چشم‌دید حنا ربانی از کابل
 
تاریخ انتشار:   ۱۷:۴۳    ۱۴۰۱/۹/۱۸ کد خبر: 172007 منبع: پرینت

حنا ربانی کهر، معاون وزارت خارجه‌ی پاکستان پس از سفرش به کابل و دیدار با سران گروه طالبان، لب به سخن گشوده و چشم‌دیدش را چنین بیان کرده است:
«وقتی از هواپیما پیاده شدم، صف مردانی را دیدم که بی‌صبرانه منتظر تقدیم سلام و خوش‌آمدید به من بودند. من همه‌ی آنان را به دقت نگاه کردم. انتظار داشتم حداقل یکی از آنان واسکت مشکوک پوشیده باشد، اما نپوشیده بودند. بوی عطر می‌دادند، رایحه‌ی عطر همه یک‌سان بود، به‌جز یکی. از همان‌جا فهمیدم که آن یکی که بوی عطرش متفاوت است، هیچ‌ وقتی قطر نرفته و بقیه یا قطر رفته‌اند یا هم از قطر برای‌شان عطر آورده‌اند. موقع احوال‌پرسی، هیچ‌کدام شان از من رو نگرداندند.

من شنیده بودم که طالبان به زنان نگاه نمی‌کنند و نگاه کردن به زنان را گناه می‌دانند، اما انگار یا من آن‌جا زن نبودم یا آنان فراموش کرده بودند که طالب اند. چون هیچگاه کسی، حتا در ایام نوجوانی و جوانی چنین دقیق به‌ طرفم نگاه نکرده بود. از نگاه‌های دقیق شان فهمیدم که قصد دردسر درست کردن ندارند، بلکه خیلی‌ هم به خود شان افتخار می‌کنند که برای خوش‌آمد‌گویی به من به میدان آمده‌اند.

از میدان رفتیم به دیدار بزرگ‌ترهای طالبان. در وزارت خارجه‌ی طالبان نشسته بودیم که متوجه شدم یکی از کسانی که برای خوش‌آمدگویی به میدان آمده بود به دیگری می‌گفت: “والله یو ځل می داسی فکر وکړ چه هغه چی د طیاره نه ښکته کیږی، حنا ځان نشته هغه بهشتۍ حور ده چی الله تعالی مونږته رالیږدلی ده. او کله چی لطیف نظری مو ولیدل، باور می وشو که پریږده مړه دا خو جنت نشته، دا هوایی ډگر ده.” و این قصه‌ی نزدیک باعث شده بود بخندم.

یک چیز جالب دیگر را در جلسات با مقامات امارت اسلامی متوجه شدم؛ مقامات شان به رسم معمول روی چوکی می‌نشینند و حرف می‌زنند. اما یک لشکر دیگر شبیه صنف‌های درسی مدرسه‌های حقانیه در آن طرف صالن روی فرش می‌نشینند، کتابچه و قلم بدست دارند و می‌نویسند.
هنگام رفت‌وآمد در یک قسمت کمی ترافیک شد و موتر ما لحظه‌ای مجبور شد متوقف شود. فکر کردم شاید چراغ ترافیک سرخ است و راننده آن را رعایت کرده، اما خیلی زود متوجه شدم که راه‌بندی بوده و سربازان گروه طالبان با خشونت راه را برای ما باز کردند. البته من فقط یک راننده‌ی تاکسی را دیدم که سروصورتش پرخون بود.

جلسه‌ها به خوبی پیش رفت، جنجالی پیش نیامد. خیلی دلم می‌خواست در حاشیه جلسات کمی کابل را بگردم، اما به‌شدت منع شدم. وزیر خارجه‌ی امارت اسلامی گفت که همه‌ی طالبان مثل ما نیستند که به شما غرض نگیرند. بیرون بروی، رنگ و رخت ماشاءالله تازه است یگان مجاهد از دنیا بی‌خبر شما را خیال شاگرد مکتب یا معلم مکتب کرده چنان شلاق بزند که دنیا پیش چشم تان تاریک شود. خانه‌اش آباد، نگذاشت این رسوایی اتفاق بیافتد. کابل را ندیدم، در کابل هیچ زنی را ندیدم. کابل بیشتر شبیه تشناب مردانه است تا پایتخت یک کشور.»

نوید غورزنگ


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
حنا ربانی
کابل طالبان
نظرات بینندگان:

>>>   اگر حرف های خانم ربانی باشد ، پس دید قوی و حس بویایی قویتری دارد به خصوص که نوعیت عطر را به دقت تفکیک کرده.

>>>   این طالبان دست پرورده پاکستان هستند

>>>   هرچه دیدم ریش و پشم بود ریش و پشم
غیر این دو چیز ندیدم من به چشم
شهر کابل شهر ملا و چلی
شهر ترس و کاهمه نی همدلی
هم ز میدا تا به قصر هر جا ملا
صف ببستند در رهم همچو بلا
هیچ نشد چشمم ببیند یک جوان
تا از او دل تازه گردد همزمان
دیدن ملا و پشم جانم فسرد
هم امید اندر دل ناشاد مرد

>>>   دوستان !!
این پارچه یک طنز زیبا از محترم نوید غورزنگ است. خیلی عالی و دلچسپ.
امید که از این طنز ها زیاد بخوانیم.
سال‌های 1350 رادیو کابل پروگرام بنام ((رادیویی مجله)) هر روز جمعه نشر می‌کرد.در این پروگرام بخش‌های شعر و داستان خوانی به اواز زیبای ((حشمت امید))، عبدالله شادان به زبان فارسی نشر میشد ولی یک بخش دگر آن طنز بزبان پشتو داشت. طنزها اکثرا زیبا و پر محتوی بود که نویسنده و گوینده آن. طنز نویس مشهور افغانستان ((عبدالمنان ملگری )) بود ، نمیدانم منان ملگری کجاست ؟؟؟
فخر اهنگر


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است