تاریخ انتشار: ۱۷:۰۲ ۱۳۹۹/۴/۲۵ | کد خبر: 164181 | منبع: | پرینت |
علامه سید اسماعیل بلخی، مبارزی آزادیخواه ( ۱۲۹۹-۱۳۴۷)
علامه سیداسماعیل بلخی، روحانی روشن اندیش و مبارزی بود که دریکی از مقاطع تاریک و خفقان تاریخ کشور ما زیسته و علمدار مبارزه فرهنگی و سیاسی بودهاست. اشعار و سرودههای او که بیشتر آن را در زندان دهمزنگ کابل سرود، در شعر معاصر افغانستان و بلکه در شعرفارسی عصر خویش دارای مفاهیمی رفیع است. از قول شاعر روایت شده است که او در سالهای زندان هفتاد و پنج هزار بیت شعرسروده بود که متأسفانه همه سرودههای بلخی به ما نرسیده است.
به روایت غبار، او برعلیه استبداد به پا می خیزد و با راه اندازی قیامی می خواهد رفتارنظام حاکم راعوض کند. چنان که بلخی به سال 1325 خورشیدی همراه با خواجه محمد نعیمخان کابلی ( زوری) که از پرورش یافتگان فکری سید بود همراه با شمار دیگری به پایه گذاری یک سازمان سیاسی پرداخت. میر غلام محمد غبار این سازمان سیاسی را به نام « حزب سری اتحاد» یاد کرده است.
قیام سید پیش از آن که آغاز شود، ناکام شد. گلجان وردکی که تازه به حزب پیوسته بود، برنامۀ قیام را به دولت رسانده بود. میرمحمدغباردرجلد دوم کتاب «افغانستان در مسیرتاریخ» می نویسد:« سید اسماعیل خان بلخی بعدها پس از رهایی از حبس به من گفت که به قرار معلوم همین که جلسه ختم شد، گلجان برگشت و قضیه را به شخص صدراعظم اطلاع نمود.» چنین بود که شاه محمودخان در بامداد نوروز 1329 یازده تن از اعضای هستۀ مرکزی حزب را همراه با سید اسماعیل بلخی دستگیر و به زندان افکند. آنها چهارده و نیم سال و چند روز را در زندان مخوف دهمزنگ به سر بردند تا این که در نیمۀ 1343 خورشیدی از زندان آزاد شدند.
می آزادی و وحدت نرسد از چه به ما
مستبد شیخ صفت، دشمن جام است این جا
ما به سرمنزل مقصود چه سان راه بریم
راهزن، رهبر و خس دزد، امام است این جا
فکر مجموع در این قافله جز حیرت نیست
زانکه اندر کف یک فرد زمام است این جا
ما از این مدرسه ناکام روانیم چرا
کامجویان همه در جستن کام است این جا
بردهگان سر خوش و آزاد به هرجا؛ اما
ملتی بر در یک شخص غلام است این جا
علامه بلخی در اشعار خود بر نظام سلطنتی میتازد و کسانی را که عامل بقای نظام استبدادی هستند، نکوهش میکند.
از خون بی نوایان اخذ مفاد تاکی
وز رنج بیمرادان جشن مراد تاکی
بیداد بر ضعیفان جایی نگشت تحریر
لافیدن جراید از عدل و داد تاکی
تا رتبه انتسابیاست مشکل بود توازن
فرمانروای مطلق هر بیسواد تاکی
نیکی ز خود شمردن زشتی ز دست تقدیر
بر دستگاه خلقت این انتقاد تاکی
سعی و عمل چو نبود از آرزو چه خیزد
آزردگی به ملت خواهی زیاد تاکی
تحصیل گنج و فرهنگ بی رنج نیست ممکن
شرط است جهد قومی بی اجتهاد تاکی
همکاری و تعاون از اعتماد خیزد
با خلق خویش باشیم بی اعتماد تاکی
دیریاست مستبد را با شیخ اتحادیاست
یارب میان دزدان این اتحاد تاکی
ای مجمع عمومی زین انجمن چه حاصل
گر نیست فرق مذهب جنگ نژاد تاکی
تجهیز جیش از چیست وین خوف و ترس از کیست
باغی که صلح روید تخم فساد تاکی
با نا توان ندیدیم جز مکر از توانان
نامیاست از حمایت، غصب بلاد تاکی
از عنعنات دیرین تفکیک نوع زاید
فکری به زندهبایست از مرده یاد تاکی
بی گردش طبیعت ما را مساز مایوس
ناشاد قلب خلقی یک عده شاد تاکی
بلخی به دهر گویم یا با زمامداران
با اهل فضل آنسان کید و عناد تاکی
یاد آن مبارز آزادیخواه گرامی باد.
محمود رضایی
>>> روح این شخصیت بزرگ شاد باد.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است