مذاهب و فرق اسلامی
نقش مخرب عربستان سعودی در افغانستان (ششم)
سپاهیان وهابی تکفیری بن سعود که در برابر سپاه وهابی شیخ محمد مقاومت می کردند، به سختی سرکوب و اموال و زن و فرزندان شان بنام کافران مرتد حربی چپاول و به غنیمت جنگی گرفته شد 
تاریخ انتشار:   ۱۸:۰۰    ۱۳۹۹/۴/۲۳ کد خبر: 164154 منبع: پرینت

نگاهی به سیر تدریجی پیدایش «مذهب» وهابی؛
پیدایش مذاهب اعتقادی و فقهی؛
«قرآن به عنوان دین برای مسلمین آمد ته برای طریقه و مذهب نظری. مردم در آن احکامی را دریافت می کردند، لکن در آن به عقاید برنخوردند».
در صدر اسلام قرآن کریم محور و مرکز دین اسلام بود: «اَنزَلَ الکتاب والمیزان» قران محور و میزان دین اسلام است. پیامبر{ص}، صحابه کرام و سایر مسلمین از قرآن اطاعت و پیروی می کردند. پیامبر{ص} آیات وحی خدا را دریافت و تلاوت می کردند. کاتب های وحی آیات را روی پارچه های چوپ و سنگ های صاف و قطعات پوست می نوشتند. پیامبر گرامی معلم و شارع قرآن بودند. سوالات مسلمین صدر اسلام ساده بود. سوالات مسلمین صدر اسلام نه از جنس سوالات کلامی علم کلام {مذهب اعتقادی متکلمین اسلمی} بود و نه از جنس سوالات فلسفی که پس از آنکه سپاه اسلام امپراطوری های بزرگ جهان کهن امپراطوری ساسانی، امپراطوری روم صغیر و پادشاهی بزرگ مصر را شکست و سپس در زمان امپراطوری اموی ها و عباسی ها و عثمانی ها که بر اضافه از نصف جهان فرمان روایی داشتند، با پیدایش مذاهب اعتقادی متکلمین و مذهب فلسفی اسلامی، سوالات بزرگ مطرح شد که جنگ های فکری اشاعره {اهل حدیث} و معتزله که مذهب کلامی اعتقادی شان مبنی بر عقل بود را آورد که همراه با جنگ فکری متکلمان و فیلسوفان اسلامی و جنگ فقهی و اهل تصوف و عرفان را آورد. {بعداً به این مساله خواهیم پرداحت}.

در هرصورت، در صدر اسلام سوالات ساده بودند اکثراً درباره لغات که صحابه و مردم معنای آن را نمی فهمیدند پرسان می کردند. پیامبرگرامی معنای آنرا همراه با ارشاداتی بیان می نمودند. مردم در صدر اسلام بدون آنکه به دانشگاه بروند و یا درمدارس بروند قرآن را می فهمیدند و به آن عمل می کردند. شکفت انگیز این است که امروز دانشگاهی ها و مدرسه ای ها و فاکولته شرعیاتی ها و همچنان فقهیان جهان اسلام جنگ فقاهتی و تفسیری کلامی و فلسفی و روایتی نقلی حدیث مدار در جهان مذاهب و فرقه های سنی و شیعه با نوشتن کتاب های آنچنانی و نبردهای اعتقادی با تفسیرهای کلامی و فقاهتی و روایتی بر سر فهم صحیح قرآن به روی هم می زنند و شوربختانه تا امروزه قرآن را نشناخته اند، حق شناختن آن قسمی مسلمانان نا دانشگاه و نا مدرسه رفته به شمول صحابه پیامبر {ص} می فهمیدند و به آن عمل می کردند.

در هرصورت، در صحیح مسلم آمده است که «پیامبر{ص} فرمودند که فقط قرآن را کتابت کنند. نه حدیث را. زیرا پیامبر (ص) نمی خواست در جنب کتاب خدا کتاب حدیثی کتابت شود که دوکتاب می شد و مشکلات را می آورد. مسلمین احادیث پیامبر{ص} و ارشادات وی را حفظ و سینه به سینه از نسل به نسل دیگر منتقل می کردند. بعدها در زمان عمربن عبدالعزیز از پادشاهان نیکوکار اموی که مرد پرهیزکاربود، به امر وی محدثین حدیث را کتابت کردند که همراه با جعل حدیث همراه بود.
در صدر اسلام تا سیصدسال نه سنی بود و نه شیعه و نه مذهب و طریقه و نه فقه و روحانی و نه مجتهد و نه روحانی و نه شیخ الحدیث، شیخ القران و نه مفتی و آیت الله و نه مرجع تقلید و نه مذاهب اعتقادی و فقهی و نه مدارس الحدیث، قسمی که امروز در جهان اسلام در کشورهای سنی مذهب و شیعه مذهب می بینیم. پرسش این است که حالا این ها را از کجا آورده اند؟

جهانی شدن اسلام؛
پس از رحلت حضرت خاتم الانییا{ص} در سال 632 میلادی در مدینه و آغاز دوره خلفای راشده {جانشینان پیامبر (ص)، ابوبکر{رض}، عمر{رض}، عثمان{رض} و حضرت علی{رض اا-40 هجری-622-661] در زمان خلافت خلیفه دوم عمر فاروق، وقتی که مسلمانان سه قدرت بزرگ آنزمان امپراطوری ساسانی ایران، امپرطوری روم صغیر و شاهنشاهی مصر را شکست دادند، بخش بزرگی از حوزه تمدنی غرب آسیا کشیده شده به شمال افریقا {مصر}، تحت کنترول مسلمان اعراب قرار گرفت، علمای اسلام با فرهنگ های اقوام متفاوت و مذاهب و اعتقادات و همجنان مذاهب کلامی و فلسفی و دانش های جدید علمی و رسوم و سنن اداب و موضوع ها و مسایل و معضلات جدید روبرو شدند.

در زمان امپراطوری اموی ها در دمشق {40-132 هجری-661-750میلادی}، که وسعت و پهنه متصرفات آنان از اقیانوس اطلس تا آنسوی مرز هند و ترکستان و از اقیانوس هند تا فقاز و دیوار قسطنطنیه و جنوب اسپانیا در اندلس می رسید و همچنان در زمان دولت عباسیان که جانشین دولت امویان گشت {132-656 هجری=750-1258} علما و فقه های مسلمان با مذاهب زرتشیان و برهمانیان و مذاهب متکلمان و متصوفین و عرفای مسیحی روبرو شدندکه متکلمان مذهب ملکانی و یعقوبی در دمشق در تکوین عقاید کلامی متکلمین اسلامی {معتزله، اخوان الصفا و اشعری ها} نفش مهمی بازی کرده اند. قسمی که نو افلاطونیان از جمله فلوطین با بر افتادن از شور و حال جلوه عشق و وحدت وجودی و فنا و بقا که از تصوف هند به عاریت گرفته بودند، نقش مهمی را در تکوین و شکل گرفتن تصوف و عرفان اسلامی و متصوفین و عرفای اسلامی در قرن های دوم و سوم هجری، در دمشق و عراق و فلسطین و همچنان در خراسان باستان مهد تصوف و عرفان قرن سوم هجری، بازی کردند. چیزهای زیادی به اهل تصوف و عرفان یاد دادند که حانقاه متصوفین جلوه دیگری از پشمینه پوشان اهل تصوف و عرفان مسیجی در دیرها و صومعه ها است.

اهل تصوف و عرفان اسلامی تصوف اسلامی را به سلسله اویسان از اویس قرنی می داند که در سال 37 هجری وفات یافته است مربوط می سازند. در کتاب قوت القلوب {جلد، دوم ،ص 22 و 23} و همچنان در کتاب «اللمع تالیف ابونصر سراج {جلد اول چاپ لندن ص 22} حسن بصیری {110 هجری} نخستین زاهدی اهل تصوف معرفی شده است. در کتاب عوارف المعارف آمده است که: «اصحاب صفه نخستین مردان پیشینه اسلامن که مورد توجه پیغمبر {ص} بوند، زهاد صدر اسلام هستند هرچند اصطلاح صوفی بمعنی خاص، در عهد پیغمبر معمول نبوده و در زمان تابعین پیدا شده است».
دکتر، ج.دبور در مورد نقش متکلمین مسیحی و نو افلاطونیان در تکوین و شکل گیری مذهب متکلمان و متصوفین و عرفای اسلامی، می نویسد: «... ما میان تعلیمات مذاهب متکلمین اولیه اسلام و عقاید مسیحیان تشابهی می بینیم که کسی نمی تواند اتصال و ارتباط مستقیم آنان را انکار نماید. نخستین مساله ای که درباره آن میان علمای اسلام کشمکش و جر و بحث در گرفت مساله «اختیار» است. مسیحیان شرقی تقریباً به «اختیار» عقیده داشتند شاید مساله اراده از جمیع جهات در هیچ زمانی و هیچ شهری مانند روزگار فتوحات اسلامی مورد بحث مسیحیان شرقی واقع نشده باشد... دلیل های دیگرهم وجود دارد که طایفه از مسلمانان نخستین که معتقد با اختیار بودند زیر دست استادان مسیحی دانش اموزی میکردند، سپس عناصر فلسفی خالص مذاهب عنعنوستی و ترجمه کتابها باموثرات مسیحیت که برنگ فلسفه یونان بهم پیوست» {تاریخ فلسفه در اسلام، تالیف: دکتر ت.ج. دبور. ترجمه عباس شوقی. چاپ آزمان بهار1362 ص: 44-45}
جنگ فکری اعتقادی میان متکلمین معتزله و اشاعره اهل حدیث.

در قرن هایی دوم و سوم و چهارم هجری نبرد فکری میان اشاعره اهل حدیث در مدینه {ابوالحسن اشعری 260-324 هجری=873-935 میلادی از برجسته ترین متکلمین اشاعره} و متکلمین معتزله {ابوالهذیل محمد بن الهذیل معروف به غلاف در اوایل خلافت متوکل 245 هچری فوت شد} و نظام {ابواسحاق ابراهیم مشهور به نظام در سال 231 هجری فوت شد} بر سر صفات توحیدی، افعال توحیدی، حُسن و قبیح و آزادی اراده و عدل و دخالت عقل در جنب کتاب و سنت، خلق شد. اشاعره بکلی علم کلام به عنوان مذهب اعتقادی در اسلام را رد کرد و بدعت خواند و سخت منکر این علم شد.
مذهب کلامی معتزله که جانشین مذهب «قدریه» شد مبنی بر نظر عقلی بود و در پی تفسیر عقلانی متون دینی از جمله تفسیر عقلانی متن قرآن بودند، در زمان مامون الرشید تا عهد متوکل در سایه حمایت سلاطین عباسی، جنگ شدید را برضد اشاعره که براه اندختند.
این نبرد فکری بر سر موضوع های که قبلا خاطرنشان ساختیم، چنان تشدید شد که به یک ستیز فکری دشمنانه ای تبدل شد: معتزله که از آزادی فکر و عقلانیت و آزادی اختیار و مناظره آزاد فکری سخن می گفتند، تحت پوشش پادشاهان عباسی برای تحت فشار قرار دادن اهل حدیث که منکر علم کلام بودند و آزادی اراده انسان را منافی اراده ازلی خدا می نامیدند، که اراده آزاد مطلق انسان در برابر خدا دست خدا را در کار آفرینش بسته می سازد و همچنان در بحث بر سر صفات و افعال توحیدی و حسن و قبیح و عدل الهی با معتزله که صفات علم، زندگی، قدرت را عین ذات درنظر داشت نه اضافه بر ذات و می گفتند که خدا دانا است. دانشش-علم عین ذاتسش است. قسمی که خدا زنده است زندگیش عین ذات اش است، مخالفت می کردند، سوالات بزرگ را مطرح می کردند و از اهل حدیث می پرسیدند که قرآن ازلی است یا حادث؟

اهل حدیث قرآن کلام خدا را ازلی می خواندند. معتزله ازلی بون قرآن را منکر می شدند و می گفتند که کلام فعل است. نه صفت. کلام خدا-قرآن که بر پیامبر نازل شده است حادث است. امام احمد حنبل {وهابی خودشان را پیرو سَلَف صلح صحابه پیامبر و حنبلی مذهب می خوانند} به جنگ فکری با معتزله که قرآن را حادث می نامیدند، برخاست و قرآن کلام خدارا ازلی خواند.
معتزله در غضب تعصب فکری که از حمایت حاکمان عباسی برخوردار بود بر امام حنبل اتهام شرک وارد کردند که با ازلی کردن کلام خدا در جنب توحید الوهیت از یکسو خدا و از سوی دیگر کلام او، قرار داده است. این دوگانگی و بنابراین شرک است. کلام خدا قرآن حادث است و هرکس چنین نگوید مشرک است. معتزله در جنگ فکری با مطرح کردن حادث بودن کلام خدا زیرا خدا وقتی قرآن را فرستاده سخن گفته و آن حادث است، اشاعره اهل حدیث را به چالش فکری کشیده بود.
معتزله در جوشش تعصب فکری علیرغم سخن از مناظره مسالمت آمیز آزاد، برای به کرسی نشاندن این قرآن کلام حادث است، در پوشش حمایت حاکمان عباسی امام حنبل را که به ازلی بودن قرآن تاکُید داشت، به شرک متهم و شلاق کاری های مفصل در جنگ بعض فکری کردند که شیخ عطار در کتاب تذکره الاولیا داستان شلاق خوردن امام حنبل رحمته الله علیه را آورده است.

ابوالحسین اشعری برای دفاع از این قرآن ازلی است در کشمکش فکری با معتزله می گفتند قرآن حادث است زیرا خدا با خود حرف نمی زند وقتی قرآن را فرستاد حرف می زند که آن حادث است، می گفت خدا با وجود کلام نفسی می گوید. پس قرآن ازلی است. معتزله می گفتند که کلام نفسی از خصایص وجودی انسان است نه ازخدا. خدا با خود کلام نفسی گفته هیچ معنا ندارد.
البته، در خم و پیچ جنگ اعتقادی کلامی میان معتزله که در پی عقلانی ساختن تفسیر قرآن کریم بود تا تفسیر عقلانی قرآنی جانشین تفسیر روایتی و حدیثی حوزه های فقه شود و بکلی اهل حدیث را در میدان مناظره عقلانی شکست بدهد، با درگذشت سلاطین حامی معتزله در اواخر سلطنت متوکل صحنه چنان برگشت که سلطان عباسی با اهل حدیث همنوا شد و اشاعره دود از دمار متکلمین معتزله کشید. راه اجتهاد در دین و فقه دین در جهان اسلام در زمان عباسی ها بسته شد.

در قرن هفتم اهل حدیث در دفاع از مفاهیم دین و ارزش ها و شریعت و فراری کردن عنصر عقل در کار دین، بساط فیلسوفان مسلمان را در جهان سنی تعطیل کردند. علیه فیلسوفان و عرفا و اهل تصوف و شاعران و آوازخوانان دهل و موسیقی و شراب نوشان و منکران دین همزمان به صورت های متفاوت حمله ور شدند بطوریکه فیلسوفان و عرفا و اهل تصوف در جهان اسلام به طور قاچاقی زندگانی می کردند.
تا این که شلاق «یاسا» چنگیزخان مغول در قرن هفتم هجری {سیزدهم میلادی} که بخش بزرگ جهان اسلام را تحت کنترول قرار داده بود و بر چین و هندوستان و قسمت بزرگ روسیه همزمان فرمان می راند با آفتاب کردن «یاسا» که به پرستش خدای یکتا و آزادی مذاهی اعتقادی حکم می کرد و در مجازات ها سارقین و دزدان را به دم شمشیر یاسا می کشید، بر سر اهل حدیث و سلاطین حامی آنها نازل شد که شیعه ها، عرفا، اهل طریقت و عرفان و همچنان اهل آواز خوان ها و دهل زن های عصر آزادی مذاهب و شراب نوشی نوشان خرابات از بند فقه حدیثی روایتی حاکمان سیاسی شیخ و شاه بر جهان اسلام، آزاد شدند. دو قرن بعد در قرن نهم هجری{907 هجری/1505 میلادی} تشکیلات سیاسی مذهب شیعه شکل و ساختمان کلامی و فلسفی و عرفانی و مذهبی در وجود شاهنشاهی بزرگ صفویان شاه اسناعیل صفوی از نواده های شیخ صفی {از مردم آذربایجان سنی مذهب شافعی} شکل پیدا کرد که شاه اسماعبل پس از پیروزی بر الوند میرزا، واپسین فرمانروای آق قونیلوها در جنگ چالدران، وارد تبریز پایتخت آنان شد و خود را شاه ایران خواند و مذهب 12 امامی اثناعشیری اهل بیت که مبانی کلامی ساختار سیاسی اعتقادی آن بر پایه امامت، معصوم بودن امامان ائمه اهل بیت، ولایت تکوینی امامان و این که امام زمان پس از تولد و غیبت در سن 5 سالگی تا هنوز زنده است و بر می کردد، قبلاً در میانه قرن جهارم و اوایل قرن پنجم بوسیله شیخ مفید کامل شده بود، را مذهب رسمی مردم ایران که 900 سال سنی بودند، اعلام کرد و سنی کشی در ایران زمین همراه با لعن ابوبکر و عمر و عایشه به فتوای شیخ کرکی ملقب به شیخ ثانی از شیعه های جبل عامل لبنان رقم خورد.
البته، شیخ ها و علمای شیعه علم کلام و فلسفه و تصوف و عرفان را نگهداشتند. شیخ مفید در اواسط قرن چهارم اصول مبانی کلامی مذهب شیعه 12 امامی اثناعشری را بر پایه اصل امامت، اصل معصوم بودن امامان. اصل ولایت تکوینی امامان اهل بیت و اصل اعتقادبه تولد امام زمان و غیبت امام و زنده بودن وی و ظهور دوباره امام زمان استوار کرد.

جنگ فکری امام غزالی با ابن سینا؛
از سوی دیگر، امام غزالی {ابوحامد محمدبن محمدالغزالی فقیه، متکلم و صوفی برجسته جهان اسلام مولف کتاب احیای علوم الدین، جواهرالقران و کیمیای سعادت و کتاب تهافت الفلسفه: تباهی و ویرانی فیلسوفان،{ در 14 جمادی الاخر سال 505 هجری=18 دسامبر1111 میلادی فوت شد}، برضد فیلسوفان از جمله ابن سینا در قرن چهارم خروج کرد.
جنگ فکری امام غزالی با ابن سینا {ابوعلی الحسین بن عبدالله در سال 980 میلادی در شهر افشنه نزدیک بخارا از شهرهای مشهور تاجیکستان و یکی از حوزه های مهم فرهنگی تمدنی ماورالنهر باستان در خاندانی که پدرش منسب دیوانی داشت تولد شد و قرار روایت بیهقی در سال 370 هجری درگذشته است بر سر اراده ازلی خدا، بود.
ابن سینا در کتاب «شفا» {فلسفه ابن سینا} بر پایه قاعده از واحد صادر نمی شود مگر واحد و آن عقل اول است، با ازلی کردن علم خدا، می گفت: «دانش عقل است، آنچه می داند بطریق فیض از او صادر می شود بی آنکه در حقیقت آن را اراده نماید، زیرا اقتضای هر اراده ای این است که پیش از آن نقص-یعنی حاجتی وجود داشته باشد و ناچار همراه بعض تغییرات در مرید {اراده کننده} است، اراده حرکت است در ماده. اما از عقول مفارق هرگز اراده صادر نمی شود. بنابراین، خداوند مخلوقات و آفریدگان خود را بطوری که باتمایلی آمیخته و آغشته نباشد تعقل می کند. او ذات خود را میداند و اول آفریده و مخلوقی که از او صادر شده است میداند» {تاریخ فلسفه در اسلام دکترت.ج. دبور. ترجمه عباس شوقی ص172}

غزالی با نوشتن کتاب «تهافت الفلسفه» به جنگ بزرگترین فیلسوف که تا حال جهان اسلام به خود دیده است که کتاب قانون بوعلی که درباره آناتومی بدن انسان و نحوه کارکرد تمام اجزای به هم پیوسته کالبد انسان با نام گذاری و بیان میکانیسم رفتار آنها بیان شده و راه های علاج امراض و نسخه های تداوی بیان شده است، در قرن چهاردهم چهل بار در فرانسه تجدید چاپ شد، خروج کرد. غزالی با اصل کردن اراده ازلی خدا، استدلال اورد: «همینگه خدا آفرینش عالم را اراده نماید و آن را بیافریند، آیا از علم خود در آنچه که آفریده است به قدر یک ذره غفلت می کند؟ همچنانکه اراده ازلی او علت همه موجودات جزیی است علم ازلی او نیز به تمام آنها احاطه دارد، بی آنگه این موضوع منافی وحدت ذات او باشد، بنابراین، خدا به جزییات عنایت و توجه دارد».{ همان منبع ص 173}

در واقعیت، امام غزالی در راه اقامه دلیل برای موضوع اراده قدیم خدا و این که خداوند به جزییات عنایت و توجه دارد، در دام این تناقض فکری گیر افتاد که اگر چنین است، مساله حدوث عالم به صورت ساده بی معنی است زیرا که عنایت و توجه خدای ازلی به جزییات، جزییات یعنی مخلوقات یعنی جهان ماده و هرآنچه که در آن یافت می شود را ازلی می سازد. گفتن این که «اراده ازلی او علت همه موجودات جزیی است و بنابراین خدا به جزییات عنایت و توجه دارد، حدوث عالم جزییات را زیر سوال می برد زیرا در علم و اراده ازلی و توجه ی ازلی خدا به جزییات ذره و ضد ذره و ماده و انرژی و تمام پدیده های عالم از جمله هستی انسان را ازلی و ابدی در علم و اراده خدا می سازد. این رشد از راهروان فلسفه مشاء ارسطویی و از طرفداران ابن سینا با نوشتن کتاب «تناقض اندر تناقض» به امام غزالی حمله کرد که در راه اثبات حدوث عالم با براه افتادن از اراده قدیم و عنایت و توجه به جزییات، در دام تناقض اندر تناقض افتاد و مساله حدوث عالم که خواست آن را ثابت کند فدا کرد بطوریکه جایی برای حدوث عالم و این که عالم جزییات نبوده و بعد حادث شده باقی نگذاشت. از تناقض به تناقض دیگر گذر کرد.

نبرد مذاهب فقیهان؛
در سال 35 هجری با به شهادت رسیدن حضرت عثمان خلیفه سوم مسلمین بدست شورشیان مصری و عراقی و یمنی در تبانی با مخالفان خلیفه سوم در مدینه و انتخاب حضرت علی{ع} به عنوان خلیفه چهارم مسلمین، مخالفت ها و کشمکش های سیاسی میان خلیفه مسلمین و امیر معاویه والی شام و عایشه و زبیر و طلحه صحابه پیامیر {ص} بر سر مساله سپردن قاتلان حضرت عثمان به پنجه قضا و اجرای حکم قصاص کسانی که در قتل خلیفه سوم دست داشتند، چهره گشود. معاویه به حضرت علی{ع} بیعت نکرد. این کشمکش ها منجر به جنگ های خونین جمل، صفین و نهروان میان مسلمانان در مدینه و شام و کوفه گردید که قبایل اعراب مسلمان را به روی هم زد و ده ها هزار مسلمان بدست مسلمان کشته شدند و سرانجام در یک خدعه سیاسی عمروعاص سرلشکر معاویه در جنگ صفین که سپاه معاویه اوراق قرآن را به سرنیزه ها بلند کردند که از جنگ دست بکشید و قرآن را داور بگیرید، افسران علی با دیدن قرآن بر سر نیزه ها از جنگ با سپاه معاویه دست کشیدند. در یک خدعه دیگر عمروعاص {از صحابه} موسی عشعری {از صحابه پیامبر نماینده علی} را که مرد مومن بود بازی داد و گفت هردو اتفاق کنیم که علی و معاویه را برکنار سازیم و شورایی برای خلیفه مسلمین دایر سازیم.
در تواریخ از جمله تاریخ طبری، طبقات ابن سعد، ابن هشام داستان کشمکش های خلیفه چهارم مسلمین با عایشه و معاویه و خوارج به تفصیل آمده است. چیزی که در اینجا در پی آن هستیم این است که ابوموسی عشعری که مرد مومن بود فریب خدعه عمروعاص را خورد و در حضور همه مسلمانان علی را از خلافت خلع کرد و منتظر بود که عمروعاص بیاید و معاویه را از قدرت خلع کند تا مسلمین خلیفه جدید برگزینند و داستان جنگ به پایان برسد. اما عمروعاص آمد گفت ابوموسی علی را خلع و من معاویه را خلیفه مسلمین می دانم. این خدعه علی را غافلکیر کرد. او نپذیرفت. ولی خوارج که مخالف صلح با معاویه بودند از علی سرخورده شدند سه تن از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم تصمیم گرفتند که علی، معاویه و عمرعاص را بقتل برسانند. دو نفر به شام رفتند. یکی از آنها که مامور کشتن معاویه بود موفق نشد که شمشیر بر گردن معاویه اندازد بلکه شمسیرش بر پشت معاویه اصابت کرد و او زخم برداشت. عمروعاص به سبب مریضی به مسجد نیامد و در امان شد و عبدالرحمن بن ملجم حضرت علی{ع} را در مسجد کوفه به ضرب شمشیر به سرش شدیداً زخمی ساخت که بعد از چند روز جان به حق سپرد و شهید شد.
با شهادت حضرت علی{ع} و به خلافت رسیدن معاویه بساط شورا و بیعت مردمی جایش را به دیوان سالاری شاهنشاهی امیر معاویه به رسم دیوان سالاری شاهنشاهی های ایرانی و رومی داد. در همین دوره بود که جعل حدیث روی دست گرفته شد. احادیث جعلی را فقه های سیاسی مزاج دربار برساختند تا دولت شاهنشاهی خانوادگی امویان را مشروعیت مذهبی ببخشند و ده ها هزار حدیث در قرن اول هجری جعل شد.

در یک چنین اوضاع و احوال و شرایط تغییر کرده که مسلمانان با ده ها مساله و موضوع درگیر بودند که نص برای آنها در قرآن و حدیث نبود، امام ابوحنیفه رحمته الله از کوفه {80-150 هجری=767 میلادی} برای پاسخ دادن به مسایل جدید و جمایت شرعی از حقوق مسلمانان در برابر خودسری های حاکمان، اساس فقه حنفی را آورد که بر پایه کتاب و سنت و قیاس و اجماع علما استوار بود. او اجتهاد خود را از مسایل فقهی آورد.
ابوحنیفه از مردم نعمان ولایت پروان افغانستان است. او شاگرد، عماد و علقمه بن مسعود از صحابه پیامبر بود. سعدبن سهل صیب آخرین صحابه پیامبر در سال 105 هجری فوت شد. ابوحنیفه پیرو قرآن و سنت و سَلَف صلح-صحابه پیامبر است. اما او که به فساد اهل حدیث خوب پوره می فهمید از میان ده ها هزار حدیث فقط به روایتی 17 حدیث و به روایتی 50 حدیث را از پیامبر دانست و باقی همه دور انداخت.
استوار شدن فقه حنفی برپایه کتاب و سنت و قیاس اشاعره را به روی امام زد. البته، فقیهان در مدینه پیش از پیدایش مذهب مالکی {95-189 هجری=715 -795 میلادی} رای قیاس را در کار فقهی بکار می بستند. اما بکار گرفتن رای رفته رفته کارش به جای رسید که رای تابع احکامی شد که برپایه هوی و هوس بود دیگر توجه به واقعیت تاریخی و توافق آن با کتاب و سنت و منطق چندان توجه نمی شد.
امام ابوحنیفه در اوضاع و احوال و شرایط گیر افتاده بود که از یکسو بازار جعل حدیث گرم بود که حاکمان سیاسی از جمله منصور عباسی {قاتل ابومسلم خراسانی که به بهانه حج و سپردن زمامداری خراسان به وی، در یک توطئه به دام شمشیر زن های دربار گیر انداخت و بقتل رساند}، مشروعیت مذهبی خلافت و حکومت شان را تثبیت می کردند و در همان حال که سیاست می کردند مقام روحانی خلیفه پیامبر را نیز داشتند، از سوی دیگر با تیرگی حال و احوال مسلمانان در پنجه طلم منصور عباسی و تیرگی رای که هوس بازان برای نفع خود احکامی شرع می آوردند، روبرو بود.
اشاعره {اهل حدیث در مدینه} سرسختانه علیه مذهب فقهی ابوحنیفه در کوفه قرار گرفتند. آنها قیاس را رد کردند. در عوض برای هر مساله و سوال احادیث جعلی برساختند. امام ابوحنیفه برضد جعل حدیث ایستاد و با اشاعره که تحت پوشش حاکمان مدینه بودند و وی را متهم به رای و باز شدن هوی و هوس عقل آدمیان منفعت جو در کار شریعت می کردند، به مبارزه پرداخت. اهل حدیث را به دروغ بستن به پیامبر متهم می ساخت. جنگ سختی درگرفت. امام ابوحنیفه با رد کردن چوکی قاضی القضات در پادشاهی منصور فاسد به هفت کتاب که اهل حدیث سکوت کرده بودند، مورد خشم منصور قرار گرفت و سرانجام در زندان خلیفه اسلام مسموم شد.

امام مالک و امام حنبل در مدینه و همچنان امام شافعی {150-204هچری=767-820 میلادی} در مصر و شام مذاهب فقه خودشان را برپایه انبوه احادیث قرار دادند که به مکتب اشاعره نزدیک و با مذهب ابوحنیفه مخالفت می کردند.
در همان حال مداهب شافعی و حنبلی و مالکی با همدیگر بر سر مسایل فقهی و توجیه و تفسیر آن اختلافات داشتند. امام مالک با فتوی این که ضرور نیست که خلیفه مسلمین از قریش باشد، به ابوحنیفه نزدیک شد. امام احمد حنبل {صاحب کتاب المسند که 35 هزار حدیث جمع آوری کرده که پنج هزار از آن جمله از ابوهریره صحابی در سال های پایانی عمر پیامبر است که در زمان عمر فاروق که ابوهریره حدیثی از پیامبر نقل کرد که خلیفه بر او خشم کرد که ما 23 سال همراه پیامبر بودیم این حدیث را از وی نشنیدیم. تو که در سه سال صحابه پیامبر شدی این حدیث را از کجا آوردی؟ و مشهور است که عمر فاروق که در اخلاق و عدالت و تقوا و حمایت از فقرا که به آنها مستمری از بیت المال می داد نیک نام است، امر کرد که ابوهریره را شلاق بزنند که دیگر از این حدیث ها نگوید} مذهب فقه و تفسیر از اسلام آورد که به ظاهر آیات بیشتر توجه دارد و عقل را در کار تاویل معنا واقعی آیات و صفات و اسما خدا و احکام شریعت منع می کند.

بحران معرفتی و اعتقادی در جهان اسلام؛
کشمکش ها و اختلافات میان مذاهب متکلمین و اشاعره و کشمکش کلامی ها با فیلسوفان و همچنان اختلافات فقاهتی بر سر تفسیر و تاویل احکام شریعت میان مذاهب فرقه های سنی و مذاهب فرقه های شبعه و رقابت ها سیاسی بر سر کنترول افکار عمومی و اشاعه خرافه پرستی، بحران معرفتی و اعتقادی را آورد که مسلمانان در میدان مانده در هزار مشکلات برای رفع مشکلات و برآورده شدن حاجات شان بسوی قبر پیامبر و قبور بزرگان و اولیا روی آوردند. بحران معرفتی چنان تیره و تار شد که تعداد از قبایل اعراب به رسم شرک اجدادی درخت پرست و مهتاب پرست شدند. نگهداران دین که رونق سود بازار را در خرافاتی شدن مردم در زیارت پرستی و مرده پرستی و حتی درخت پرستی می دیدند، بازار خرافه پرستی را چنان رونق دادند که اکثر مسلمانان چندان فرقی با مشرکان مکه و مدینه زمان بت پرستی که حول سه بت لات و منات و عُزی می چرخیدند و از آن ها بنام بنات الله=دختران خدا یاد می کردند و برای رفع مشکلات و برآورده شدن حاجات شان نذر و قربانی به پای آن بت های می آوردند تا مشکلات شان حل شود و آنها نزد الله شفیعان گناهان شان شوند تا در سایه مقربان الله در زمین آرام باشند، نداشتند.
امام احمدحنبل، زیارت قبور و حاجات از مردگان خواستن را منع کرد. در قرن چهارم تعداد از پیروان امام حنبل از جمله ابو محمد بَربهَاری از علمای معروف حنبلی و همچنان عبدالله بن محمد عُکسَری از علمای حنبلی معروف به ابن بَطّه {متوفی 387 هجری} زیارت و شفاعت پیغمبر {ص} انکار کردند. آنها زیارت پرستی و سفر به قصد زیارت قبر پیامبر و طلب حاجات شان از پیامبر و یا طلب شفاعت از پیامبر که نزد خدا وسیله شود را معصیت نامیدند.
ابومحمدحسن بن علی بن خَلَفِ پسربهاری، رییس حنلبیان بغداد زیارت پرستی و شفاعت از پیغمبر و یا امامان اربعه اهل سنت و امامان اهل بیت و اولیا را شرک خواند. او شمشیر تکفیری برضد زیارت پرستان و به ویژه برضد شیعیان که به زیارت قبر امام حسین{ع} به کربلا می رفتند و نذرانه و پول به صندق می ریختند و همچنان برضد نوحه گران و مرثیه خوانان در کربلا چرخید و آنرا منع کرد. نویسندگان حنبلی مذهب از جمله ابن کثیر و ابن عماد اربربهاری درکتاب های شان تعریف کرده اند.
با ورود ابن تیمیه از علمای مشهور حنبلی قرن هفتم و هشتم و تفسیر که او از الوهیت توحید آورد و برضد زیارت قبور و استغاثه از پیامبر و بزرگان دین برآمد و با فرقه های سنی و شیعه بر سر زیارت پرستی و شفاعت پیامبر و استغاله در افتاد و کتاب «فتح المجید را در رد کتاب علی بن یعقوب بَکری {متوفی سال 724}، نوشت و برخلاف بن یعقوب که درباره استغاثه به پیغمبر را «در هر موردی که به خدا استغاثه می شود، جایز دانست، اسنغاثه در هرحال و احوالی به پیغامبر را شرک خواند، زمینه پیدایش اندیشه وهابی در بستر اندیشه های سخت گیرانه ابن تیمیه و تفسیر که وی از توحید الوهیت آورد، به وجود آمد که بعدآ در نیمه دوم قرن هیجدهم در سال 1160 هجری در گرماگرم برقراری ارتباط میان شیخ محمدبن عبدالوهاب و محمدبن آل سعود تفسیر ابن تیمیه بصورت تیوری رادیکال تر در نزد شیخ محمد تبدیل به تفسیر هابی از فقه و مهارف دینی شد که آل سعود را به مصلحت دین و دنیای خود خوش آمد که در همدستی شیخ و شاه توفان سرخ جنگ های خونین مذهبی زیر نام توحید الوهیت و مبارزه با زیارت پرستی و شرک و افکار غیر اسلامی، در منطقه نجد و اطراف آن رخ داد که سپاهیان وهابی تکفیری به قوماندانی بن سعود، ثروت های مردم که در برابر سپاه وهابی شیخ محمد به فرماندهی ابن سعود و تفسیر وهابی از مذهب حنبلی، مقاومت می کردند، به سختی سرکوب و اموال و زن و فرزندان شان بنام کافران مرتد حربی چپاول و به غنیمت جنگی گرفته می شد و سلسله جنگ های خونینی را در سراسر شبه جزیره عرستان و عراق و سوریه و یمن رقم زد که در سال 1216، لشکریان وهابی و به قوماندانی آل سعود شیعه های 12 امامی اثناعشری را در کربلا و نجف قتل عام کردند قبور و زیارت ها را ویران ساختند.

فصل جدید وحشت های جنگ های خونین فرقه ای مذهبی و قومی درگرفت که دود از دمار مسلمانان فرقه های سنی و شیعه مخالف تفسیر وهابی از اسلام که ریشه آن در نزد ابن تیمیه است، کشید و ثروت های فروان به جیب شاه و شیخ سرازیر شد. که بعداً در اواخر قرن نوزدهم و دهه ی دوم قرن بیستم، سپاه وهابی تحت قوماندانی عبدالعزیز بن سعود، تحت پوشش حمایت نظامی و مالی انگلیس ها، از سال 1913 تا 1927، با برانداختن جنگ های خونین برضد امیرحسین شریف مکه که با انگلیس ها مخالفت می کرد، حجاز، مکه، مدینه و طائف و سایر شبه جزیره عربستان را تابع قمچین شلاق وهابی کرد و در سال 1930 خود را پادشاه عربستان سعودی خواند.
در ادامه این مباحث ضمن شرح مفصل عقاید شیخ محمد، داستان چور و چپاول لشکرهای وهابی و ظلم و جنایات آنها از نیمه دوم قرن هیجدم تا امروزه در دهه ی دوم قرن بیست و یکم، که مردم افغانستان را به خون و خاک کشیده اند، را خواهیم آورد.

محمد صدیقی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
وهابیت
حنبلی
نظرات بینندگان:

>>>   چون نشد تاریخ درس عبرتم
زین سبب افزوده هردم حیرتم

>>>   ریاض درافغانستان یک بیمارستان و ۱۰۰مدرسه اسلامی می‌سازد
کشور تنها با مدارس دینی آباد نمی شود ، بلکه درکنار دانش دینی آموزش های بهداشتی ، مهندسی، اقتصاد ، وآموزش های متخصص فنی ، که بتوانند کشور را آباد سازد نیاز دارد. شما ببیند عربستان فقط تاجر و ثروتمند داردولی کار فنی ، دارو ساز، داکتر وکارمندان تخنیکی و متخصصان پتروشیمی را باید ازسایرکشورهای خارج به عربستان وارد نماید.

سفیرعربستان سعودی در کابل، پایتخت افغانستان، گفته که بیمارستانی با هزینه ۳۰ میلیون دلار درشهرکابل ساخته می‌شود. وی در دیداربا فضل هادی مسلم‌یار، رئیس مجلس سنای افغانستان همچنین از ۳۵ برنامه توسعه‌ای و طرح تاسیس ۱۰۰ مدرسه دینی خبرداده است . ریاض به اندازه کافی برای افغانستان مدرسه ساخته است ، حالا بهتر خواهد بود ۱۰۰ مکتب ابتدایی ومتوسطه برای دختران و پسران افغانستان بسازد ، تا آنها پس ازسپره شدن این دوره ها برای گرفتن دیپلوم یعنی صوف ۱۲ خود را برای ادامه تحصیلات عالی به دانشگاه اماده سازند . ریاض اگرمیخواهد به مردم افغانستان کمک کنند کلینیک یا درمانگاه بسازد ، تا جان مردم افغانستان به خصوص مادران و نوزادان بهبود یابد و درکودکی جان خود رااز دست ندهند . با این کمک ریاض می تواند به این مردم مطلوم بهترین کمک را انجام دهد.

افغانستان شاید هزاران مدرسه داشته باشد ولی دآنش آموران این مدارس هیچ وقت صنف ۱۲ را ختم نخواند کرد و به دانشگاه راه نخواهند یافت . به گفته وزارت حج و اوقاف، گاهی این مدارس ازکنترول خارج شده و درسی که بعضی مولوی ها به آنهاد می دهند نه تنها به درد جوانان و نوجوانان این کشور نمی خورد بلکه به مردم این کشور وجامعه نیز ضرر می رساند . (حتا گفته میشود، که نصاب درسی مکاتب تحت نظرمعارف افغانستان نیزمتاثراز رادیکالیسم دینی است . انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان در یک پژوهش تازه‌اش زیر نام (آموزش و سیاست؛ ریشه‌یابی رادیکالیسم دینی در نصاب معارف افغانستان) موضوع دخالت دین و سیاست را در نظام و نصاب درسی معارف افغانستان به بررسی گرفته است . براساس یافته‌های این پژوهش نصاب درسی معارف افغانستان متاثر از رادیکالیسم دینی است و مواردی وجود دارد که دانش‌آموزان را به گونۀ مستقیم و غیرمستقیم افراط‌‍گرا و بینادگرا به بار می‌آورند در این پژوهش از روش تحقیق کیفی کار گرفته شده و کار شناسان معارف افغانستان روی ۱۴۴ کتاب درسی معارف افغانستان تحقیق کرده اند )
از المان


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است