایات بیشتر بزنند , ولی آب از آب تکان نمی خورد ...
اگر در آمریکای برای کشتن یک نفر قیام عمومی صورت می گیرد , باید در کشور ما افغانستان انقلاب صورت گیرد و کشور از وجود جنایت کاران پاک گردد ؛ ولی افسوس ....

>>>   Wakilahmad Pedram·
مدیرت غلط کرونا دزدی پول های کمک شده از کافرها وگمشدن پولها بدست مسلمانان عدم موجودیت تستهای تشخیصی اینها همه در ذات خود فاجعه است

>>>   Bashirahmad Bezhan
مقبره سازی یاتوطیه؟
تفاوت قضاوت ها ودیدگاه هانسبت به
رویدادهاوشخصیت های تاریخ معاصرافغانستان
بسیارمعمول است؟

واما
زنده یاد ببرک کارمل یگانه رهبر کابلی الاصل که درتقوای
سیاسی،پاکیزه گی ووطندوستی هیچگاهی درتاریخ تکرار
نخواهدشد.

ببرک کارمل یگانه رهبری کابلی الاصل که برای یک قوم نه
برای همه اقوام معظم افغانستان فکرمیکرد.
و ببرک کارمل یگانه رهبرکابلی الاصل که درزمامداری اش
یک وزیر،معین،والی،رییس و مامورفاسدوغاصب
وجودنداشت.

ببرک کارمل یگانه رهبرکابلی الاصل،باجیب خالی
امدوباجیب خالی برگشت
معیارقضاوت چیست؟

>>>   کی پالید که استخوانهایش پیدانشد ؟>؟
مانند امین انسان ثانی تاحال خلق نشده باشد ۀآنقدر شجاع با استعداد ، هرچه خواست بدست آورد ، اگر امین نمی بود آن تره کی وآن کارمل شجاعت واستعداد کودتا را نداشتند وحتی کسی به حرف آنها یک فیرهوائی هم نمیکرد همان استواری جرئت وکارزمای امین بود که با یک پیامش ، صد ها تانک بحرکت درامد ده ها سرباز وافسر برای تطبیق امر امین جان خودرا فدا کردند ، از نظر روانی وروانشناسان فردیکه خوب خوب یا بدبد باشد دوستانش تا آخر با او هستند اما اگر مانند ع مخنث باشد دوست ودشمنش همه روزه تغیر می یابد ،
پیروان امین جان خودرا برایش فدا میکردند ، چنانچه زمانیکه یاوران تره کی بالای امین فیرنمودند سید داود ترون خودرا سپر قرارداد خودش قربانی شد وامین نجات یافت .
آیا یک مرغ حاضر است خودرا برای کرزی تره کی یا غ و ع قربانی کند ؟؟
ر

>>>   تا غنی در قدرت است روز خوبی را کس نمی بیند.

>>>   با عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمامی شما عزیزان دست اندر کار.
به امید موفقیت های هر چه بیشتر شما.

>>>   کشورهایی که در آنجا دموکراسی و حاکمیت ملی مستقر نیست، همواره سرنوشت کشور و جامعه توسظ عوامل داخلی یعنی حاکمان وابسته و دیکتاتور و ضد ملی، خودبخود از طرف بیگانگان رقم زده شده و می چرخد و هرگز به صلح و ثبات نرسیده و نمی رسد.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است