تاریخ انتشار: ۱۲:۳۳ ۱۳۹۹/۴/۱۱ | کد خبر: 164019 | منبع: | پرینت |
ترجمه فارسى كتاب كشمكش بر سر قدرت در افغانستان از چاپ برآمد.
نويسنده اين كتاب، كاى ايده ديپلمات نارويژى، نماينده ويژه سازمان ملل در افغانستان است. او كه از سال ٢٠٠٨ الىٰ ٢٠١٠ بعنوان نماينده ويژه ملل متحد در افغانستان ماموريت داشت. چشمديد ها و خاطراتش را در اين كتاب بيان نموده.
او در كتابش به نحوه حضور جامعه جهانى و سربازان خارجى، قوت گرفتن مجدد طالبان، روند دولت سازى و برگزارى انتخابات پرچالش در افغانستان پرداخته و از فقدان استراتيژى و عدم همآهنگى جامعه جهانى تا ضعف و تفرقه در رهبرى حكومت افغانستان را برجسته ساخته.
از آنجائيكه محتويات اين كتاب، چشمديد ها و خاطرات يك نمائنده ويژه و با صلاحيت سازمان ملل است كه در تصميمگيرى ها و شكلگيرى قضاياى آن سالها، نقش و سهم مستقيم و مؤثر داشته، بناً ميتواند روشنگر زواياى تاريك تحولات سياسى آن مقطعى از تاريخ معاصر كشور ما باشد كه شايد مطالعه آن براى نسل هاى امروز و فرداى ما مفيد و آموزنده باشد.
روى اين ملحوظ من و دختر عزيزم، اقدام به ترجمه آن به زبان فارسى درى نموديم تا سهم اندكى در روشنگرى و اطلاع رسانى در اين زمينه ايفاء نموده باشيم. از برادر و دوست عزيز و ارجمندم جناب سلطان احمد غريق و همكاران گرامى شان، قلباً سپاسگزارم كه در مراحل مختلف چاپ اين كتاب، عنايت و همكارى صميمانه و صادقانه نمودند.
محمد عارف منصوری
>>> تشکر منصوری صاحب
از طریق دسترسی به کتاب یاد آوری نه کردید.
و مهم تر از همه اینکه هیچ دست اندر کار سیاست یا به اصطلاح سیاست مدار وطنی جرئت نکرده که بی پرده حقایق را بنویسد.
سپنتا و خرم و یکی دو تای دیگر به نرخ روز چیز هایی را فروختند و چیز هایی را پاسره کردند.
>>> چگونه کتاب را بدست بیاوریم ؟
>>> فردوسی » شاهنامه » سهراب
سرافراز باشی به هر انجمن
از ایران هر آنچت بپرسم بگوی
همه نامداران آن مرز را
چو طوس و چو کاووس و گودرز را
ز بهرام و از رستم نامدار
ز گردان ایران ورا نام چیست
بدو گفت کان شاه ایران بود
درفشان یکی در میانش گهر
چنین گفت کان فر آزادگان
زده پیش او اختر کاویان
برو بر نشسته یکی پهلوان
همی جوشد آن مرد بر جای خویش
نه مردست از ایران به بالای اوی
نه بینم همی اسپ همتای اوی
درفشی بدید اژدها پیکرست
بران نیزه بر شیر زرین سرست
چنین گفت کز چین یکی نامدار
بنوی بیامد بر شهریار
بپرسید نامش ز فرخ هجیر
بدو گفت نامش ندارم بویر
بدین دژ بدم من بدان روزگار
کجا او بیامد بر شهریار
غمی گشت سهراب را دل ازان
که جایی ز رستم نیامد نشان
نشان داده بود از پدر مادرش
همی دید و دیده نبد باورش
کسی کاو بود پهلوان جهان
میان سپه در نماند نهان
نگهبان هر مرز و هر کشورست
کنون رفته باشد به زابلستان
که هنگام بزمست در گلستان
بدو گفت سهراب کاین خود مگوی
سرافراز باشی به هر انجمن
ترا بینیازی دهم در جهان
گشاده کنم گنجهای نهان
کسی را که رستم بود هم نبرد
بدو گفت سهراب از آزادگان
چرا چون ترا خواند باید پسر
بدین زور و این دانش و این هنر
که چندین ز رستم سخن بایدت
زبان بر ستودنش بگشایدت
از ایران نیاید کسی کینه خواه
نباشد به ایران تن من مباد
چنین دارم از موبد پاک یاد
--------
بلى من نوکر ايران فردوسى ام
من هم شهرى فردوسى ام
يکى از پايتختهاى خراسان
آن پارسى ستان آن پارسى زبان
خوشم که افغان و فغان نيستم
افغان دشنام است به من
ايران فردوسى خوشنام است به من
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است