تاریخ انتشار: ۰۷:۵۶ ۱۳۹۹/۵/۱ | کد خبر: 164269 | منبع: | پرینت |
بیستسال پیش از امروز همکاری داشتم به نام پروفیسور یوان یسپن که نود سال عمر داشت. یوان بیشترِ عمر خود را در تدریس علوم سیاسی سپری کرده بود. یوان در برنامه های اصلاحات حقوقی کشور کمبودیا و قرقیزستان مرا بسیاری یاری رساند. سال ۲۰۰۲ با گروهی از جوانان عدالتخواه افریقایی که به دعوت ادارهی انکشافی سازمان ملل به کیف پایتخت اوکرایین آمده بودند کار میکردیم. یوان علوم سیاسی و من حقوق بشر تدریس میکردم. روزی، یکی از جوانان افریقایی که شهروند کانگو بود پرسشهای پراکنده را از یوان پرسید.
یوان که استاد کارکشته در چند دانشگاه اسکندناوی بود مصرانه تلاش میکرد تا پرسشها را تصحیح کند. آنگاه متوجه شدم که جوان افریقایی برافروخته شد و به یوان گفت که چرا به پرسشهای او نمیپردازد و پیوسته در تلاش دگرگونی ساختار و مفهوم پرسشها است. آنروز، واکنش یوان به جوان افریقایی درس بزرگی برایم آموخت. یوان گفت: در فرهنگ سیاسی و در کل علوم سیاسی «پرسیدن» مهمترین و شاید ارزشمند ترین کنش فکری است. از اینرو طرح پرسش باید با دقت و ژرفنگری همگام باشد. من گاهی برای انسجام یک پرسش سیاسی چند مقاله و کتاب میخوانم. اما شما پیهم از من سوال میکنید که پراگنده و کلی هستند. من این ظرفیت را در خود نمیبینم که به پرسشهای کلی بپردازم. فردای آنروز یوان پرسشها را تصحیح کرد و به برخی از آنها که در حیطهی صلاحیت تخصصیاش بود پاسخ داد.
ما در افغانستان به طرح پرسش هیچ اعتنایی نداریم. به باور من پرسیدن دشوارتر از پاسخگفتن است. پرسیدن کار پر مسؤولیتی است زیرا پرسشگر میتواند با طرح یک پرسش با محتوا گفتمان کلانی را خلق کند. اما اگر شما در جریان یک گفتمان ارزشمند پرسش بیمعنا مطرح میکنید، آنگاه مسیر و هدف یک برنامه را نابود کرده اید. بد تر اینکه در کشور ما هیچکسی نمیگوید «من پاسخ پرسش شما را نمیدانم» و تلاش میکند برای هر پرسشی – برون از حیطهی تخصص- پاسخ جستجو کند. من از جوانان و به ویژه دانشجویان میطلبم که برای پرسشهای خود کتاب، مقاله و ادبیات بخوانند.
یوان یسپن در سال ۲۰۰۹ به عمر ۹۵ سالگی در گذشت. پروفیسر یسپن برای من حق استادی داشت. من از او نظریهها سیاسی و تجارب فرهنگ سیاسی آموختهام. یادش گرامی باد!
ملک ستیز
>>> سلام،
بهتر اينست كه مردم اصلأ سوال و پرسش نكنند.
از پاسخ هاي دروغين و غلط، بي محتوا و كلي بهتر است كه هيچكس نشنود.
پاسخي كه براي پاسخگر هيچ مسوليتي ندارد، بهتر است كه نباشد.
تشكر از ملك ستيز
>>> بايد فكر كردن و عميق شدن به مردم ما آموختانده شود. اگر چي كه كار خيلي سخت هم هست.
>>> پرسش ها را ما میتوانیم به شکل انتقادی و قهر آمیز مطرح کنیم،که در نتیجه سبب قهر شدن مخاطب قرار گیرد و در نتیجه جواب آن نیز به شکل انتقادی داده شود و سبب قهر شدن پرسنده قرار گیرد.
مثلاً همین چند وقت پیش که در گردهم آیی جوانان در حضور رییس جمهور،سوالاتی را که بکی از ژورنالستان از رییس جمهور کرد و در نتیجه خشم رییس جمهور را بر انگیخت،میشود اینطور پرسید ،تا باعث خشم او نشود:
محترم داکتر صاحب:
درین جای شکی نیست که شما با تلاش های همه جانبه در طی پنج سال گذشته،همیش در کوشش و تب و تلاش بودید تا پروبلم های امنیتی و اقتصادی کشور را حل کنید و در راه اشتغال زدایی در کشور،گام های مثبتی را بردارید.
متأ سفانه هنوز هم درین راه چالش هایی موجود است که دلایل آن بصورت واضح به ما روشن نیست.اگر لطف نموده ما را در جریان این دلایل قرار دهید،ممنون خواهیم شد.
البته این نوع پوشش های چاپلوس گرانه،زیاد تر در کشور های شرقی مطرح میشوند،چنانچه یک ژورنالست در زمان کرزی نیز پرسش خویش را از کرزی به چنین لحنی مطرح کزد که بعداً او مورد تفوق کرزی قرار گرفت و منحیث عضو انتصابی مجلس سنا مقرر شد.
اما در غرب معمولاً پرسش ها به شکل قاطع و بدون چاپلوسی مطرح میشوند و سوال کننده نیز جواب مقنع و قاطع در مقابل پرسش خویش میخواهد.
این پرسشکر جوان ما که سوال خود را از اشرف غنی مطرح کرد،بعداً در برنامه قاب گفتگو از اشرف غنی منحیث پدر معنوی یاد آوری کزد،که بدینصورت ارزش پرسش های خویش را دوباره مورد سوال قرار داد.
>>> آقای ستیز ،
هموطن خوبم.
من فکر میکنم که در وطن من و خودت در پهلوی همه خلا های موجود یک خلای کلان نداشتن مرکز تفکر میباشد که هم زمان بتواند فکر ایجاد کند و سوال خلق کند و به جواب های سوال های مطرح بپردازد .
و نیاز به همچو مرکز و مراکز از راس تا قاعده و از دولت تا یک فامیل کوچک وجود دارد.
حال در تمام سیستم فقط یک متفکر وجود دارد که حتی حوصله شنیدن ۳ سوال از یک دختر خانم را هم ندارد چه رسد به جواب.
مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد.
جواب گرفتن و حتی تصحیح سوال و بعد به جواب پرداختن ذهن پرسشگر را به کار وامیدارد ، اما تلنبار کردن سوال و سوال گونه ها بدون دریافت جواب و ارزش ندادن به سوال عقده می آفریند که کمترین ضربه آن مصاب شدن جامعه به امراض روحی است.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است